- نویسنده: شیرین هانتر*
بنا بر گزارشهای رسانهها، ایران تمامی امید خود را به توان، یا به بیان دقیقتر میل اتحادیه اروپا برای ایجاد سیستم تبادل مالی در جهت تجارت میان اروپا و تهران از دست داده است. در کنار این مسأله، اتحادیه اروپا عمدتاً زیر فشار دانمارک و هلند به جرم طرحریزی برای قتل رهبران نیروهای جداییطلب اهواز تحریمهایی را علیه وزارت اطلاعات ایران و دو فرد وضع کرده است. این گروه در حوادث تروریستی که سپتامبر ۲۰۱۸ در اهواز وقوع یافت، نقش کلیدی داشته است.
این اتفاقات باعث شدهاند شانس ایران برای برپا نگاه داشتن برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، بهشدت کاهش پیدا کند. ایران اگر نتواند روابط تجاری خود را با کشورهایی همچون هند و چین حفظ کند و از این مهمتر، نتواند به درآمد حاصله از صادرات خود دسترسی پیدا کند، حتی با موقعیتی دشوارتر مواجه خواهد شد. در چنین شرایطی، فشارهای داخلی بالاخص توسط تندروهایی که از ابتدا مخالف برجام بودند ایجاد و باعث شده دولت روحانی به خروج از برجام میل پیدا کند و فعالیتهای هستهای معلق شده خود را از سر بگیرد.
در واقع، شایعه شده است خروج ایران از برجام و استعفای محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران قریبالوقوع است. دولت از ابتدا این شایعات را منکر شده است. بهدلیل آنکه ایران هیچ امتیاز ملموسی از توافق به دست نیاورده است، استدلال تندروها ممکن است بر مردم ایران اثر کند. اعتمادناپذیری مشاهده شده از سوی ایالات متحده و اکنون اروپا، برای ماندن در برجام، مؤید نظرات آن دسته از ایرانیان است که استدلال میکنند، تنها سلاح اتمی میتواند امنیت ایران را تأمین و آن را از خطر حمله امریکا، اسرائیل یا هر دو حفظ کند.
اگر دولت روحانی تسلیم این فشارها شود، ضدایرانیان حاضر در امریکا و چند گروه مخالف ایرانی، در کنار اسرائیل، عربستان سعودی و امارات متحده عربی با ترامپ درباره بهکار گرفتن گزینه نظامی علیه ایران رایزنی خواهند کرد. چنین فشارهایی ممکن است به درجات غیرقابل مقاومتی دست یابند. جان بولتون، مشاور امنیت ملی دولت ترامپ قطعاً از چنین عملی پشتیبانی خواهد کرد و بعید به نظر میرسد مایک پومپئو، وزیر امور خارجه هم اعتراضی داشته باشد. بولتون و دیگر ضد ایرانیان استدلال میکنند تا وقتی ایران در منطقه سرپا باشد، امریکا هرگز نمیتواند حضور نظامی خود در جنوب غرب آسیا و خاورمیانه را کاهش دهد، زیرا این خلا با حضور نظامی ایران پر خواهد شد. براساس این منطق ایالات متحده باید پیش از کم کردن حضور نظامی خود در سوریه و افغانستان، ایران را از لحاظ نظامی و اقتصادی فلج کند.
ایالات متحده ممکن است بهدلایل دیگری هم برای حمله نظامی به ایران تحت فشار قرار گیرد. ایران آخرین کشور در لیست تغییر رژیم دوران پسا یازده سپتامبر است و تا این لحظه از مداخله نظامی امریکایی، چه مستقیم و چه نیابتی، گریخته است. عراق سال ۲۰۰۳ اشغال شد، به لیبی در سال ۲۰۱۰ حمله شد، و سوریه در جنگ داخلی به نابودی کشیده شد. در آینده قابل پیشبینی هیچ یک از این کشورها توان تأثیرگذاری ملموس در خاورمیانه را نخواهند داشت و هیچ یک تهدیدی نظامی برای متحدان منطقهای امریکا، همچون اسرائیل محسوب نمیشوند. به طور خلاصه، ایران آخرین حلقه در زنجیره خلع سلاح سیستمهای دولتی منطقه است. در ادامه، در هنگام حمله نظامی امریکا به عراق، افرادی در امریکا و منطقه ترجیح میدادند امریکا ابتدا به ایران حمله کند و سپس به عراق بتازد. این افراد تا هنگام حمله به ایران احساس امنیت نخواهند داشت.
یک هدف اصلی برای افراد جنگطلب در امریکا، همانطور که در نشریه راهنمای طراحی دفاعی امریکا (سال ۱۹۹۲) طرح شد و هرگز کنار نرفت، این بود که «در مناطق دارای منابع، از تسلط هر قدرت متخاصم که با کنترل یکپارچه میتواند قدرت جهانی تولید کند، جلوگیری شود». این مقاله آسیای جنوب غربی را از جمله این مناطق میداند. در این منطقه، ایران بهترین کشور برای بدل شدن به قطب قدرت است. این نگرانی درباره پتانسیل ایران با انقلاب اسلامی آغاز نشد. تغییر رویکرد امریکا نسبت به ایران در زمان شاه تنها به دلیل تلاشهای او بهمنظور تبدیل کردن ایران به یک قدرت نظامی و اقتصادی قابل اتکا صورت گرفت. هر رژیم دیگری در دوران ایران پساجمهوری اسلامی، از جمله رژیمی ملیگرا، علاقهمند به توسعه منابع کشور خواهد بود. این میتواند یکی از دلایلی باشد که دولت حال حاضر امریکا بهجای هر گروه مخالف دیگری، برای جانشینی حکومت اسلامی ایران به گروهک مجاهدین خلق گرایش دارد. گزارشات حاکی از آن است ایالات متحده بخشی از نیروهای مسلح مجاهدین خلق را به عراق بازگردانیده است، شاید به انتظار آنکه آنها را به ایران بفرستد. مجاهدین آماده حمایت از صدام حسین و الحاق خوزستان ایران به عراق بودند. هیچ دلیلی وجود ندارد فکر کنیم آنها بهصورتی مشابه از امریکا دستور نخواهند گرفت.
سناریو ایدهآل برای جنگطلبان، فروپاشی داخلی ایران در سویههای نژادی و زبانی یا دستکم تغییر آن به اتحادیهای منفک با قدرت مرکزی ضعیف است. چنین اهدافی بهوسیله تحریم و اقدامات بیثباتکننده انجام نمیگیرد، نیاز به عملیات نظامی دارد گرچه کمی کوچکتر از نبرد تمام قد زمینی؛ یک حمله هوایی عظیم به زیرساختهای حیاتی ایران کفایت میکند. چند سالی میشود بسیاری از تحلیلگران چنین گزینهای را پیشنهاد میکنند. برای مثال آمیتای اتزیونی زمانی گفته بود امریکا باید از طریق بمباران مناطق مسکونی با ایران مواجه شود، در غیر این صورت خاورمیانه را از دست خواهد داد. سیاستگذاران کلیدی در دولت ترامپ همچون همتایان خود در دولتهای متحد امریکا در منطقه چنین عقایدی دارند.
برای حمله امریکا به ایران یک دلیل نهایی نیز وجود دارد. بسیاری ایران را بهخاطر انقلاب ۱۹۷۹ نبخشیدهاند، بهدلیل ماجرای گروگانگیری و رفتار خصمانهای که در پیش گرفته است. بهزعم آنها اگر ایران از مواجهه با پیامدهای رفتارهای خود بگریزد پیامی نادرست به چالشگران محتمل دنیا میرساند. بهطور خلاصه، در دیدگاه ایشان، ایران یک ساتراپی انقلابی است که باید به بند کشیده شود.
البته که رژیم کنونی ایران ممکن است از درون فرو بپاشد و تمام ۱۲ شرط پمپئو را بپذیرد اما بعید است ایران به چنین چیزی تن دهد. در مقابل، تهران تلاش خواهد کرد هزینه عملیاتهای نظامی را تا حد ممکن برای ایالات متحده بالا ببرد.
در نتیجه، کسانیکه در امریکا و اروپا و هر جای دیگر نبرد فاجعهبار دیگری را در خاورمیانه نمیخواهند، باید تمام تلاش خود را بهکار گیرند تا به دوئل کنونی ایران–امریکا پایان دهند. یک راه ممکن برای اجتناب از فاجعه میتواند برداشتن تحریمهای ایران به مدت یک سال باشد به ازای آنکه ایران به صحبتهایی جدید و گسترده درباره تمام مشکلات بزرگ میان دو کشور تن دهد. کشورهای کلیدی اروپا باید تلاش کنند واسطه چنین معاملهای باشند. البته که برای توجه به چنین پیشنهادی، ایران باید نشان دهد مایل به به صحبتهایی گسترده و جامع با امریکا است، و آماده باشد در بسیاری از ابعاد ستیزگرایانه سیاستهای خارجی خود تجدید نظر کند.
*استاد دانشگاه جرج تاون
**ترجمه: مجتبی محمدنژاد
***منبع: لوبلاگ