312برابری و جانبداری – بخش دوم 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print
  • نویسنده: جواد حیدری  | استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی

 

ب) روشهای حل و فصل تعارض منافع

کار خود را با توصیف و تبیین اختلاف‌نظر میان چندین نظریّه‌ی شاخص درباب اینکه چه باید کرد، شروع می‌کنم. در خصوص حل و فصل تعارض منافع، نظریّاتی وجود دارند که سهمی ماندگار در فهم ما از اخلاق داشته‌اند، ولو اینکه هیچ‌یک از این نظریّات کلّ حقیقت را درباب اخلاق بیان نکرده باشند. هریک از این نظریّات روایتی متفاوت از مبنای همگرایی ارائه می‌کنند، این نظریّات عبارت‌اند از: ۱) نفع شخصی جمعی (هابز)؛ ۲) حق طبیعی (لاک)؛ ۳) نیک‌خواهی عامّ (هیوم)، و ۴) تعمیم‌پذیری (کانت).

۱) رویکرد هابز به استدلال اخلاقی، به‌لحاظ انگیزشی، ساده است. این رویکرد فرض می‌گیرد به انگیزه‌هایی که تعارضات را به‌وجود می‌آورند، به‌ویژه نفع شخصی و میل به بقا، باید اتکاء کرد تا این تعارضات را حل و فصل کنیم، امّا هیچ انگیزه‌ی دیگری با قدرتی همتراز این دو انگیزه وجود ندارد تا بر این تعارضات فائق آییم.

بنابراین، هابز محتوای اخلاق را به آن قواعد رفتار‌ی‌ای ربط می‌دهد که پیروی از آن به نفع همگان است. ولی، افزون بر این او تصدیق می‌کند که این محتوای اخلاق، فی‌نفسه کفایت نمی‌کند تا به هر فردی برای پیروی از خود این قواعد دلیل مبتنی بر نفع شخصی ارائه کنیم. (هابز، در واقع، اولیّن متفکّری بود که معمّای زندانی را ترسیم کرد). برای اینکه نفع شخصی جمعی را مطابق با نفع شخصی فردی پدید آوریم، و از این رهگذار توفیق آن را به لحاظ انگیزشی ممکن سازیم، ضرورت دارد اوضاع و احوال بیرونی را از این طریق عوض کنیم که مجری قواعد اخلاقی، یعنی حاکمیّت، را به وجود آوریم. تنها به این طریق است که افراد خاطر جمع می‌شوند از قواعدی پیروی کنند که هر یک از آن‌ها دلیلی در اختیار دارد تا از همگان بخواهد از آن قواعد پیروی کنند. به عقیده‌ی هابز، تحقق اخلاق، و نه محتوای آن، به نهادهای سیاسی بستگی دارد.

امّا، نکته‌ی مهم این است که، به باور هابز، کشف اخلاقی به جرح و تعدیل انگیزه‌های انسانی ابتناء ندارد. برعکس، همگرایی در خصوص معیارهای مشترک درباب خصیصه‌ی رفتاری اخلاق آن هم بر اساس یک اصل واحد انگیزش، نتیجه‌ی نظریه‌ی روان‌شناختی و اجتماعی است. مسأله این است که چگونه شرایط همگرا و سازگاری را بر اساس قابل‌اعتمادترین انگیزه، یعنی نفع شخصی، ایجاد کنیم. دلیل این مدّعا اساساً ابزاری است: تحلیل تعاملات و شرایط اعتماد و بی‌اعتمادی حکایت از روشی برای غلبه بر تأثیرات مخرّب نفع شخصی و ترس دارد نه این که انگیزه‌ها را تغییر دهیم، بلکه تنها باید ابزارهای بیان و ابراز آن‌ها را عوض کنیم. بر اساس این نظریه، دغدغه ‌نسبت به خوبی دیگران ما را به قبول محدودیّت‌های اخلاقی بر رفتارمان سوق نمی‌دهد.

در عین حال که تصدیق شکاف بین نفع شخصی فرد و جمعی از سوی هابز و پیشنهاد او برای پر کردن این شکاف در زمره‌ی مهم‌ترین بصیرت‌های نظریّه‌ی اخلاقی و سیاسی‌اند، تصوّر او از مبنای اخلاق به‌نظر بسیار مضیّق می‌رسد. به‌صورت شهودی ظاهراً دلیلی وجود دارد که از آسیب رساندن به دیگران اجتناب کنیم، این دلیل از منافع آن‌ها نشأت می‌گیرد، و نه صرفاً از منافع خودمان. مهم‌ترین مدافعان این نظریه در میان متفکران کلاسیک، هابز و در میان متفکران معاصر دیوید گوتیه هستند.

۲) با اینکه لاک می‌کوشد تا بر نظریه‌ی هابز صحه بگذارد، او هم به قاعده‌ی زرّین توسّل می‌جوید و هم به برابری نوع بشر در پیشگاه خداوند؛ امّا نظریه‌ی لاک را می‌توان در قالب الفاظ و مفاهیم کاملاً سکولار فهم کرد. در واقع، در قالب گام تخیّلی که قبلاً ذکر کردم: این که خودمان را به جای دیگر انسان‌ها قرار دهیم. از اساسی‌ترین استدلال اخلاقی، «اگر کسی آن کار را در حقّ تو انجام می‌داد چه حالی پیدا می‌کردی؟» می‌توان یا تفسیر هابزی یا تفسیر لاکی ارائه کرد. در تفسیر هابزی، این استدلال به نفع شخصی توسّل می‌جوید، از طریق ارجاع ضمنی به رویّه‌ها و قراردادهای عامّی که تحمیل آن‌ها می‌تواند به نفع همگان، از جمله شما، باشد.

در تفسیر لاکی، این استدلال مستقیماً دعوت می‌کند تا موقعیّت خودمان را از نظرگاه دیگری تخیّل کنیم. اگر این کار را بکنیم تصدیق می‌کنیم که آنچه برای او رخ می‌دهد فی‌نفسه اهمیّت دارد، و باید نه فقط برای او بلکه برای شما نیز اهمیّت داشته باشد. بدین‌سان، این استدلال در نظر دارد به انگیزه‌هایی توسّل جوید که در معنای موسّع دیگرگزینانه یا غیرنگرانه‌اند.

این استدلال نمونه‌ای است از توسّل به شهود. در تفکّر اخلاقی توسل به شهود همان‌قدر اجتناب‌ناپذیر است که توسل به مشاهده در تفکّر تجربی، و توسّل به بداهت در تفکّر منطقی. شهودات اخلاقی خطاناپذیر نیستند، امّا داده‌هایی در اختیار ما قرار می‌دهند که با توسّل به آن‌ها فرضیّه‌های عام را قبول یا ردّ کنیم. پاره‌ای از شهودات اخلاقی را می‌توان به‌عنوان توهمّ یا پیش‌داوری کم‌اهمیّت جلوه داد، امّا حتا در این‌صورت شقّ بدیل هم، در یک سطح، معمولاً مویّد به شهودات دیگر است. در مورد لاک، شهودات ضدّهابزی محدود به رعایت کلّی منافع دیگران‌اند، امّا شکل نظامی از حق برابر طبیعی‌، یعنی حق عدم‌مداخله، به خود می‌گیرد که ‌گفته می‌شود ما را در ارتباط با دیگران (حتا در غیاب نظام برخوردار از ضمانت حقوقی) محدود و مقیّد می‌کند.

این نوع اخلاق در نظریّه‌های سیاسی و اخلاقی بسیار مهم و چشمگیر بوده است. هدف این است که اخلاق ما را ملزم کند به هر فردی، از یک لحاظ، شأن و مقام برابر- همان شأن و مقامی که در برخورد آن‌ها با ما می‌خواهیم-اعطاء کنیم و این شأن و مقام را باید به‌عنوان نوعی مصونیّت از تعرّض تلقّی کنیم. هر یک از ما در کنف حمایت حدّ و مرزهای اخلاقی‌ای قرار داریم که به ما در پی‌گیری اهداف فردی‌مان بدون مداخله‌ی دیگران، میزانی از آزادی عمل اعطاء می‌کند، به‌شرط اینکه آنچه انجام می‌دهیم همان حدّ و مرزهایی را نقض نکند که از هرکس دیگری حمایت می‌کند. در عین حال که اختلاف‌نظرهای زیادی وجود دارد برسر این که چه چیزی را باید در این مقوله‌ی حق برابر گنجاند، این مسأله، به‌عنوان شکلی از تفکّر اخلاقی کماکان به‌قوّت خود پابرجاست. مهم‌ترین مدافعان این نظریه در میان متفکران کلاسیک، لاک و در میان متفکران معاصر، رابرت نازیک، هستند.

 

ادامه دارد…


بخش نخست «برابری و جانبداری» را در اینجا بخوانیدhttps://mashghenow.com/?p=211

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *