312لویاتان، خدای میرای مصنوع 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

سعید حجاریان

«خدا جهان را در شش روز آفرید و سپس بر عرش نشست و بلندای فکر ما خاکیان حتی به ساق عرش نمی‌رسد. او نقطه پرگار قدوسیت است و ما چون دایره، سرگردان و مبهوتیم که چگونه کانون قدس‌الاقداس را با ذهن متعارف و عقل عرفی خود فهم کنیم».

۱) بشریت به هر تقدیر درکی از خدا دارد و مفهومی از خدا[۱] در ذهن او نقش می‌بندد. از این لحاظ، می‌توان گفت در عین حال که خدا در قدوسیت خویش باقی است، می‌توان درباره مفهوم خدا در اذهان آدمیان، نگاه بیرونی داشت. می‌توان مفهوم خدا را در ذهن بشر مورد مطالعه قرار داد و در ذیل جامعه‌شناسی‌های مضاف مانند جامعه‌شناسی دین، جامعه‌شناسی معرفت و… آن را بررسی کرد. حتی شاید بتوان رشته جدیدی در حوزه جامعه‌شناسی تحت عنوان «جامعه‌شناسی خدا» نیز تأسیس کرد. مثلاً کریستوفر هیل که متخصص تاریخ قرن هفدهم انگلیس است، به‌نوعی از جامعه‌شناسی خدا سخن گفته است. چند سال پیش در مجله «راه نو»، مقاله‌ای کوتاه با عنوان «سه خدا در انقلاب انگلستان» که بخشی از فصل پانزدهم کتاب «دین و سیاست در قرن هفدهم انگلستان» اثر «کریستوفر هیل» بود، به‌قلم اینجانب ترجمه و منتشر شد. علاوه بر این، خدا وقتی در ذهن بشر می‌نشیند، تاریخ‌مند می‌شود. لذا می‌توان مفهوم خدا و تحول و تطور آن را تحت بررسی تاریخی نیز قرار داد. کارن آرمسترانگ[۲] اخیرا کتابی نوشته است با عنوان «تاریخ خدا» با عنوان فرعی «چهار هزار سال در جست‌و‌جوی خدا در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام»[۳]. وی در این کتاب، نگرش ادیان مذکور و فِرق مختلف آنها به خدا را بررسی کرده است. بنابراین، منطقاً می‌شود مفهوم خدا را بررسی جامعه شناختی و تاریخی کرد.

۲) مفهوم «خدا» در گذر تاریخ دچار تحول شده است. در آغاز، نیمه خدایان و نیمه قهرمانان بودند. در دوران اساطیر با پدیده انسان‌شکلی‌گری روبرو هستیم و این امر در اساطیر یونان کاملاً پیداست. بعد از اساطیر، دوران فلسفه یونان در می‌رسد. با اینکه، فلاسفه یونان از جمله افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان از سوی کلیسا به شرک[۴] متهم شدند، اما این‌ها زمینه پیدایش مفهوم وحدت[۵] را فراهم آوردند و نگاه مونیستی به هستی را در انداختند. این اتفاق مهمی است. افلاطون خدا را پایین نمی‌آورَد اما انسان را بالا می‌برد و انسان از نردبان تعالی بالا می‌رود تا آنچه که صاحب «منظر»[۶] می‌شود، «بصیرت» می‌یابد و قادر می‌شود تا لایتناهی را ببیند و یک موجود نامحدود را نظاره کند. ما قاعده «الواحد لایصدر منه الا الواحد» را از افلاطون به ارث برده‌ایم و این مسأله را که چگونه از وحدت به کثرت و چگونه از کثرت به وحدت می‌رسیم، فلاسفه اسلامی با در میان آوردن «عقول عشره» حل کرده‌اند.
به ادیان ابراهیمی که می‌رسیم، می‌بینیم خدا در ته توی قدوسیت نشسته است. موسی(ع) از خدا می‌خواهد تا خویش را بر او بنماید. خدا به او می‌گوید: «لن ترانی و لکن انظر الی الجبل». خدا در حجر و شجر متجلی می‌شود اما موسی(ع) تحمل نمی‌آورد، چون ظرف وجودی‌اش تحمل نظارت جلوه حق تعالی را ندارد و لذا وی چون صاعقه‌زدگان بر زمین افتاد و لذا «خَرّ موسی صَعِقا» چون قدسیت در عقل متعارف و عرفی ما نمی‌گنجد. قدس در عرف نمی‌گنجد و مسأله اصلی ما پیوند مقدس و نامقدس[۷] است. خدا تجلی می‌کند اما موسای پیامبر نمی‌تواند درک کند. موسی(ع) آثار و صفات را می‌تواند بشناسد و درک کند اما ذات را نمی‌تواند ادراک کند.
اما انسان‌ها همچون همیشه در پی «انسان‌شکلی‌گری» بودند تا آنجا که بنی‌اسرائیل از موسی خواستند برای آنها خدایی بسازد و گفتند: «ما الهه نداریم، الهه‌ای درست کن تا آن را بپرستیم». موسی نپذیرفت و آنگاه که به میقات رفت، آنها خود دست به کار شدند و گوساله‌ای ساختند و پرستیدند. آنها در پی موجودی عرفی بودند زیرا درک موجود قدسی برای آنها بسیار سخت بود.
به مسیحیت که می‌رسیم، تئولوژی آگوستین مسأله خدا را حل می‌کند. اما چگونه؟ وی قائل به دو عرصه می‌شود: «شهر خدا» و «شهر زمینی». ساکنان شهر خدا قدیس‌اند و زمین هم ارزشی ندارد و آنچه نپاید دلبستگی را نشاید. دنیا دار گذر است و دار مقر نیست و از این دنیا باید رفت. از چه راهی؟ آن شهر و کشور خدایی، سفارتخانه‌ای در این دنیا دارد و آن، کلیساست. باید از کلیسا پاسپورت و ویزا گرفت. راه رستگاری تنها از کلیسا می‌گذرد. باید از کلیسا وارد شد و طی مراتب کرد و در نهایت، به شهر خدا رفت و آنجا با قدیسین محشور شد. لذا کلیسا و سلسله مراتب روحانیت مسیحی پیدا می‌شود.
از دیگر سو، مسأله تجسد[۸] مطرح می‌شود، تجسد و یا حلول «اَب» در «اِبن». ابن مسیح است و خدا در «ابن» حلول کرده است. و «ابن» مجسمه خدا در زمین است. خدا به صورت انسان مجسم شده است و چنانکه ملاحظه می‌کنید، این هم صورتی از انسان‌شکلی‌گری است که در مسیحیت پدیدار می‌شود. اما مسیح عقبه نداشت و عروج کرد. لذا کلیسا جای آن را گرفت. تجسد و حلول هم نوعی عرفی کردن مفهوم خدا بود. به‌عنوان مثال، در عید پاک، مسیحیان نان و شراب را به مثابه «خون خدا» و «گوشت خدا» می‌خورند و این، جلوه‌هایی از عرفی شدن و زمینی شدن مفهوم خداست.
در پروتستانتیسم، اما مسأله فرق می‌کند. چگونه؟ لوتر و کالون گفتند پاپ دجال و کلیسا امری بیهوده است و باید این برزخ میان انسان و خدا را حذف کرد. خداوند مستقیماً در قلب هر مؤمنی جلوه می‌کند. از این رو، دادوستد با خداوند مطرح می‌شود و خدا به یک طرف معامله بدل می‌شود. واسطه‌ها حذف می‌شوند و اصل «همه کشیشی» مطرح می‌شود. انجیل به زبان‌های مختلف ترجمه و گفته می‌شود درک هرکس از انجیل برای او کافی است. و این رخداد، نقطه عطفی می‌شود برای پیدایش «هابز».

۳) هابز در سال ۱۵۸۸ متولد می‌شود و ۹۱ سال زندگی می‌کند. هابز پیوریتن بود. انگلیسی‌ها در آن موقع پیوریتانیسم را پذیرفته بودند. پدر هابز کشیش بود و خود، پرورش دینی و مسیحی یافته بود. او کتاب معروف‌اش «لویاتان» را به سال ۱۶۵۱ در پاریس منتشر کرد. لویاتان یعنی خدای میرا. هابز بر آن است که خدای واقعی در آسمان است اما باید در زمین خدایی میرا و مصنوع ساخت. چون انسان گرگ انسان است و در وضعیت طبیعی که وضعیت جنگل است حرث و نسل از بین می‌رود، می‌باید مردم با هم قرارداد ببندند، دو به دو به نفع شخص ثالث. قرارداد ببندند که از قوه قهریه‌شان صرف نظر کنند و آن را به لویاتان بسپارند. اگر مردم همگی این کار را بکنند، غولی درست می‌شود به‌نام لویاتان. موجودی که حاکمیت دارد، قوه قاهره است، می‌تواند مردم را سرکوب کند و بدین صورت، مفهوم دولت مدرن شکل می‌گیرد.
نخستین اهمیت اندیشه هابز پیدایش مفهوم و ماهیت «دولت مدرن» است. دولت مدرن با هابز شروع می‌شود. با اینکه ماکیاوللی چند تلنگر می‌زند اما این تلنگرها کافی نبوده است. اندیشه هابز هندسه دارد و افکارش منظومه است. لویاتان چنانکه خود هابز تصویرش را کشیده است، در دست چپ عصای کلیسا را دارد (دست چپ دست ضعیفی است) و در دست راست شمشیری دارد که نشانه قدرت قاهره است. بدن‌اش فوج انسان‌ها و توده مردم است، همان انسان‌هایی که قرارداد بسته بودند. (هابز نخستین اندیشه‌پرداز اصحاب قرارداد است و بعداً لاک، روسو و مونتسکیو مطرح می‌شوند) در سوی چپ کلیه اسباب کلیسایی قرار دارد؛ کلیسا، کلاه کشیش، قدرت معجزه و… در سوی راست، اسباب پادشاهی؛ قلعه، تاج، توپ و…
این نخستین تصویر «ملت-دولت»[۹] هر چند رگه لیبرالی دارد، اما وجه توتالیتر آن بسیار قوی است. لویاتان دارای حقوق و اختیارات بسیار زیاد است. حق «تفسیر انجیل» با اوست و تنها اوست که چنین حقی را داراست. برخلاف لوتر که می‌گفت هر کسی، خود مفسر انجیل است. لوتر و لوتریانیسم کم‌کم مردم را اتمیزه کرد اما هابز با لویاتان، مردم را جمع کرد. لویاتان «حق ارزش‌گذاری» را داراست. یعنی اوست که می‌گوید چه چیز خوب است و چه چیز بد. چه چیزی حق است و چه چیزی باطل. «حق تعریف» هم با اوست. مفاهیم را او تعریف می‌کند. «حق اعدام» و «حق سرکوب» دارد. «عزت» می‌بخشد و «ذلت» می‌دهد. در امور شخصی و در ذهن و ضمیر انسان‌ها می‌تواند دخالت کند. رزاق است، منتقم است، مُمیت است، مُحیی است. لویاتان از این حیث مهم است که بعدها پایه بسیاری از بحث‌ها در باب دولت می‌شود اعم از بحث‌های لیبرالی و بحث‌های توتالیتری.
با این بیان، خدای واقعی و اصلی به آسمان‌ها عروج می‌کند و در ساحت قدوسیت می‌نشیند و در عرف، خدای عرفی پیدا می‌شود و دولت، ‌همان خدای عرفی است. پایه سکولاریزاسیون اینجا نهاده می‌شود و جدایی نهاد دین از نهاد دولت به دست هابز شکل می‌گیرد و لذا، لویاتان هم «سزار» است و هم «پاپ»، همه قدرت‌ها در دست اوست. مردم که در نتیجه پروتستانتیسم اتمیزه شده بودند و فردیت رخ داده بود و انسان‌ها گرگ هم شده بودند و حالت طبیعی بر مردم حکمفرما شده بود، دچار مشکل شده و هابز این مشکل را با طرح لویاتان حل می‌کند.
بعد از هابز و پیدایش دولت‌های اقتدارگرا، نخستین موج لیبرالیسم پیدا می‌شود و بعد دولت‌های رفاهی ظهور می‌کنند. بعد از رکود بزرگ دولت‌های رفاهی پدید می‌آیند. کینز را «مارکس سرمایه‌داری» لقب داده‌اند. او بود که با طرح دولت‌های رفاهی سعی کرد بحران سرمایه‌داری لیبرال را حل کند. دولت‌های رفاهی همپایه با دولت‌های کمونیستی دوام آورد. این دولت‌ها اعم از سرمایه‌داری و کمونیستی در یک جهت با هم تشابه داشتند و آن، عرفی کردن مفهوم خداست. دولت همه کاره مردم است. معیشت و رزق مردم در دست دولت است. بازنشستگی، بیمه، مسکن و… در دست دولت است. دولت رفاهی واجد همه صفات خداست و بسیاری از کارکردهای خدا را به خود اختصاص داده است جز معبود و معشوق بودن. دولت‌های کمونیستی هم خدای زمینی بودند. لذا، میزان اتاتیسم و دولت‌گرایی در میان آنها خیلی بالا بود و مردم عادی هم واجد این خصوصیت هستند که وقتی «سبب نزدیک» را ببینند از مسبب الاسباب غافل می‌شوند. انس به سبب‌های قریب آدمی را از یادکرد اسباب بعید غافل می‌کند. به همین دلیل به نظر می‌آید سکولاریزاسیون در دولت‌های اتاتیست شدیدتر است. بعد با به وجود آمدن بحران در دولت‌های رفاهی و فروپاشی دولت‌های کمونیست و موج جدیدی از لیبرالیسم به وجود آمد که نئولیبرالیسم نام گرفت. این موج در پی کاهش تصدی دولت و کوچک کردن آن بود. اجمالاً می‌توان گفت برخلاف دولت‌های نئولیبرال، سکولاریزاسیون و عرفی شدن در دولت‌های اتاتیست بیشتر است و در دولت‌های نئولیبرال خدا بیشتر قدسی است تا عرفی. چون مردم خود باید گلیم خود را از آب بیرون بکشند و لذا دائما منتظر خدا هستند. شاید پژوهشی جالب باشد که در آن طیف اتاتیسم-آنارشیسم را با طیف عرفی-قدسی شدن مفهوم خدا در ذهن باورمندان مقایسه کنیم.
این کتاب در زبان فارسی از آن رو اهمیت می‌یابد که هابز در پی جدا کردن دو نهاد دین و دولت بود: «تمییز بین دو نهاد دین و دولت». هابز نهاد دین را فقط به امر رستگاری منحصر می‌کند. همان سخنی که برخی از متفکران معاصر ما بیان می‌کنند و سخن هابز مسأله زمانه ماست هر چند کسانی بگویند متن قرن هفدهمی به درد امروز ما نمی‌خورد. اما بی‌گمان مسأله هابز مسأله مبتلابه ماست، چون ما، «دولت دینی» تأسیس کرده‌ایم. نکته جالب اینکه، ما برعکس لویاتان هابز شمشیر را به دست چپ داده‌ایم و عصا را به دست راست. یعنی قدرت روحانی و انتصابی را بر قدرت مدنی و انتخابی حاکم کرده‌ایم و یک لویاتان معکوس ساخته‌ایم. ما لویاتان را نگاتیو کرده‌ایم. لویاتان هابز برای ما شگفت‌آور است و برای ما جذابیت دارد. تصور رایج، لویاتان را نقطه عطفی در فلسفه سیاست می‌داند. از نظر من این کتاب به همان اندازه نقطه عطفی در فلسفه دین نیز محسوب می‌شود و از این جهت نیز باید مورد مداقه و مرور قرار گیرد.

۴) و اما ترجمه کتاب لویاتان به فارسی. لویاتان کتاب کلاسیک و خیلی جدی است و هر دانشجوی علوم سیاسی ناگزیر باید این کتاب را بخواند و تا مضامین آن را نفهمد ماهیت دولت‌های مدرن را نخواهد فهمید و لاک، روسو، مونتسکیو، استوارت میل و هگل و… را درک نخواهد کرد. البته، کتابی سخت است. ادبیات آن قرن هفدهمی است و دکتر حسین بشیریه در ترجمه این کتاب، هشت سال زحمت و دشواری را بر خود هموار کرده است. باید به مترجم و ناشرش تبریک گفت.

*این یادداشت در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۸۰ به‌انگیزه انتشار ترجمه فارسی کتاب «لویاتان»، اثر توماس هابز، به‌قلم دکتر حسین بشیریه در روزنامه «ایران» منتشر شده است.


[۱] Perception of God

[۲] Karen Armstrong

[۳] The 4,000-Year Quest of Judaism, Christianity and Islam

[۴] paganism

[۵] monism

[۶] vision

[۷] sacred and profane

[۸] incarnation

[۹] nation-state

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *