312میهن‌دوستی شهروندمحور 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

علی‌رضا علوی‌تبار

سیاست‌ورزی، به‌ویژه در دنیای جدید، پیوندی محتوایی و عمیق با «تصمیم‌گیری» دارد. تصمیم‌گیری مطابق با تعریف (فرآیند یافتن گزینه‌های مختلف، ارزیابی آنها و انتخاب یکی از میان آنها) اقدامی است آگاهانه و توأم با تأمل که مستلزم مقایسه و داوری ارزشی میان گزینه‌های مختلف است.
تصمیم‌گیری بدون «آرمان» و بدون «معیارهای ارزشی» قابل‌تصور نیست. سیاست‌ورزی نیز به دلیل پیوند محتوایی با تصمیم‌گیری نیازمند آرمان و داوری ارزشی است و به‌علاوه نیازمند تصوراتی که شور بیافریند و انگیزه ایجاد کند. سیاست‌ورزی بدون «آرمان» تلاشی است سرد و بی‌روح که نمی‌توان برای مدتی طولانی به آن ادامه داد. می‌دانیم از لحاظ منطقی نمی‌توان آرمان‌ها و ارزش‌ها را از واقعیت‌ها و توصیف واقعیت‌ها اخذ کرد. اما می‌دانیم واقعیت‌ها و شناختی که ما از واقعیت‌ها داریم، امکان‌پذیری تحقق آرمان‌هایمان را مشخص کرده و جهت‌گیری‌های ارزشی ما را «واقع‌بینانه» می‌کنند. آنها که می‌‌کوشند آگاهانه و بازاندیشانه سیاست‌ورزی کنند اگرچه نیازمند داشتن آرمان‌هایی هستند که در آنها انگیزش و حرکت ایجاد کند اما درعین‌حال نیازمند توجه به واقعیت‌ها برای پرهیز از خیال‌بافی نیز هستند. سیاست‌ورز ماندگار و اثربخش، یک «آرمان‌گرای واقع‌بین» است. در فرصت‌های مختلف تأکید شده است که گفتار و مواضع سیاسی ما نیازمند بازاندیشی است. یکی از محورهای این بازاندیشی توجه عمیق‌تر به آرمان «میهن‌دوستی شهروندمحور» است. در اینجا تلاش می‌کنم تا در حد توان، نسبت این ارزش را با سایر ارزش‌ها مشخص کرده و از نسبت آن با واقعیت بنویسم؛ شاید بتوانم آنچه را از طرح آن در نظر دارم، روشن‌تر کنم.

الف) ایران از دیرباز دربرگیرنده یک واحد بزرگ انسانی بوده است که افراد آن با نوعی از احساس همبستگی داوطلبانه جمعی با یکدیگر پیوند خورده‌اند. همبستگی انسانی که متکی بر احساس وابستگی و دل‌بستگی به یک سرزمین و تاریخ و میراث مشترک فرهنگی و سیاسی بوده است. ایرانیان را در کنار جوامعی چون یونان، چین، مصر و ایتالیا باید «ملت‌های پیش از ملت‌گرایی» (nation’s before nationalism) نامید. احساس ایرانی بودن (تعلق به سرزمین ایران، تاریخ، حکومت و فرهنگ ایران)، شناساندن خود به دیگران و بدین‌وسیله متمایز دانستن خود از آنها، چه در دوران معاصر و چه در دوران پیشامدرن وجود داشته است. ملت‌گرایی (ناسیونالیسم) یک ایدئولوژی مدرن است و اکثر ملت‌هایی را که امروز می‌شناسیم نیز در دوران مدرن پدید آمده‌اند. اما هویت ایرانی (آگاهی نسبت به جامعه‌ای سیاسی به نام ایران که از دوران باستان دارای حکومت، فرهنگ و مرزهای سیاسی خاص بوده است) نه محصول خط‌مشی‌های حکومت‌های متأخر بوده است و نه محصول جنبش ایدئولوژیک ملت‌گرایی. هویت ایرانی در فرآیند بحران‌های سیاسی، اجتماعی و نظامی ایران در دوره‌های باستانی شکل گرفت و در جریان بحران‌های مشابه بعدی (دوره گذار عصر ساسانی به عصر اسلامی و قرن‌های پس‌ازآن) دوباره از سوی نخبگان سیاسی و فرهنگی ایران بازسازی شد. بنابراین درست است که «هویت ملی» یک برساخته اجتماعی (social construct) است، اما این برساخته اجتماعی محصول دوران معاصر ایران نیست ،بلکه ریشه در فرآیندهای دوران پیش و پس از ورود اسلام به ایران دارد. میهن‌دوستی، نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به یک ملت. این آگاهی ملی پدیدآورنده حس وفاداری و شور و دل‌بستگی افراد به عناصر سازنده و هویت‌بخش ملت و بزرگداشت آنهاست. وفاداری، میل به فداکاری، پاسداری و بزرگداشت عناصر ملی پیامدهای میهن‌دوستی‌اند.

ب) چه نسبت و رابطه‌ای میان «هویت ملی» و سایر هویت‌های انسانی وجود دارد؟
در پاسخ به این پرسش می‌توان هویت را در سه سطح بررسی کرد. این سه سطح عبارت‌اند از:

۱) سطح خرد (هویت شخصی). هویت فرد در رابطه با محیط کوچک خانوادگی و هویت جنسی از مصادیق تشخص فردی که توأم با نوعی تصور از خود بوده و با عزت‌نفس همراه است، می‌باشند.
۲) سطح میانی (هویت اجتماعی). هویت صنفی، هویت آموزشی، هویت ایلی-طایفه‌ای، هویت محلی، هویت حزبی، هویت قومی، هویت دینی و مذهبی، از مصادیق این سطح از هویت‌اند. برخی از این انواع هویت از ثبات و پایداری بیشتری برخوردار بوده و برخی سیال و متغیر هستند‌. شدت وفاداری با آنها نیز  متفاوت است.
۳) سطح کلان (هویت ملی). هویت ملی کلان‌ترین سطح هویت فرد است. این هویت با سرزمین، تاریخ و فرهنگ خاص پیوند می‌خورد. هر فردی نمی‌تواند بیش از یک هویت ملی داشته باشد.
هویت ملی برآیند هویت‌های دیگر به‌ویژه هویت‌های اجتماعی است. هویت‌هایی نظیر هویت دینی، نژادی، قومی و فرهنگی عناصر تشکیل‌دهنده هویت ملی‌اند و نه هم‌سطح آن.

بنا بر آنچه گفته شد، اشخاص می‌توانند با داشتن هویت‌های متنوع قومی و دینی ذیل یک هویت مشترک ملی به وحدت برسند. تنوع دینی، مذهبی، قومی، حزبی و صنفی مغایرتی با احساس هویت ملی مشترک ندارد، چون هم‌عرض آنها نیست. دعوت به داشتن حس میهن‌دوستی دعوت به ترک سایر هویت‌های سطح میانه نیست. ایران کشوری است با ادیان، مذاهب و اقوام متعدد و ملتی واحد.

پ) میهن‌دوستی هم آگاهی به تعلق به یک ملت است و هم دل‌بستگی به بنیادهای سازنده هویت ملی. از طریق گفت‌وگوی انتقادی می‌توان نشان داد چهار عنصر اصلی، بنیادهای کم‌وبیش پایدار هویت ایرانی را می‌سازند: سرزمین، تاریخ، میراث سیاسی و میراث فرهنگی.

۱) سرزمین. هویت ایرانی از روزگار باستان تاکنون همواره پیوندی ناگسستنی با سرزمینی مشخص داشته است. مفهوم مرز و حفاظت از آن‌که تعیین‌کننده چارچوب‌های جغرافیایی سرزمین ایران بوده ، همیشه در کانون توجه حکومت‌های ایرانی بوده است. مفهوم ایران‌زمین و کشور ایران مخلوق دوران جدید نیست بلکه برای ایرانیان پیام‌آور محدوده‌های جغرافیایی مشخص است.
۲) تاریخ ایران. اینکه ایران تاریخ مشخص دارد، نشان می‌دهد دوران شکل‌گیری آگاهی به تعلق ملی در ایران دیرینه است. جدای از بخش تاریخی، ایرانیان دیرینه بودن هویت ملی خود را در بخش اساطیری نیز مورد تأکید قرار داده‌اند. آنها برای متمایز ساختن خویش از دیگران هم به تاریخ طولانی مشترک خویش و هم به اساطیر خود استناد می‌کرده‌اند.
۳) میراث سیاسی و نهاد حکومت. میراث سیاسی ایران و مسأله تداوم حکومت ایرانی یکی از عمده‌ترین عناصر تشکیل‌دهنده هویت ملی ایرانی است. پس از هر گسست طولانی یا کوتاه، حکومت ایرانی احیا شده و تداوم یافته است. این تداوم بر پایه نوعی «خرد جهانداری» استوار بوده است. نوعی نگاه در میان ایرانیان نسبت به حکومت متداول بوده است که در آن رعایت عدالت و امنیت و اقتدار و پاسداری از تداوم تاریخی و سرزمینی ایران به‌عنوان کارکردهای ضروری حکومت شناخته می‌شده است. آرمان داشتن حکومتی قدرتمند و درعین‌حال عادل که به تمام ایرانیان به یک چشم نگاه کرده و با همگان برخوردی منصفانه داشته باشد، انگیزه قدرتمند در ایرانیان برای احیای حکومت پس از گسست ایجاد می‌کرده است.
۴) میراث فرهنگی ایران. میراث فرهنگی ایران از سه جزء «آیین‌ها و رسوم»، «زبان ملی» و «دین» تشکیل شده است. رسوم و آیین‌هایی هستند که از دیرباز تا به امروز تداوم یافته و بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت و فرهنگ ملی ایران شده‌اند. نوروز، جشن‌های ایرانی (چون سده و مهرگان) و آثار منظوم ایرانی پس از اسلام (آثار شعرایی چون فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، خیام و…) ایرانیان را با هم پیوند داده و هم‌زبانی و همدلی آنها را تقویت کرده است. در کنار این آیین‌ها، زبان ملی ایرانیان (فارسی) علاوه بر آنکه ابزار زایش و رشد میراث ادبی ایرانی بوده ، ایرانیان را با یکدیگر پیوند داده و گفت‌وگو و ارتباط میان آنها را تسهیل کرده است. زبان فارسی هیچ‌گاه بر اقوام ایرانی تحمیل نشده است و کمابیش همه اقوام ایرانی در حفظ و ارتقاء آن نقش بازی کرده‌اند. فارسی به‌عنوان زبان آموزشی و اداری ملی به ایرانیان توان درک متقابل عمیق بخشیده است. در ایران علاوه بر عناصر فوق دین اسلام و مذهب تشیع که اکثریت مسلمانان ایران پیرو آن هستند، نقش مهمی در هویت ملی ایران و تداوم سرزمینی کشور داشته است. البته میراث معنوی ایرانیان تنها به دین اسلام و مذاهب آن (تشیع و تسنن) خلاصه نمی‌شود. ادیان دیگر (مسیحی، زرتشتی و یهودی) نیز در مواقع مختلف در تضمین یکپارچگی سرزمینی ایران و تداوم میراث آن نقش‌های مهمی ایفا کرده‌اند.
میهن‌دوستی، نوعی اهتمام برای حفظ تمامی عناصری است که به هویت ایرانی شکل می‌دهند. اما میهن‌دوستی پایدار، مستلزم ارزیابی انتقادی و عقلانی همه این عناصر به‌منظور ارتقای آنها نیز هست. میهن‌دوستی مدرن ایرانیان با محافظه‌کاری و حفظ سنن و میراث‌ها، بدون تلاش‌های ارتقاءبخش سازگار نیست. تلاش برای شناخت هرچه عمیق‌تر میراث تاریخی ایرانیان، آن هم از خلال گفت‌وگوی انتقادی تنها راه مقابله با آفت‌زدگی‌ و زنگ‌زدگی‌های این میراث است. عقلانیت انتقادی مدرن کمک بسیاری به فهم، گسترش و تکامل بنیان‌های هویت‌بخشی ایرانی خواهد کرد. علاوه بر انسجام تاریخی موجود میان عناصر گوناگون هویت‌بخش ایران، ارزیابی مداوم و انتقادی این عناصر و حذف خرافات و عناصر خردستیزی که ممکن است در طول زمان در میان آنها جایگزین شده باشد، نوعی وحدت ذیل «عقلانیت» نیز به آنها می‌بخشد . هویت تاریخی-عقلانی ایرانی بنیان محکمی است برای میهن‌دوستی معطوف به آینده ایرانیان.

ت) همان‌طور که اشاره شد، یکی از ویژگی‌های متمایز کننده ایران در مقایسه با کشورهای منطقه، بومی بودن مردمان ساکن مرزهای کنونی ایران و پیشینه چندهزارساله آنان در زیست مشترک با یکدیگر است. به‌ویژه، در رابطه با اقوام ایرانی که برخلاف اقوام سایر کشورها، نه مهاجرند، نه از راه فتح سرزمینی به ایران الحاق شده‌اند و نه سرزمین آنها به‌زور و بر اساس معادلات نظام بین‌المللی و سیاست‌های آن به ایران ضمیمه شده است. اما این کهن بودن پدیده هویت ایرانی و ملیت در ایران به معنای مصون بودن و آسیب‌ناپذیری آن نیست. همان‌طور که در تاریخ گذشته و هنگام پیش آمدن چالش‌ها رخ داده است، در شرایط کنونی جهان به دلیل چالش‌های برآمده از فرآیند جهانی شدن یک‌بار دیگر نیازمند بهسازی و بازسازی هویت ملی ایرانی هستیم. تاکنون بر دو محور برای این بهسازی و نوسازی اشاره شده است؛ «میراث سرزمینی و تاریخی» و «عقلانیت انتقادی مدرن». اما محور سومی نیز وجود دارد که ضامن تداوم یکپارچگی سرزمینی و دل‌بستگی ملی ایرانیان خواهد بود. این محور چیزی نیست جز «مفهوم شهروندی» و لوازم آن.

شهروندی به‌طور خلاصه عبارت است از: «پذیرفته شدن به‌عنوان عضو یک جامعه و برخورداری از حقوق و پذیرش مسئولیت‌های ناشی از این عضویت و مشارکت در امور آن». همان‌طور که از تعریف برمی‌آید عناصری چون «عضویت»، «حقوق»، «مسئولیت‌ها» و «مشارکت» مفهوم شهروندی را می‌سازند و درواقع، افزودن مفهوم شهروندی به میهن‌دوستی تأکیدی است مجدد بر داوطلبانه بودن همبستگی ملی در جهان جهانی شده. زمینه‌های تاریخی بستر مناسبی برای همبستگی و شور ملی می‌آفرینند اما درنهایت، اراده همزیستی است که تداوم‌بخش هویت جمعی ملی می‌گردد. افراد یک ملت آنگاه‌که به‌صورت شهروندانی ذی‌حق و البته مسئول شناخته می‌شوند به تداوم همراهی و البته مشارکت پاسخ مثبت می‌دهند. هویت ملی شهروند‌مدار، نوسازی هویت ملی است در شرایطی که انسان‌ها بیش از هر چیز خود را ذی‌حق می‌دانند. شهروند دانستن افراد یک ملت به‌گونه‌ای به مسئولیت «حکومت‌های مبتنی بر ملت» و نقش ضروری که باید در مقابل این شهروندان بازی کنند، تأکید دارد.

اگر اعضاء یک ملت به‌عنوان انسان‌های ذی‌حق تعریف شوند، می‌توان توقعات بایسته آنها را از حکومت تعریف و نهاد و ساختارهای مناسب با این توقع را طراحی کرد. تداوم یک ملت در جهان جهانی شده امروز، با هر ساختار سیاسی و هر شکل و جهت‌گیری حکومتی سازگار نیست. حکومت ملی در شرایط امروز باید ضامن حقوق شهروندی افراد ملت خویش باشد، والا به‌سوی اضمحلال و ازهم‌گسیختگی حرکت خواهد کرد. عضویت شهروند در محدوده حاکمیت حکومت ملی با تأکید بر حقوق مدنی، حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی هر شهروند همراه است. چنین حقوقی را «مجموعه حقوق شهروندی» می‌نامند. این مجموعه متکی به تقسیم‌بندی مارشال (۱۹۵۰ میلادی) است. او معتقد بود سه حق عمده شهروندی تقریبا طی سه قرن اخیر پدیدار شده‌اند. نخست، «حقوق مدنی» که عبارت است از حقی که امکان تملک دارایی‌ها و التزام به قراردادها و آزادی‌های فردی و آزادی فکر و اندیشه را فراهم می‌کند. حقوقی که بدون آنها امکان آزادی فردی و سرمایه‌گذاری اقتصادی نیز وجود ندارد. دوم، «حقوق سیاسی» که امکان مشارکت مردم را در تصمیم‌گیری‌های عمومی کشور با تشکیل احزاب سیاسی و برگزاری انتخابات فراهم می‌کند. امکان دسترسی به موقعیت‌های سیاسی و حلقه‌های مختلف قدرت (احزاب، حکومت و دولت) از این طریق به‌دست می‌آید. سوم، «حقوق اجتماعی» که امکانات رفاهی-حمایتی از فرد و خانواده‌های آسیب‌پذیر را برای ایجاد توازن در زندگی رفاهی آنها فراهم می‌آورد. پذیرش حقوق شهروندی در نخستین گام رابطه میان حکومت ملی و ملت را مشخص می‌کند، اما به همین مقدار محدود نمی‌شود. وقتی حقوق شهروندی را می‌پذیریم به‌طور تلویحی بر برابری انسان‌ها تأکید کرده‌ایم. یکی از پایه‌های هنجاری پذیرش حقوق شهروندی این است که: همه انسان‌ها، به‌رغم تفاوت‌هایشان در فرهنگ، موقعیت اجتماعی و شرایط، نیازها و توانایی‌های عام و مشترکی دارند. تأکید بر برابری انسان‌ها در این جنبه‌ها به معنای نفی تفاوت‌ها نیست. نکته‌ای که تأکید بر آن ضروریست این است که پذیرش حقوق شهروندی به یک ملت نگرش جهانی می‌بخشد. درست است که جهان واقعی ما متشکل از «حکومت‌های مبتنی بر ملت» است اما پذیرش حقوق شهروندی به‌معنای نگاهی جهانی و پذیرش برابری همه انسان‌ها و برخورداری آنها از حقوق برابر است. بهسازی هویت ملی بر مبنای حقوق شهروندی مانع نگاه‌های تبعیض‌آمیز به سایر ملل و انسان‌ها می‌گردد. با تأکید بر شهروند‌محور بودن هویت ملی می‌توان با گرایش‌های قوم‌گرایانه و ملت‌گرایانه افراطی چه در داخل و چه در خارج مقابله کرد. به‌علاوه پذیرش حقوق شهروندی بسترساز مردم‌سالاری و تداوم آن نیز هست. زیرا رابطه‌ای متقابل و تقویت‌کننده میان پذیرش حقوق شهروندی و اداره امور با روش مردم‌سالارانه وجود دارد.

چنانچه بخواهیم از آنچه گفته شد نتیجه‌ای بگیریم، می‌توانیم بگوییم «میهن‌دوستی شهروندمحور» در گام نخست پایه شناختی دارد. شناختن عناصری که هویت تاریخی ایرانیان را می‌سازند: سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، میراث سیاسی مشترک و میراث فرهنگی مشترک. در گام بعد، بهسازی و نوسازی این شناخت از مجرای «عقلانیت انتقادی» و پذیرش «محوریت شهروندی» قرار دارد. میراث غنی شده با نگاهی جدید موضوع دل‌بستگی و عواطف مثبت ایرانیان قرار می‌گیرد و در آنها اراده‌ای برای نگهبانی و ارتقاء هویت بهسازی و نوسازی شده پدید می‌آورد.

*این مقاله هم‌زمان در دومین شماره نشریه «ایران ماه» منتشر می‌شود.

منابع

برای نوشتن این متن از منابع زیر استفاده شده است. اما به دلیل بهره‌گیری آزاد و توأم با تغییر ،از نسبت دادن ادعا‌های متن با آنها خودداری شده است. تنها برای ادای دین و بدون مسئول قلمداد کردن نویسندگان به این منابع اشاره می‌شود.

احمدی، حمید (۱۳۸۸)، «بنیادهای هویت ملی ایرانی»، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
عیسی‌نیا، رضا (۱۳۹۴)، «جمهوری اسلامی ایران و شهروندی»،  قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
بنایی محسن و دیگران (۱۳۸۱)، «خودکاوی ملی در عصر جهانی شدن»، تهران: قصیده‌سرا.
آشوری، داریوش (۱۳۷۶)، «ما و مدرنیت»، تهران: صراط.
احمدی، حمید (۱۳۸۵)، «قومیت و قوم‌گرایی در ایران؛ از افسانه تا واقعیت»، تهران: نشر نی

.Ashraf, Ahmad, ”Iranian Identity ,Encyclopedia Iranica (University of Colombia).
بیتام، دیوید (۱۳۸۳)، «دموکراسی و حقوق بشر»، ترجمه محمدتقی دلفروز، تهران: طرح نو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *