علیرضا علویتبار
بهیاد علامه محمدرضا حکیمی
با پیروزی انقلاب در ایران و شکلگیری نظام جمهوری اسلامی، دین و آموزههای دینی حضوری فعال در عرصههای سیاسی-اجتماعی پیدا کردند. روحانیانی که به سرکردگی انقلاب رسیدند، هدف انقلاب را ایجاد جامعهای دینی اعلام نمودند. پس از مدتی نیز مفهوم جامعه دینی را دقیقتر کرده و «جامعه فقهی» را جایگزین آن کردند. این جایگزینی همراه با بهکارگیری مفهوم «اسلام فقاهتی» بهعنوان وجه متمایزکننده شناخت معتبر از اسلام از سایر شناختها صورت گرفت.
همانطور که انتظار میرفت تلاش برای ساماندهی جامعه بر مبنای احکام فقهی، مشکلات و چالشهای فراوانی به بار آورد. روشن بود که تلاش برای حاکم کردن مجموعهای از معارف، که به تعبیر شهید مطهری بخشهای مهمی از آن دچار «زنگزدگی» و قسمتهایی از آن نیز دچار «آفتزدگی» شده است (مطهری، ۱۳۶۴: ۳۳)، جامعه را با مشکل مواجه خواهد کرد. مجموعه چالشها و مشکلاتی که در مسیر حاکم کردن فقه بر جامعه و مدیریت آن پیش آمد، ضرورت بازاندیشی در مورد نسبت میان آموزههای دینی و اهداف دنیوی و اجتماعی را پدید آورد. با طرح برخی از پرسشها کوشش میشود تا حداقل فضای بحث روشنتر و پرسشها عمیقتر و دقیقتر شوند. شاید از این طریق به از میان رفتن منشاء نظری برخی از مشکلات عملی موجود یاری رسانیده شود.
نخستین پرسشی که باید پاسخ روشنی به آن داد، این است که هدف اصلی بعثت و ارسال رُسُل چه بوده است؟ ممکن است پاسخ داده شود که هدف هدایت و سعادت مردم بوده است. اما این پاسخ کافی نیست. باید روشن شود که پیامبران «سعادت» مردم را در چه میدیدهاند که به دنبال تامین آن بودهاند؟ رجوع به منابع دینی معتبر (کتاب وحیانی و سنت معتبر پیامبر)، نوعی دوگانگی را در هدف اصلی پیامبران نشان میدهد: شناختن خدا و نزدیک شدن به او و برقراری عدالت و قسط در جامعه بشری (مطهری، ۱۳۵۷: ۳۷). در نگاه اول به نظر میرسد که یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی و سعادت اخروی بشر مربوط است (توحید نظری و توحید عملی فردی) و دیگری به سعادت دنیوی او (توحید اجتماعی). اما نگاه عمیقتر نشان میدهد که هدف اصلی پیامبران دعوت به خدا و شناختن و نزدیک شدن به او (توحید نظری و توحید عملی فردی) بوده است و برپا داشتن عدالت و قسط در جامعه مقدمه لازم برای آن بوده است. البته، اگرچه هدف نهایی خداشناسی و خداپرستی است و عدالت و قسط مقدمه لازم برای آن است و بدون نظام عادلانه اجتماعی حرکت خداجویانه انسان ممکن نیست، اما خود این مقدمه هم فاقد ارزش ذاتی نیست (مطهری، ۱۳۵۷: ۴۱). مقدمه هدف اصلی انبیاء خود مرتبه ضعیفی از ذیالمقدمه است. مانند اینکه اگرچه داشتن دانش یک کلاس برای رفتن به کلاس بالاتر، مانند مقدمه است، اما خودش نیز ضروری است و با رفتن به سطح بالاتر ارزش خود را از دست نمیدهد.
هدف نهایی دین پرورش انسان موحد است. انسان موحد هم «فردی» است که از نوعی «شناخت» برخوردار است که آن را «توحید نظری» مینامیم. شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی، نفی هرگونه کثرت و ترکیب از ذات او، و جهان را کار و نشانهای از اراده او دانستن، توحید نظری است. اما انسان موحد علاوه بر توحید نظری که از جنس شناخت بود، برخوردار از «توحید عملی» هم هست که از جنس «بودن» و «شدن» است.
توحید نظری، شناخت درست کامل مطلق است و توحید عملی، حرکت در جهت رسیدن به کمال است. توحید عملی گاه توحید در عبادت هم نامیده میشود (مطهری، ۱۳۵۷: ۵۵). که بهمعنای یگانهپرستی و در جهت پرستش حق یگانه شدن است. توحید به این معنا هدفی فردی است و در فرد موحد تحقق مییابد. از این رو هدف نهایی دین «فردی، معنوی و اخروی» است. اما انسان، موجودی اجتماعی است، انسان جداشده از جامعه را به سختی میتوان انسان به مفهومی که میشناسیم، نامید. به همین دلیل موحد شدن «فرد» در بستر زندگی جمعی تحقق مییابد. از این رو نظام اجتماعی و روابط متقابل او با سایر انسانها، را نمیتوان نادیده گرفت و دین را نسبت به آنها بیتفاوت تلقی کرد. واقعبینی حکم میکند که دین به ضرورت زندگی جمعی انسان و لوازم آن توجه داشته و دستیابی به شناخت توحیدی و شدن توحیدی را در بستر زندگی جمعی ببیند. همین واقعیت است که آموزههای دینی را ناگزیر از توجه به نیازهای «جمعی، مادی و دنیوی» انسانها مینماید.
توحید بهعنوان هدف نهایی نبوت و بعثت از دو مجرا بر نقش اجتماعی دینداران تاثیر میگذارد، یک مجرا تاثیرگذاری مستقیم است. باور به توحید و پایبندی عملی به آن به دگرگونی رفتار اجتماعی افراد منجر میگردد که به آن اشاره خواهیم کرد. اما به علاوه تلاش برای مومنانه و موحدانه زیستن به پیدایش آموزههای عملی در قالب توصیههای فقهی و اخلاقی میانجامد که رعایت آنها توسط مومنان آنها را به سوی تامین برخی از «اهداف دنیوی» سوق میدهد. به گونهای که میتوان از دو مجرای تاثیرگذاری آموزههای دینی بر هدفیابی و تصمیمگیریهای اجتماعی سخن گفت: تجلی اجتماعی توحید و جهتگیری اجتماعی آموزههای عملی دینی.
مهمترین بازتاب اجتماعی توحید همان چیزی است که اغلب بهعنوان پرهیز از «بتپرستی» از آن یاد میکنیم. بتپرستی یعنی مطلق ساختن امر نسبی، محدود و متناهی (دیویس، ۱۳۸۷: ۱۵). توحید به ما میآموزد که برخی از صفات تنها خاص خداوند هستند. صفاتی چون کامل بودن، بیعیب و نقص بودن، جاودانه بودن، قادر مطلق بودن، خیر مطلق بودن و… هر گاه ما این صفات را به یکی از انسانها یا یکی از ساختههای انسانها نسبت میدهیم، به بتپرستی دچار شدهایم. نظامهای معرفتی، نظامهای اجتماعی و سیاسی، قواعد اعتباری زندگی جمعی، مجسمهها و ماشینهای ساخته بشر و… همگی نسبی، محدود و متناهیاند. توحید یعنی درک «یگانه» بودن خدا. اگر همه سازههای بشری نسبی، محدود و متناهیاند، بنابراین نباید مقدس (فوق چون و چرا) تلقی شوند. از این رو داشتن نگاه انتقادی از پیامدهای اصلی توحید و نفی بتپرستی است. توحید در زندگی اجتماعی به ما نوعی گشودگی و میل به فراتر رفتن از آنچه هست (سازههای بشری) میبخشد. هیچ وضعیتی اجتماعی را نباید مطلق، جاودانه و بیعیب و نقص پنداشت. این پیامد ضروری درک توحید بهعنوان پذیرش یگانگی خداوند است. البته در برخی موارد توحید تنها بهمعنای «چیز یگانه» نیست، بلکه بهمعنای «یگانگی همه چیز» هم هست. در این نگاه جهان ماهیتی «از اویی» و «به سوی اویی» دارد. کسی که به جهان از زاویه وحدت مینگرد، آیا تفاوتهای نژادی، قومی، ملی، عقیدتی، طبقاتی، جنسی و… را برجستهتر خواهد دید یا یگانگی و وحدت موجودات و بهویژه انسانها را؟ آیا این نگاه وحدتنگر میتواند بر رفتار اجتماعی ما با سایر انسانها بیاثر باشد؟ آیا میتوان این نگاه وحدتنگر را «توحید اجتماعی» نامید؟
اما مجرای غیرمستقیمی نیز برای اثرگذاری وجود دارد، و آن فقه است. فقه از معارفی است که در میان معارف دینی گسترش بیشتری یافته و بیشتر مورد توجه بوده است. فقه تلاش روشمندی است برای دستیابی به آموزههای عملی دین که بیشتر بر ساماندهی ظاهر رفتار انسانها تاکید دارند و نه بر باطن آن، آنگونه که اخلاق تاکید میکند. فقه اگرچه کم و بیش روشمند است و نتیجهگیریهایش متکی بر مقدمات و قواعد خاصی است، اما در میان تلاشهای فقهی سه جهتگیری مشخص را میتوان دید (مطهری، ۱۳۵۷: ۱۵۰): تلاش برای پرهیز از وضع تکالیف دستوپاگیر و شاق و حرجآمیز، زندگیگرایی و مقابله با زندگیگریزی (رهبانیت) و اجتماعی بودن بهمعنای پذیرش لوازم زندگی جمعی و داشتن سویه اجتماعی در احکام. بررسی مباحث متنوع فقهی و گستردگی کتب و موضوعات فقهی مرتبط با زندگی روزمره و معیشت انسان در آنها، نشاندهنده این است که اهداف دنیوی در مباحث فقهی وزن بیشتری نسبت به اهداف اخروی دارند (سلطانی، ۱۳۸۸: ۱۸). البته میتوان اهداف دنیوی فقه را در دو سطح اهداف اولیه و ثانویه بررسی و آنها را از هم تفکیک کرد. اما در نگاه نخست به نظر میرسد که مباحث فقهی چند هدف اصلی را در عرصه زندگی اجتماعی دنیوی انسانها دنبال میکنند. این اهداف عبارتند از: ۱) سامانبخشی به زندگی جمعی انسانها ۲) کمک به تحقق عدالت اجتماعی و حفظ آن ۳) حفظ کرامت انسان ۴) حفظ امنیت انسانها (سلطانی، ۱۳۸۸: ۱۹). به اجمال به هر یک نظری میافکنیم.
۱) سامانبخشی به زندگی جمعی انسانها. نیازهای انسان متنوع و گوناگون است و بهعلاوه در جریان پیشرفت و تحول تاریخیاش فزونتر و متنوعتر نیز میگردد. بشر دریافته است که برآوردن این نیازها بدون زندگی جمعی ممکن نیست. اما زندگی اجتماعی نیز انواع گوناگونی از اختلافها، همآهنگیها، ستیزها و توافقها را در پی دارد. بدون حداقلی از نظم و سازمانیافتگی، تداوم زندگی جمعی ممکن نیست. از همین رو حفظ سامان و نظام زندگی جمعی و تلاش برای بهینهسازی آن، یکی از اهداف آموزههای دینی بوده است. آنچه در مباحث فقهی به عنوان «حفظ نظام» مطرح میشود، اشاره به همین سامان و نظم زندگی جمعی دارد. الزامات زندگی جمعی نظاممند، موجب پذیرش بسیاری از الزامات و جایز دانستن و تجویز دینی آنها توسط فقها شده است. ضرورت شهادت و گواهی دادن در دادگاهها، پذیرش تنوع مشاغل و پیشهها و تاکید بر وجوب کفایی برخی از آنها، تاکید بر ضرورت توجه به اموری که اهمال در آنها زیان عمومی به بار میآورد (امور حسبی)، تاکید بر ضرورت وجود حکومت و زمامداری، تاکید بر وجود امکان قضاوت، از جمله مصادیق حفظ نظم اجتماعیاند (سلطانی، ۱۳۸۸: ۳۸).
۲) کمک به تحقق عدالت اجتماعی و حفظ آن. در آموزههای دینی دو جهتگیری مهم وجود دارد که آنها را با عدالت اجتماعی پیوند میدهد. جهتگیری اول این است که اگرچه اسلام دینی اجتماعی است و ضرورتهای زندگی جمعی را میپذیرد، اما برای «فرد» اصالت قائل بوده و از نظر سیاسی، اقتصادی و قضایی برای او حقوقی قائل است و او را مسئول میداند (مطهری، ۱۳۵۷: ۱۵۲). عدالت با مفهوم حق پیوندی ناگسستنی دارد، عدالت چیزی نیست جز دادن حق هر ذیحقی به او. پذیرش ذیحق بودن فرد در زمینههای مختلف سیاسی (حق مشورت، حق انتخاب و…)، اقتصادی (حق مالکیت، حق معاوضه و مبادله و…)، قضایی (حق اقامه دعوی و احقاق حق، حق شهادت و…) و اجتماعی (حق انتخاب شغل و مسکن و رشته تحصیلی، همسرگزینی و…)، مفهوم مشخصی به تحقق عدالت میبخشد. جهتگیری دوم این است که حق جامعه را بر حق فرد تقدم میدهد. هر جا میان حق جامعه و حق فرد و حق عام و حق خاص تعارض و تزاحم وجود داشته باشد، تقدم با جامعه و عموم است. (مطهری، ۱۳۵۷: ۱۵۲).
این دو جهتگیری مبنای نگاه دینی به عدالت را میسازند. اگرچه در آموزههای فقهی جایگاه عدالت و محوریت آن مورد بیمهری و کمتوجهی قرار گرفته است، اما کم و بیش میتوان دید که تلاش برای تحقق بخشیدن به عدالت در استنباط احکام دینی جایگاه قابل مشاهدهای داشته است. بهطوریکه میتوان گفت تحقق عدالت در جامعه یکی از اهداف دنیوی فقه بوده است. این هدف از دو مجرا پیگیری میشده است: نخست از طریق تاکید بر بهکارگیری مجریان عادل و دیگری تنظیم قوانین عادلانه (سلطانی، ۱۳۸۸: ۶۹). به همین دلیل تاکید بسیاری بر عادل بودن پیشوایان دینی، حاکمان، قاضیان، فقیهان، گواهان، پیشنمازان، کارگزاران و راویان شده است. در زمینه قانونگذاری نیز تلاش بسیاری برای رعایت عدالت شده است، اما این تلاش در چارچوب نگاه جوامع پیشامدرن به عدالت بوده است. تصوری که فقها از عدالت داشتهاند در چارچوب جهان قدیم شکل گرفته و بسیاری از آنچه را که آنان عدالت تصور میکردهاند، در جهان جدید به معنای عدالت نیست و بلکه خلاف عدالت تصور میشود. بازخوانی احکام فقهی با توجه به مقتضیات زمان ضرورتی غیرقابل انکار است. از این رو اگرچه تصحیح تصور فقهای ما از عدالت بر مبنای اجتهاد با توجه به زمان و مکان ضروری است، اما نمیتوان انکار کرد که در چارچوب تصور سنتی از عدالت، آنها تلاش خود را برای استنباط احکام عادلانه کردهاند. درست است که مباحثی چون حقوق زنان بر مبنای اجتهاد در مبانی و اجتهاد با توجه به مقتضیات دنیای جدید باید مورد ارزیابی ریشهای قرار گیرد. اما اشکال در تصور آنها از عدالت بوده است و نه مخالفت با عدالت.
۳) حفظ کرامت انسان. ادیان (بهویژه اسلام) به انسان بهعنوان آفریدهای ممتاز مینگرند و او را مورد تکریم قرار میدهند. از نظر دینی نه خود فرد و نه دیگران حق ندارند که ارزش و کرامت ذاتی انسان را از میان بردارند. این دیدگاه باعث شده است تا گرایشی قدرتمند در آموزههای دینی بر مبنای حفظ کرامت و منزلت انسانی افراد شکل گیرد. بخش زیادی از آموزههای فقهی به همین محور باز میگردند: حرام بودن غیبت، حرمت قذف (متهم کردن افراد به روابط نامشروع)، حرمت تشبیب (جذابیت ظاهری افراد را مایه شعرگویی و اظهار علاقه کردن)، حرمت هجو (نسبت دادن ناروایی و زشتی به افراد)، حرمت بدزبانی (فحاشی)، کراهت مشاغل پست، تاکید بر مروت (پرهیز از رفتارهای ناهنجار) و… از جمله همین موارد هستند. رعایت کرامت ذاتی انسان هم توسط خودِ فرد و هم توسط دیگران از الزامات آموزههای دینی است. (سلطانی، ۱۳۸۸: ۱۶۶).
۴) حفظ امنیت. در میان آموزههای دینی تامین امنیت از اهمیت ویژهای برخوردار است. بهطور معمول در این آموزههای امنیت سه قلمرو مطرح میگردد: امنیت جانی، امنیت اقتصادی و مالی، و امنیت منزلتی و شخصیتی. امنیت منزلتی و شخصیتی را ذیل بحث حفظ کرامت انسان میتوان دنبال کرد. اما دو گونه دیگر امنیت و ضرورت تامین آنها در تمامی ابعاد بحثهای دینی خود را نشان میدهند. به غیر از احکام مربوط به دفاع در زمان غیبت امام معصوم در همه احکام فقهی میتوان ضرورت حفظ امنیت جانی را دید. در نماز، روزه، حج، خوردن آنچه که در حالت عادی حرام است، امر به معروف و نهی از منکر، قوانین جزایی، برخورد با ناامنکنندگان جامعه، مرزبانی، ضرورت وجود حکومت، مشروعیت دفاع شخصی و… همهجا ضرورت حفظ امنیت جانی دیده شده است و در استنباط احکام موثر بوده است. در مورد امنیت مالی نیز چنین است. پذیرش و دفاع از مالکیت، اعتبار قراردادها، حرمت غصب اموال، حرمت سرقت، حرمت خیانت از مصادیق حفظ همین امنیت هستند.
این چهار هدف، اصلیترین اهداف دنیوی آموزههای دینی (فقه) هستند و حتا درباره موارد تعارض آنها نیز بحث شده است. بهطور مثال بحث شده است که اگر در موردی تحقق بخشیدن به عدالت مستلزم از میان رفتن نظم اجتماعی گردد، تقدم با حفظ نظم و سامان اجتماعی است. (سلطانی، ۱۳۸۸: ۶۶). همهجا باید این نکته را در نظر گرفت که شناخت ما از آموزههای دینی از دانشها و ارزشهای مقبول زمانه و نظام معیشتی حاکم بر آن تاثیر میپذیرند. اما این سخن را نباید به این معنا گرفت که هر تفسیری از دین قابل پذیرش است و همه تفاسیر در یک سطح از اعتبار قرار دارند.
همانطور که دیدیم، درست است که دین اسلام جهتگیری اجتماعی دارد، اما نمیتوان هر هدفی را به عنوان هدف اجتماعی دین معرفی کرد. بررسی میراث تاریخی دینشناسی، نشان میدهد که در سنت دینشناسی ما نیز هر هدفی را به دین منسوب نمیکردهاند. آموزههای دینی ما را به پیگیری اهداف مشخصی در سطح جامعه دعوت میکنند؛ اهدافی که تحقق آنها به رفع نیازهای مادی، دنیوی و جمعی ما انجامیده و ما را مستعد تلاش برای رفع نیازهای معنوی و اخروی مینمایند.
منابع
دیویس، چالرز (۱۳۸۷)، «دین و ساختن جامعه»، مترجم حسن محدثی و حسین بابالحوائجی، تهران: یادآوران
سلطانی، محمدعلی (۱۳۸۸)، «اهداف دنیوی فقه»، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
مطهری، مرتضی (۱۳۵۷)، «جهانبینی توحیدی»، تهران: صدرا
مطهری، مرتضی (۱۳۵۷)، «وحی و نبوت»، تهران: صدرا
مطهری، مرتضی (۱۳۶۲)، «پیرامون جمهوری اسلامی»، تهران: صدرا