312تروریسم و دولتِ باغی 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

سعید حجاریان

ترور را می‌توان دست‌کم از سه بُعد تاریخی، روشی و کارکردی به شاخه‌های مختلفی تقسیم کرد. طبعاً، هر یک از این شاخه‌ها، خود، زیرشاخه‌هایی را تشکیل می‌دهند. یکی از این تقسیم‌بندی‌ها «ترور فردی» است که عمدتاً از سوی یک فرد، در برابر یک سوژه انجام می‌گیرد و دیگری «ترور گروهی» است که از سوی چند نفر –عموماً گروه تروریستی/چریکی- در برابر یک سوژه و یا یک جریان و طرز تفکر رخ می‌دهد. این شیوه‌ها به دو شاخه‌ فیزیکی و روانی تقسیم می‌شوند که بنا بر هسته مرکزی ایده تروریست‌ها و هدف‌شان، آثاری بر جامعه بار می‌شود. من، در این نوشتار تلاش می‌کنم از ابعاد فردی و فیزیکی ترور صرف‌نظر کنم و به مقوله ترور گروهی و فضای سیاسی و همچنین روانی برآمده از آن بپردازم.

در بحث حاضر، مقدمتاً می‌توان در باب تعابیر «شاهر بالسیف» و «خارج بالسیف» تأمل کرد. تعبیر نخست از وضعیتی حکایت می‌کند که فرد با شمشیر در ملاء عام حاضر و باعث رعب و وحشت در جامعه شود. تعبیر دوم نیز بیانگر قیام مسلحانه در برابر حاکمیت است. هر دو این اقدامات در اسلام دارای حرمت و مستوجب مجازات هستند و در تفکر شیعه، چنانچه دولت مشروع باشد، فرد متجاوز به حقوق عام «باغی» خوانده می‌شود. در نوشتار حاضر تأکید من بر مقوله خروج است و بر این اساس به تفکیک دو نوع خروج از یکدیگر می‌پردازم.

صورت نخست خروج را می‌توان با موقعیت خوارج در مقابل حضرت امیر(ع) توضیح داد. خوارج، در مقابل حضرت صف‌آرایی کردند و دست به سلاح بردند، در‌حالی‌که وی مورد بیعت مسلمین واقع شده بود. عمل آن‌ها برابر آموزه‌های دینی مستوجب برخوردی بود تا حد از میان رفتن اندیشه و مرکزیت خوارج.

صورت دوم خروج در قیام امام حسین(ع) مشاهده می‌شود که از سوی حضرت با تعبیر «خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی» توصیف شده است. در این وضعیت به‌رغم آن‌که عمل خروج رخ داده است، امام بر حق دانسته می‌شود زیرا اعتقاد بر آن است که دستگاه سیاست اموی بر آن بوده است که سنت نبوی را مندرس کند. قرائت عصری از این حرکت نیز به این نقطه رهنمون می‌شود که خروج امام در مقابله با گذار به سلطنت موروثی بود که به تأسی از ایران در اذهان حکّام وقت رسوب کرده بود. البته، نگارنده معتقد است در غیاب روش‌های نوین حکومت‌داری و انتقال قدرت، گرایش به سلطنت رویه‌ای غالب در ذهن و عین حاکمان بعد از اسلام تا قرون اخیر بوده است؛ بر این اساس حتی اگر شیعیان نیز به قدرت می‌رسیدند از همین شیوه به‌منظور تحکیم و تثبیت قدرت –که ذاتیِ حکومت است- بهره می‌بردند و حتی، بدل به سلسله می‌شدند. چنانکه در زیدیان، مشعشعیان، اسماعیلیان، صفویان و سربداران چنین روندی را با کیفیت‌های مختلف شاهد بودیم.

علاوه بر منظر دینی-تاریخی می‌توان از زاویه‌ای دیگر هم در نسبت قدرت و حکومت تأمل کرد. این نگاه در عالم نظر معتقد است انسان‌ها به‌طور معمول در «وضع طبیعی» زندگی می‌کنند. به‌تعبیری آن‌ها گرگ‌ها یا گرگ‌نماهایی هستند که پیوسته یکدیگر را می‌درند یا دست‌کم مترصد این امر هستند. ولی از آن‌جایی که این شیوه زندگی نسل بشر را هدف می‌گیرد، قراردادی پدید می‌آید که ذیل آن گرگ‌ها، دندان‌‌ها و چنگال‌های خود را می‌کشند و تحویل موجودی مصنوع به‌نام دولت می‌دهند تا او برپایه قدرتی برساخته، حفاظت در مقابل تعرض بیگانگان و ممانعت از هرج‌و‌مرج را پی بگیرد. این نظریه عمر درازی ندارد اما مطابق آن خروج بر دولت امری خلاف محسوب می‌شود که حتی در مقابله‌ با آن، جواز سرکوب نیز صادر می‌شود؛ مادامی‌که دولت از کارویژه‌های خود بازنمانده یا از آن‌ها طفره نرفته باشد. به عبارت دیگر، خروج بر دولت زمانی جایز است که اولاً نتواند از اتباع‌اش در مقابل بیگانگان حفاظت کند و ثانیاً خود باعث کشتار دست‌جمعی آن‌ها شده باشد؛ یعنی وضعیتی که آن موجودیت برساخته از اساس نقض غرض اولیه تشکیل دولت است. 

به‌عنوان مثال اسلوبودان میلوشویچ، رئیس‌جمهور پیشین صربستان، متهم به جنایت علیه بشریت، جنایت جنگی و نسل‌کشی در چندین نقطه در فواصل زمانی مختلف شد و سازمان ملل پروسه تعقیب و محاکمه وی را آغاز کرد؛ هر چند محاکمه وی به‌دلیل مرگ نافرجام ماند. در واقع دولت وی دست‌کم یکی از شروط پیمان دولت‌بودگی‌اش را نقض کرده و خود، بدل به گرگی بزرگ یا موجودی یاغی شده بود که در درون و برون مرزها‌یش نفوس را مورد تعرض قرار می‌داد؛ چه با قتل و حبس و حصر، چه با عملیات روانی و تهدید و تحدید. طبیعتاً مطابق توضیحات فوق مردم این کشور و کشورهایی مشابه محق بودند در مقابل چنین دولتی دست به خروج بزنند و اتفاقاً براساس وضعیت‌هایی شبیه صربستان بوده و هست که نهادهای بین‌المللی از دخالت بشردوستانه سخن گفته و می‌گویند تا در لحظه موعود مردم را از «اتمسفر تروریسم» نجات دهند. البته، علاوه بر صربستان در مقاطع و مکان‌هایی دیگر نیز با ‌وحشت‌افکنی مواجه بوده‌ایم؛ که به‌عنوان مثال می‌توان از دوره ترور و گیوتین در مقطع پس از استقرار جمهوری اول فرانسه و همچنین فضای امنیتی برآمده از قدرت‌گیری ساواک در دوره پهلوی دوم یاد کرد.

در خاتمه باید گفت در لحظه نقض پیمان‌ دولت‌بودگی از سوی دولت، و غلبه اتمسفر تروریستی و یاغی‌مأبانه و در یک کلام، به‌وجود آمدن «ترس عام» مساعی جمعیِ معطوف به سرنگونی دولت باغی جایز است. پیش‌تر در مقاله «بعد از «چه» روا باشد نقض همه پيمان‌ها؟»[۱] نیز به این موضوع پرداخته‌ام، که خوانندگان را به مطالعه آن ارجاع می‌دهم.

 

پی‌نوشت

[۱] حجاریان، سعید (۱۳۹۸)، «شاه در شطرنج رندان»، تهران: نگاه معاصر، صص. ۳۱۰-۳۰۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *