312برابری و جانبداری – بخش نخست 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print
  • نویسنده: جواد حیدری  | استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی

تامس نیگل تقریر درخشانی از مسأله‌ی اصلی نظریه‌ی سیاسی ارائه کرده است:«انسان‌‌هایی که منافع و ارزش‌ها آن‌ها را به تعارض بالقوه می‌کشاند، چگونه می‌توانند با ضوابط اخلاقی در جهانی مشترک زندگی کنند». در این تقریر سه عنصر اهمیت کلیدی دارد: الف) ضوابط اخلاقی؛ ب) تعارض منافع؛ ج) تعارض ارزش‌ها. می‌توان گفت تمام پروژه‌ی فکری رالز، نیگل، دورکین، پارفیت و اسکنلن در پاسخ به این تقریر از مسأله‌ی اصلی نظریه‌ی سیاسی شرح و بسط یافته است. مراد از تعارض «منافع» این است که انسان‌ها در خصوص نحوه‌ی توزیع منافع اقتصادی در جامعه با یکدیگر اختلاف‌نظرهای عمیقی دارند. برای حل این نوع تعارض نظریات بسیار مهم و تأثیرگذاری ارائه شده است. و، مراد تعارض «ارزش‌ها» این است که انسان‌ها درباره‌ی زندگی خوب و تصورات‌شان از زندگی خوب عمیقاً اختلاف‌نظر دارند.

حال اگر قرار است با این دو نوع تعارض عمیقاً جاگیرشده در زندگی اجتماعی و سیاسی‌مان زندگی کنیم اما با رعایت ضوابط اخلاقی، در این‌صورت چه باید کرد؟ برای پاسخ به این پرسش بهتر است سه عنصر کلیدی پیش‌گفته در صورت مسأله‌ی نیگل را وابکاویم.

 

الف) ضوابط اخلاقی

پرسش اوّل این است: اخلاق درباره‌ی چیست؟ چه نوع باوری باور اخلاقی است؟ پاسخ حداقلی دارای دو عنصر است: (۱) امور اخلاقی امور عملی هستند؛ یعنی اخلاق درباره‌ی این است که، چه کاری باید انجام داد «امور عملی» و نه این که ماجرا از چه قرار است «امور نظری») فارغ از این که اخلاق تا چه حدّی به امور نظری بستگی داشته دارد)؛ (۲) اخلاق نه صرفاً فردی بلکه بیانگر حوزه‌ی توافق بیناشخصی و جمعی نیز هست. اخلاق (کسانی که آن را قبول دارند ممکن است درباره‌ی محتوا و مبنای واقعی آن اختلاف‌نظر گسترده‌ای باهم داشته باشند) به معیارهای رفتار فردی یا جمعی‌ای اشاره دارد که به انسان‌ها این امکان را می‌دهد تا در تعیین آنچه باید در مورد خاصّی یا تحت شرایط خاصّی انجام داد، اتّفاق‌نظر داشته باشند.

اختلاف‌نظر بر سر این است که طیف توافق ممکن چقدر باید گسترده باشد، یعنی اینکه آیا اخلاق باید در جستجوی پاسخ‌هایی باشد که تنها درمیان اعضای یک جامعه ‌یا فرهنگ خاص همگرایی ایجاد کند یا در میان همه‌ی انسان‌ها یا حتا در میان تمام موجودات عقلانی (طبقه‌ای که بتوان اصولاً شامل غیرانسان‌ها شود). امّا هر طور که به این پرسش پاسخ دهیم، نکته‌ی اصلی این است که چنین معیارهایی، اگر وجود داشته باشند، باید به هرکسی که در اجتماع اخلاقی به دنبال پاسخ به این پرسش است، نتیجه‌ی یکسانی ارائه کنند. اگر شما درصدد پاسخ به این مسأله هستید که چه باید کرد، و اگر پاسخ اخلاقی به پرسشِ «چه باید کرد» شما وجود داشته باشد، این پاسخ باید نه فقط برای شما بلکه باید برای هر کسی که از موقعیّت شما مطّلع است دست‌یافتنی و پذیرفتنی باشد. این پاسخ باید مستقل از نظرگاه فردی، و به یک معنا، باید عینی باشد. اگر چنین پاسخی دست‌یافتنی باشد، باید به شما این امکان را بدهد که، رفتارتان را نه فقط برای خودتان بلکه برای دیگران نیز توجیه کنید.

 

بنابراین، جستجوی شناخت اخلاقی جستجو برای رسیدن به داوری‌های عینی است درباره‌ی این که انسان‌ها چه کاری را باید انجام دهند. منظور از داوری‌های عینی آن است که انسان‌ها می‌توانند بر سر آن‌ها به توافق برسند و به آن‌ها این امکان را ‌بدهد که توجیهات رفتارشان را به دیگران ارائه کنند. چنین داوری‌هایی باید به چیزی مستقل از اختلاف نظرگاه‌ها توسل جویند که به‌طور معمول باعث اختلاف میان ما انسان‌ها می‌شوند، یعنی باید به چیزی توسل جویند که می‌توانیم مشترکاً بر آن تکیه کنیم و این‌ امور مشترک، معمولاً در مقام برانگیختن افعال ما بسیار مهم هستند. این مسأله یا این که اصلاً چنین چیزی را بتوان یافت، مسأله‌ی اصلی نظریّه‌ی اخلاقی است. اکثر نظریّه‌‌پردازان اخلاق تصدیق می‌کنند، هدفِ همگرایی افراد دارای نظرگاه‌های گوناگون و متعارض شاخصه‌ی مهم اخلاق است. این همگرایی باید چنان باشد که، همگی بتوانند آن‌ها موجّه تلقّی کنند. اخلاق، اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، از ما می‌خواهد که در این قلمرو از منظرهای فردی‌مان فراتر برویم و با این فراروی به چشم‌انداز مشترک و جمعی ارزش‌گذاری برسیم. غرض این است که چارچوبی از وفاق یا سازگاری بالقوّه‌ای فراهم آوریم که در محدوده‌ی آن چارچوب بتوانیم اختلاف‌هامان را حل و فصل کنیم.

در این‌جا، به این معنا، شباهت اجمالی بین شناخت اخلاقی و شناخت نظری وجود دارد: هر دو با همگرایی همه‌ی انسان‌هایی سروکار دارند که می‌توانند چنین همگرایی را به‌عنوان امری صحیح تصدیق کنند، و هر دو مستلزم فراروی از نظرگاه‌کاملاً شخصی به نظرگاهی هستند که عینی‌تر است. امّا همگرایی که، تفکّر اخلاقی به دنبال آن است، عملی و انگیزشی است. در حالیکه همگرایی که، تفکّر علمی به‌دنبال آن است، همگرایی نظری است (یعنی همگرایی درباب روایت درست از چگونگی امور، یا تصویر مشترک از جهان). بنابراین، تفکر اخلاقی باید کار خود را از طریق رشد انگیزه‌ها و اعمال ما پیش ببرد، نه از طریق باورها و نظرات ما.

چون امیال شخصی ما بسیار فردی و تعارض منافع و ارزش‌های ما غالباً بسیار شدید هستند، این پرسش که آیا عینیّت اخلاقی ممکن است یا نه، در مقایسه با همین پرسش در حوزه‌های دیگر بسیار جدّی‌تر است. موضوعات غیرارزشی مانند ریاضیّات، علم، و تاریخ الگویی برای تصورّ ما از شناخت اخلاقی نیستند: برای پاسخ به این پرسش که چگونه باید با یکدیگر زندگی کنیم، ما درباره‌ی ساختارهای انتزاعی بی‌زمان یا درباره‌ی جهان بیرونی قابل‌مشاهده حرف نمی‌زنیم. برای این که به چشم‌انداز مشترکی دست یابیم که، عملی باشند و نه نظری، همان‌گونه که اخلاق از ما می‌خواهد، باید به انگیزه‌ها و نگرش‌هامان از طریق نوعی فرایند هم‌آرایی‌ای دست یابیم که برای این غرض مناسب است.

گام اوّل که مشترک میان بسیاری از نظریّه‌پردازان اخلاقی است، این است که خودمان را به‌جای دیگر انسان‌ها قرار دهیم، همراه با تخیّل کافی برای این که مطمئن شویم شما نظرگاه، ترجیحات، انتظارات، و منافع آن‌ها را فهم می‌کنید. درک و فهم واگرایی پیشین که تعارضات را به وجود می‌آورد و اخلاق به دنبال راه‌حلّی (ایجاد همگرایی) برای آن‌ها است، ضرورت دارد. جنبه‌ی دیگر اینکه خودمان را به‌جای دیگر انسان‌ها قرار دهیم، آن است که نوعی بی‌طرفی و گریز از خودمحوری‌ای را به بار آوریم که برای دستیابی به چشم‌انداز مشترک ضرورت دارد. این راه‌حلِّ اخلاقی هرچه باشد، باید برای همگان جذابیّت یکسانی داشته باشد، حتا اگر به‌طور نابرابر در منافع غیراخلاقی آن‌ها تأثیر داشته باشد.

امّا برای فهم بیشتر، ما باید مشخص کنیم با همه‌ی این نظرگاه‌ها چه باید کرد، و چگونه باید از دل این نظرگاه‌ها نوعی وحدت را پدید آوریم. و برای اینکه درباره‌ی اخلاق چیزی بیشتر از این بگوییم، باید به سطح استدلال اخلاقی محتوایی گذر کنیم. روش تفکّر در این حوزه، همانند حوزه‌های دیگر، در شیوه‌ی تفکّر آدمی درباب فرضیّه‌های خاص آشکار می‌شود. در حوزه‌ی اخلاق در مقایسه با حوزه‌های دیگر امکان ندارد روش ناب و خالی از محتوایی را مشخص کنیم و بتوانیم به‌صورت مکانیکی برای به بار آوردن نتیجه از آن روش استفاده کنیم. اگر ما، در عوض، اختلاف‌نظرهای میان نظریّات مهمّ توجیه‌اخلاقی را بررسی کنیم، و نیز به شیوه‌هایی نظر افکنیم که بدان شیوه‌ها نقد اصول عامّ می‌تواند از مثال‌های نقض و استدلالات نقض پدید آیند، در این‌صورت تصویر بهتری از این فرایند بدست خواهیم آورد.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *