312اشباح اصلاح‌طلبی 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

محمدرضا تاجیک

اول

با بیانی دریدایی، می‌خواهم درنگ نظری خود را بر این ایده استوار نمایم که: اصلاح‌طلبی به‌مثابه یک «وعده» همواره در حال بازآمدن باقی خواهد ماند…زیرا وعده حافظه‌ای است نه از گذشته، بلکه رو به آینده، بنابراین، نه تنها نبایستی وعده‌ی مدنی و اصلاحی جریان اصلاح‌طلبی را انکار کرد، بلکه ضروری است بیش از پیش بر آن اصرار ورزید،…مسئولیت وارث در شرایط کنونی، ‌«مسئولیت‌پذیری‌ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی» و احیای «روحِ رادیکالِ نقدِ اصلاح‌طلبی» و وفاداری بدان (در بیان بدیویی) در عین واسازی (در بیان دریدایی) مدام آن است. در این بیان، وفاداری، وفاداری به شبحی از اشباح اصلاح‌طلبی است که به درون هر لحظه‌ی کنش معطوف به تغییر ما حلول می‌کند، ما را در معرضِ «نگاهِ خیره»ی خود قرار می‌دهد، بی‌وقفه «بازجویی»مان می‌کند، فرامی‌خواندمان – به‌گونه‌ای که نمی‌توانیم از «پاسخ‌گویی» به آن «طفره» رویم، در‌‌ همان حال که از پاسخ‌گویی به آن نیز «ناتوان»‌ایم. بنابراین، اگرچه می‌توانیم بسیاری از دقایق گفتمانی اصلاح‌طلبی را به کناری نهیم، اما نمی‌توانیم به‌عنوان افقی زنده، ایده‌های مدنی و زیباشناختی و اندیشگی و سیاسی‌اش را نادیده بگیریم. این افق و مسئولیت در جایی پایان نمی‌پذیرد، بلکه مدام در شکلی تازه خود را به‌ ما نشان می‌دهد. شـبحِ این‌چنین، تابع زمان متعارف نیسـت که بمیرد و از بین برود، بلکه زمان را مختل می‌کند و از هم می‌گسلاند و جابه‌جا می‌کند.

دوم

اما این شبحِ اصلاح‌طلبی، در واقع، شبح‌ها (اشباح) است. از این‌رو، امکان نوعی «در اشتراک‌‌ بودن بدون مشترک‌ بودن» میان وفاداران به اشباح گوناگون اصلاح‌طلبی فراهم می‌شود: نوعی «بین‌الافراد». دریدا از نوعی بین‌الملل نو با ما سخن می‌گوید و آن را «پیوندی ناهنگام، بدون پایگاه…بدون هم‌آهنگ‌شد‌گی، بدون حزب، بدون کشور، بدون جناح‌بندی‌های ملی، بدون هم‌گونی‌های شهروندی، بدون تعلقات رایج به یک طبقه‌ی خاص»، و نوعی «دعوت به دوستی و اتفاقِ بدونِ تشکل میانِ کسانی…که به ملهم‌بودن از دستکم یکی از اشباحِ مارکس یا مارکسیسم ادامه می‌دهند» می‌داند. بین‌الافراد ما نیز، امر کثیری است که پیرامون وفاداری به اشباح متکثر اصلاح‌طلبی به امر احد تبدیل شده است. شبح/اشباح اصلاح‌طلبی، در کنشی دیگر، با احیای آن‌چه از اتوس و لوگوس اصلاح‌طلبی اصیل تماماً کنار گذاشته شده، نمی‌گذارد فراموش کنیم هر وحدت مفروضی، کثرتی را نیز با خود دارد به‌گونه‌ای که در هر معنای قطعی همواره معنایی مجازی و شبح‌گونه را نیز با خود به همراه دارد و اساساً هر چیزی را که در فرآیند تعریف صلب یک امری کنار گذاشته شوند، شبح‌گونه در قامتی دیگر بازمی‌گردد. به تصریح دریدا، اندیشه درباره‌ی شبح ما را به آینده معطوف می‌دارد. شــبح هم‌چنین اندیشه درباره‌ی گذشته است، میراثی که می‌تواند از طریق چیزی برسـد که هنوز تحقق پیدا نکرده اسـت.

سوم

پس، وجه زمانیِ اصلاح‌طلبی آینده است، یعنی قرار است همواره در حال آمدن باشد. اصلاح‌طلبی هرگز حاضر نمی‌شود. اما این بدان معنا نیست که اصلاح‌طلبی وجود ندارد. وجود آن‌ «شبح‌وار» (spectral) است، و وجود داشتن شبح –به تصریح دریدا- از وجود داشتن اشیاء عادی بسیار قدرتمندتر است. آینده اکنونی نیست که هنوز نیامده باشد؛ اکنون در خودش آینده است. آینده هم‌اکنون در حال روی دادن است. شبح، امر مجازی و بالقوه است، و ما همواره با امر مجازی و گشوده‌شدن، یا فروکاستِ آن، سروکار داریم. امر مجازی حقیقتی است که واقعیت یا فعلیت نیافته است؛ هنوز مکانی به آن اختصاص داده نشده، و بنابراین، همه‌جا است. شبح در قالب تمایز مرگ و زندگی نمی‌گنجد. اشباح مرده‌های زنده یا زامبی‌اند. آینده نیز این‌چنین است. آینده در اکنون وجود دارد، اما وجود آن شبح‌وار است. همان‌طور که کسانی که رفته‌اند به معنایی هستند، نسل‌های آینده نیز، گرچه هنوز نیامده‌اند، اما همچون اشباحی در میان ما پرسه می‌زنند. مسئله‌ی اصلی در این‌جا درباره‌ی معنای وجود داشتن است. مردگان و نسل‌های آینده در معنای سنتی وجود ندارند، اما در معنای دیگری وجود دارند. وجودشان همچون وجود اشباح است. همان‌طور که رنگ چشمِ من در ژنم وجود دارد، اما با هیچ میکروسکوپی نمی‌توان آن را دید، مگر اینکه منتظر بمانیم و فعلیت‌یافتن‌اش را ببینیم. اما می‌دانیم که هست، و در همین ژن هم هست. وجود اشباح وجود پرسش‌ها است، و وجود موجودات متحقق وجود پاسخ‌ها. آینده باید همچون پرسش تلقی شود و پرسش نیز باقی بماند. نگرش به آینده بر حسب پاسخ، فروکاستن آن به گذشته است. پس، پرسش‌گری بی‌پایان ویژگی تفکرِ آینده است. تفکر خلاقانه صرفاً از چنین نگرشی به پرسش ناشی می‌شود. در تفکر خلاقانه معنایی از پیش موجود وجود ندارد. فکر تولید معناست، نه کشفِ آن. پرسش‌گری نه‌تنها آزادانه است، بلکه شرط امکان آزادی نیز هست. اصلاح‌طلبی امکان پرسش‌گری آزادانه، بدون پاسخی پیشینی در بطن پرسش است. این پرسش‌های آزادانه ما را به جاهایی می‌برند که سرشار از شگفتی‌ و بداعت و طراوتند.

چهارم

با این تمهید نظری، می‌خواهم باز دوباره با دریدا هم‌صدا شوم و بگویم: اصلاح‌طلبی مرده است چون «آنچه می‌میرد، از قدرت خاصی برخوردار می‌شود»! این قدرت، قدرت اشباح آن است که در کالبد هر کنش سیاسی-اجتماعی و هر اراده‌ی معطوف به مقاومت و تغییر ما در اکنون و فردایی که در راه است، حلول کرده و هر لحظه ما را به خود می‌خواند، و با مخاطب قراردادن و استیضاح مداوم اصلاح‌طلبان، آنان را کماکان به‌مثابه سوژه‌های سیاسی و کارگزاران تغییر تاریخی باقی و مطرح نگاه می‌دارد.

*این یادداشت همزمان در پارسیا منتشر می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *