312آیا صاحب قدرت، صاحب حقیقت است؟ 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print
  • مریم نورائی‌نژاد

چگونه می‌شود از زیستن در دایره حقیقت سخن گفت وقتی هیچ یک از سازوکارهای زندگی روزمره از دروغ و ریا در امان نمانده‌‏اند؟ آیا مردم در نظام‌‏هایی که وانمود می‏‌کنند در هیچ موردی وانمود نمی‏‌کنند، دارای قدرت هستند؟ آیا کنش‌‏های زندگی روزمره‌ی مردم عادی می‌‏تواند تعریف قدرت در بالاترین سطوح اجرایی یک کشور را دستخوش تغییر کند؟

این‌ها سوالاتی هستند که هر شهروندی به فراخور حالش با آن‌ها روبروست. سوالاتی ساده که پاسخ به آن‌ها را معمولاً می‌‏شود در نگاه‌‏های خوش‌بینانه و بدبینانه دسته‌بندی کرد. اگر زندگی را همچون سیاست بدانیم و برای کنش روزمره ارزشی تعیین‌کننده قائل باشیم، از خوش‌بینانی هستیم که فکر می‏‌کنند قدرت مردم را در عین بی‏‌قدرتی‌شان نباید دست کم گرفت. اگر هم از نظریه‌پردازانی هستیم که دائم هشدار توجه بیشتر به لایه‏‌های پنهان قدرت سیاسی را می‏‌دهیم از بدبینانی هستیم که برای مردم، قدرتی در نظر نمی‌‏گیریم.

واتسلاف هاول را به‌عنوان نویسنده کتاب «قدرت بی‌قدرتان» می‏‌شود از جمله خوش‌بینان به قدرت مردم عادی در نظر گرفت. او سعی کرده با جستارهای کوتاه و ساده‌‏ای نشان دهد که مردم در بسته‌ترین نظام‏‌های سیاسی هم دارای قدرتند به شرط آنکه از فرو کاستن درک خود از دیکتاتوری به یک نفر و تقلیل ساختار آن به یک گروه کوچک از افراد بپرهیزند و به این باور برسند که دیکتاتوری یک بوروکراسی سیاسی حاکم بر جامعه است که در تمام زمینه‌‏های زندگی، یک‌دست و همسان عمل می‏کند.

هاول با مثال زدن از زندگی روزمره یک سبزی‌فروش تلاش می‏‌کند چشم‌اندازی از فعالیت‏‌های عادی هر روزه مردم به دست دهد و معتقد است وقتی تمامی عناصر زندگی عادی وابسته به نظام حاکم است و در و دیوار شهر هم مدام به ما یادآوری می‏‌کنند که در کجا زندگی می‌‏کنیم، از ما چه توقعی می‏رود؛ این شبه‌واقعیت است که به‌جای واقعیت می‏‌نشیند. او از ایدئولوژی به‌عنوان ضامن اصلی انسجام درونی قدرت و حفظ نظم موجود یاد کرده و می‌‏گوید ایدئولوژی «چسبی است که همه اجزا را کنار هم نگه می‏‌دارد، اصل پیونده دهنده این ساختار است و…»(ص ۳۷)  

مؤلف کوشیده است مسئله پیچیده زیستن در نظام‏‌های بسته را به ساده‏‌ترین شکل ممکن مورد بحث قرار دهد. او تا اندازه‌‏ای نسبت به قدرت مردم در جوامع غیرمتکثر سیاسی باور دارد که معتقد است ممکن است در ظاهر تنها مقام و منصب‌دارها قدرتمند به نظر برسند اما باید بدانیم که ما مردم معمولی هم قدرت داریم. هاول برای تبدیل قدرت نهفته مردم به قدرتی کارگزار و مؤثر بر این باور است که وقتی میزان آگاهی مردم از قدرت پنهان و اثرگذارشان بالا برود و مردم ببینند که فعالیت‏‌های عادی و روزمره‌شان برای رسیدن به جامعه‌‏ای عادلانه و اخلاقی مؤثر است، می‏‌شود امیدوار بود که هر اصلاحی که از لایه‏‌های پایینی جامعه آغاز می‏‌شود به تغییراتی بنیادین تبدیل خواهد شد.

در واقع هاول تلاش می‏‌کند نشان دهد که همبستگی، اعتماد به یکدیگر، مسئولیت‌پذیری و عشق می‌‏تواند به‌عنوان یک امر سیاسی، کارکردی مؤثر و سازنده داشته باشد. هاول هر کنش کوچک دور از دروغ و ریا را که هدفش رساندن خیر به مردم است، امری سیاسی تلقی می‏‌کند که می‌تواند نشان‌دهنده قدرت مردم باشد. «زندگی در ذات خودش در مسیر تکثر، تنوع، خودساختگی و خودسامانی و در یک کلام در مسیر تحقق آزادی‌‏اش به پیش می‌رود، حال آنکه نظام پساتوتالیتر خواهان همرنگی، همسانی و نظم و انضباط است.» (ص۳۲)

این کتاب کوچک، کم حجم اما قابل بحث و پرنکته را نشر نو در مجموعه «تجربه و هنر زندگی» با ترجمه روان احسان کیانی‌خواه، در ۱۶۴ صفحه منتشر کرده و به نظر می‌رسد به دلیل زبان ساده و روایی‌‏اش می‌تواند گستره مخاطبان متنوعی از متخصصان علوم سیاسی و اجتماعی تا مردم کوچه و بازار را شامل شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *