-
آرمان امیری
«کشتار بیگناهان*» شاید یکی از پربسامدترین عناوین در تاریخ نقاشی جهان باشد. این واقعه، در اصل اشارهای است به حادثهای تاریخی-مذهبی. بنابر روایات مسیحی، پیشگویان به «هرود» خبر دادند کودکی در بیتلحم زاده شده که پادشاه یهود خواهد شد. هرود نیز به سربازان خود دستور داد تمام کودکان زیر دو سال را به قتل برسانند. به جرأت میتوان گفت کمتر نقاشی از میان کلاسیکهای تاریخ جهان پیدا میشود که دستکم یک تابلو از این حادثه به تصویر نکشیده باشد. نسخهای که «کورنلیس فان هارلم»، نقاش هلندی از این واقعه ترسیم کرد، هنوز بهعنوان گرانقیمتترین تابلو نقاشی در میان اساتید کلاسیک شناخته میشود. شاید نقطه مشترک تمامی این نقاشیها، تاکید بر شقاوت جلادان و ترسیم پرتکلف صحنه جنایت باشد. تصویری پر از اجساد کودکان و فغانهای مادرانه، با بیشترین سطح شلوغی که گستره جنایت را ثبت و تشنج حاکم بر فضا را بهتر منتقل کند. با این حال، نسخه «لئون کنیه»، یکسره متفاوت از دیگر همتایان خود بود.
کنیه یک معلم فرانسوی بود. نسخهای که او در سال ۱۸۲۴ از «کشتار بیگناهان» به تصویر کشید، هیچ شباهتی به روایتهای قبلی نداشت. در اثر کنیه، خبری از انبوه اجساد کودکان نیست. خیل سربازان جنایتکار تابلو را اشغال نکردهاند و خشونت، در تیغهای کشیده شده و خونهای جاری به ترسیم در نیامده است. تمام وحشت تابلو کنیه، در سیمای یک مادر خلاصه شده. این نخستین ابتکار کنیه بود. جایی که تشخیص داد عریانی جنایت، خیلی زود میتواند زهر اثر آن را تخفیف دهد. جنایتی که محقق شده تنها افسوس بر جای میگذارد. احساسی که پایدار نیست و با گذشت زمان تعدیل میشود. در مقابل، بازتاب پیامدهای فاجعه در سیمای قربانیان، لایهای از استتار فراهم میآورد. کنیه، نه یک جنایت محقق شده، بلکه وحشت ماندگار لحظات انتظار برای خطر را ثبت کرده بود. لحظاتی که هرچه بیشتر ادامه یابند خوفناکتر و اثرگذارتر میشوند. بدین ترتیب، وحشتی که او به تصویر کشیده، کمرنگ نمیشود. بلکه هرچه بیشتر بدان خیره شوید، دلهرهآورتر میشود.
هرچند در پسزمینه نقاشی، اشارههایی به شلوغی شهر شده تا اشارههای تاریخی اثر حفظ شود اما، در همان اشارات پس زمینه نیز باز آنچه بیشتر به چشم میآید، سیمای یک مادر نگران است. مادری که با وحشت و فرار خود باید برای ما روایت کند در آن پشتها چه اتفاقاتی در جریان است. نسخه اصلی این سیمای ترسخورده اما در مرکز تابلو قرار دارد. البته، نه خیلی جلو. به کنج خزیده و در شرایطی که انگار با زحمت فراوان خود را از قاب تصویر دور نگه داشته؛ این، دومین و احتمالا بزرگترین ابتکار کنیه بود.
مادر، به خود پیچیده و نگران، در کنج دیوار پناه گرفته و خیره به قاب تصویر نگاه میکند. نقاش توانسته است به کمک دیوار نیمه خراب کنار مادر، فاصله او با قاب نقاشی را دقیقا به تصویر بکشد. به ویژه آخرین سنگ دیوار که تقریبا سالم است و کشیدگیاش یک فاصله به نسبت زیاد را میان قاب نقاشی و زن متبادر میکند. مشخصا، قربانی خودش را از صفحه نقاشی عقب کشیده است. یعنی دقیقا همانجایی که مخاطب ایستاده و تابلو نگاه میکند. پیام آشکار است؛ آن نگاههای وحشتزده مادر، دقیقا به مخاطب تابلو خیره شده و کودکاش را از بازدیدکنندگان دور نگه داشته است. گویی فریاد میزند: از تمام شما میترسم.
ابتکار کنیه، بهویژه در زمان خلق این تابلو، تنها یک خلاقیت برای ایجاد حسی متفاوت در مخاطب به حساب میآمد. تا آن زمان، مفاهیمی همچون فاشیسم یا توتالیتاریسم ابداع نشده بودند. ظلم و جنایت همیشه از یک جنس بود: محصول جنون خودکامگی و زیادهخواهی ارباب قدرت. مستبدینی که در برابر اکثریت مظلوم و بیگناه قرار میگیرند و آنان را قربانی خود میسازند. احتمالا به همین دلیل بود که نقاشان پیش از او، برای اثرگذاری روایتشان، تمام تلاش خود را در هرچه خشنتر نشان دادن سربازان و مظلومیت قربانیان به خرج میدادند اما، در نقاشی کنیه هیچ سرباز خشنی دیده نمیشود. وحشت، از جنایتکاران بالقوهای است که دیده نمیشوند و احتمالا خود ناظر صحنه هستند. او، شاید پیشگویانه، یک قرن پیش از خیزش جنبشهای فاشیستی، وحشتی را ترسیم کرد که محصول خودکامگی جبارانی از بالا به پایین نبود. بلکه در سطح جامعه و در میان تمام شهروندان گسترده شده بود.
در علوم سیاسی، تفاوت آشکاری میان استبدادهای سنتی، با نسخههای توتالیتر یا فاشیستی وجود دارد. استبداد سنتی، تا حد بالایی از جامعه مستقل است. محصول حکومت یک حاکم مستبد و قشر بسیار نازک و محدودی از حامیان و وابستگان به اوست که در جامعه نفوذ خاصی ندارند. جنبشهای فاشیستی اما یکسره متفاوتاند. آنها از دل جامعه میجوشند و محصول خیزش تودههای گستردهای از اقشار متفاوت اجتماعی هستند. به همین دلیل، جنبشهای فاشیستی حتی در مواردی میتوانند از طرق به نسبت دموکراتیک به حکومت دست پیدا کنند، چرا که باورهای آنان، هرقدر غیرانسانی، نژادپرستانه یا ستیزهجو باشد، در اقشار گستردهای از جامعه مقبولیت یافته است.
بدین ترتیب، وحشت در جوامع فاشیستی یا توتالیتر، دیگر منحصر به وحشت از حاکمان نیست. اینجا جایی است که هر کسی میتواند از هر کس دیگر وحشت داشته باشد. تشخیص دوست و دشمن دشوار میشود. نزدیکترین افراد به شما ممکن است در مواجهه با شیوه متفاوتی که شما میاندیشید به یک خطر بزرگ برای زیست ایمن و آزاد شما بدل شوند. جنون خشونت و خیزش برای حذف و نابودی آن «دیگری» فراگیر شده و هرکس که به نوعی از جنس این «دیگری» قلمداد شود، نهتنها از حکومت، بلکه از تکتک شهروندان باید وحشت داشته باشد.
«چیرگی تام» توصیف عجیب و منحصر به فردی است که «هانا آرنت» برای وضعیت جوامع توتالیتر به کار میبرد. در این وضعیت، حتی خود قربانیان نیز به تهدیدی برای خودشان بدل میشوند. دادگاههای استالینی فقط یک نسخه عریان و شاید نمایشی از این وضعیت بود. در لایههای پنهانتر، بسیاری از شهروندانی که با رنگ و روال غالب جوامع توتالیتر همخوانی ندارند به چنان وضعیت روانی دچار میشوند که حتی خودشان نیز خود را محکوم قلمداد کرده و سرزنش میکنند. یعنی سیطره اندیشه توتالیتر، نهتنها از مرزهای حکومت و جامعه عبور کرده، بلکه از حصارهای فردیت انسانی نیز فراتر میرود و کار به جایی میرسد که شما حتی از شرّ ناظر ملامتگر شخصیتان نیز در امان نخواهید بود.
وضعیتهای تودهای جوامع -که آنها را مستعد پرورش جنبشهای فاشیستی میسازد- غالبا از دل دورههای شکست و رکود سر بر میآورند. شکستهای پیاپی که آرمانهای ملی و اجتماعی را لگدمال کرده و امیدهای عقلانی به پیشرفت اجتماعی را به یاس و ناامیدی میکشانند، به سرخوردگیهای جمعی و تحقیرهای ملی دامن میزنند و زمینه را برای توهمات جنونآمیز جمعی فراهم میسازند. رکود اقتصادی و وضعیت تورمی نیز بنیانهای یک زیست سالم و معمول را به لرزه میاندازد تا کمتر کسی چیزی برای از دست دادن داشته باشد. آنان که بالاتر از سیاهی رنگی نمیبینند، طعمههای جذابی برای ماجراجوییهای خشونتبار فاشیستی هستند.
سیمای وحشت ترسیم شده در اثر «لئون کنیه»، به نسبت خشونت عریان نمونههای قبلی، از منظر علوم سیاسی به تمایز میان دیکتاتوریهای پوپولیستی، فاشیستی و توتالیتر، با همتایان ضعیفتر و سادهتر استبداد کلاسیک شباهت دارد. از این منظر، شاید آن چشمان وحشتزده مادرانه در نقاشی، برای ما ایرانیان، پیامی واضحتر و وحشتی ملموستر به همراه داشته باشد.
*Massacre of the Innocents