312سیاست‌ورزی در تعلیق! 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

علی‌رضا علوی‌تبار

اگرچه هنوز زمان قابل توجهی تا برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران مانده است، اما مثل همیشه «شیفتگان خدمت»! پیشاپیش در حال آماده‌سازی خود برای حضور در صحنه و ایفای نقش در بسترهای انتخاباتی هستند! اما اگر از این «تشنگان خدمت» بگذریم، داشتن تصوری روشن از زمینه‌ای که انتخابات در آن برگزار می‌شود، برای همه علاقه‌مندان به آینده ایران ضروری است. پرسش مشخص این است که انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ در چه وضعیتی برگزار خواهد شد؟ آیا در آن وضعیت احتمالی به‌طور اساسی سیاست‌ورزی ممکن است یا خیر؟ تلاش می‌کنم تا با تأمل نکاتی را بگویم. هدفم این است که کمی فضای پرابهام آینده را در پرتو روندهای جاری روشن کنم.

نخستین بازیگر عرصه سیاست در ایران، مردم هستند. اگر از دید این مردم به وضعیت کنونی بنگریم چه خواهیم دید؟ پاسخ علمی به این پرسش مستلزم یک «پیمایش» گسترده و تفسیر نتایج آن در پرتو یک چارچوب مفهومی و نظری معتبر است. اما در اینجا هدف ارائه چنین پاسخی نیست. می‌خواهم جمع‌بندی را که از گفت‌وگو با افراد مختلف و نظرخواهی از آنها به دست آورده‌ام، طرح کنم. از دید گفت‌وگوکنندگان وضعیت عمومی در ایران را می‌توان «بحرانی» توصیف کرد. منظورشان از «بحرانی» وضعیتی است: غیرعادی که نمی‌توان با شیوه‌ها و روندهای متعارف با آن مقابله کرد، حاوی تعارض‌های شدید و ستیزهای فرساینده است، تا حدود زیادی آینده را غیرقابل پیش‌بینی می‌کند و برای حل آن تقاضای گسترده‌ای در جامعه شکل گرفته است. اگر بخواهید در معنای بحران دقت کنید، ‌شاید بتوان در نامیدن این وضع به‌عنوان «وضعیت بحرانی» چون و چرا کرد. اما در اینجا مهم احساس و ادراکی است که وجود دارد.

به‌طور اجمالی، مردم در توصیف وضعیت کنونی بر چند ویژگی به شرح زیر تاکید می‌کنند.

۱) بحران تامین نیازهای اساسی و پیش‌بینی‌ناپذیری آینده اقتصاد،

۲) احساس ناتوانی و عجز در مقابله با کرونا و پیامدهای آن و اضطراب و نگرانی ناشی از آن،

۳) بحران آشفتگی و سردرگمی و گسترش شکاف‌ها و قطبی شدن جامعه،

۴) بحران اعتماد و انفجار نفرت.

فعالین سیاسی باید در فضای چنین جامعه‌ای به ترویج و مباحثه و گفت‌وگوی سیاسی بپردازند!

بازیگر دیگر عرصه سیاست ایران، حکومت است. حکومت ایران در حال حاضر نوعی اندک‌سالاری است. در آن هسته اصلی و سختی وجود دارد که تصمیم‌گیری‌های راهبردی را انجام می‌دهد و منابع اصلی (مادی، انسانی و ایدئولوژیک) را در کنترل خویش دارد. بخش متغیر و متحرکی نیز دارد، که به‌طور معمول از جابه‌جا شدن افراد در موقعیت‌ها و مقام‌های مختلف، شکل می‌گیرد. تحرکات مشاهده‌شده حاصل ورود نیروها و جریان‌های تازه به حاکمیت نیست بلکه نتیجه جابه‌جا شدن اجزاء موجود است! برای درک وضعیت سیاسی ایران باید به الگوی رفتاری حکومت نیز توجه داشت. هسته اصلی قدرت در ایران یک‌بار دیگر تصمیم گرفته است به سوی «حاکمیت یکدست با محوریت نظامیان» حرکت کند. این سومین بار است که برای یکدست‌سازی کامل حاکمیت و تبدیل آن از اندک‌سالاری به تک‌سالاری اقدام می‌شود. در مرتبه نخست که از دور دوم ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی شروع شد، به دلیل اشتباه محاسباتی، دوم خرداد پدید آمد. دفعه دوم که از دور دوم آقای خاتمی آغاز گشت، به پیدایش دولت مهرورزی که شکل کاریکاتوری دولت انقلابی بود، منجر گردید؛ دولت ویرانگری که نظام اداری، نظام اقتصادی و روابط بین‌المللی کشور را شخم زد و میلیاردها دلار درآمد نفتی را به باد فنا داد! اینک ظاهرا دور سوم تلاش آغاز شده است! طلیعه آن هم همین مجلس یازدهم است! مجلسی که هر روز باید نمایندگانش را کنترل کرد تا با پای پیاده برای تبدیل کردن کاخ سفید به حسینیه! به راه نیفتند! ظاهرا هسته اصلی قدرت در ایران قرار نیست از گذشته چیزی بیاموزد و شاید قدرت یادگیری ندارد. این تلاش نیز با شکست دیگری به پایان خواهد رسید، اما هزینه آن را جامعه و منابع کمیاب مادی و انسانی‌اش خواهند پرداخت. در بخش به‌ظاهر متحرک حاکمیت نیز، آنها که «هنر ماندن» را بلدند، خواهند ماند! آنها که خود را با هر شرایطی سازگار کرده و در هر وضعیتی با شیفتگی و تشنگی در کنار قدرت می‌مانند! روشن است. فردی که تنها هنرش بقاء در شرایط جابه‌جایی است، قادر به اداره هیچ چیز نخواهد بود و هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد.

ضلع سوم، منتقدان و طرفداران تغییر هستند. آنها که هم خواهان دگرگونی هستند و هم نگران به کار گرفته شدن خشونت و مداخله تخریب‌کننده خارجی. این جریان از یکسو هر روز در معرض تهدید و برخورد جریان تندرو درون حکومت است و از سوی دیگر در معرض سرزنش و تخریب براندازان و حامیان‌شان قرار دارد. ظاهرا ضرب‌‌المثل «نه در غربت دلم شاد است و نه رویی در وطن دارم» برای این جمع بیان شده است! این مجموعه که به جامعه امید به آینده می‌داد و گذر از رنج‌ها را ترویج می‌کرد، اینک با مشکل اساسی مواجه شده است. مردم آشفته و درگیر زندگی روزمره حوصله گوش دادن به سخنان و پیشنهادهای سیاسیون را ندارند. از هر کس که آنها را به تامل و نگاه بلندمدت می‌خواند، متنفرند! زبان حال آنها این‌ست که: ما در حال غرق شدنیم و اینها از آرامش و مشارکت فعال سخن می‌گویند! تصور مردم درگیر در وضعیت سردرگمی و بی‌آیندگی، این است که همه شما را آزموده‌ایم و کاری از هیچکدامتان نمی‌آید؟ ‌تازه اگر خوش‌بین باشند و شما را «شریک دزد و رفیق قافله» ندانند! هسته اصلی قدرت نیز که برنامه «یکدست‌سازی قدرت» را پیش می‌برد. هر کس را مانع چنین فرآیندی تلقی کند می‌کوشد تا از سر راه بردارد. هدف هم وسیله را توجیه می‌کند. تهمت، پرونده‌سازی، تهدید، بی‌اعتنایی و تمسخر، همگی راه‌های مجاز رسیدن به هدف تلقی می‌شوند! اما مهمتر از تنبیه و حذف منتقدان روندهای جاری، تثبیت این روندهاست. هسته اصلی قدرت می‌کوشد تا با صدای بلند و رسا اعلام کند که کوچکترین تغییری را در نهادها و فرآیندهایی که طی سال‌های گذشته تثبیت کرده است، نمی‌پذیرد. اگر نتایج هر انتخابی توسط مردم بخواهد فرآیند جاری را مختل کرده و یا تغییری در آن ایجاد کند، بلافاصله عکس‌العمل نشان داده و یا منتخب جدید را در محاصره محدودیت‌ها قرار می‌دهد و او را ناکارآمد می‌کند و یا بی‌اعتنا به نتیجه به تداوم وضعیت قبل ادامه می‌دهد. نتیجه عملکرد هسته اصلی قدرت و بازوهای تندرواش، القاء این نظر در مردم است که هیچ کاری از اصلاح‌طلبان و بهبودخواهان نمی‌آید. اصلاح‌طلبان در موقعیت دشوار کنونی به ناگزیر باید در چند محور درگیر شوند، ‌آن هم در شرایطی که خود از ضعف‌های متعددی رنج می‌برند. بحث‌های زاینده و نوآورانه در میانشان به حداقل رسیده است، انسجام انضباط تشکیلاتی را رها کرده‌اند و باور دارند که همه شیوه‌هایی که برای اصلاح وضعیت به کار می‌آید بی‌نتیجه مانده است.

قدری با تامل به این وضعیت نگاه کنید. آیا پیش‌بینی می‌کنید، تغییری پدید آید؟ آیا وضعیت در انتخابات ۱۴۰۰ ادامه روندهای جاری نخواهد بود؟ در چنین وضعیتی سیاست‌ورزی ممکن است؟ به ظاهر ما در وضعیت «تعلیق سیاست‌ورزی» قرار گرفته‌ایم. مشکل اصلی ما هم همین است، می‌خواهیم سیاست‌ورزی کنیم، در شرایط تعلیق سیاست‌ورزی! پرسش این است که چگونه می‌توان از وضعیت کنونی خارج شد؟ گزینه‌هایی که می‌توان به طور استقرایی برشمرد به صورت زیر هستند.

الف) متغیرهای کلان اقتصادی (بیکاری، تورم، رشد و…) تثبیت‌شده و آنگاه به آرامی بهبود یابند. به گونه‌ای که زندگی روال عادی یافته و آینده پیش‌بینی‌پذیر گردد. به‌‌همراه آن بشر راه‌های مهار و غلبه بر کرونا را بیابد و آشفتگی ناشی از آن رو به افول گذارد.

ب) هسته مرکزی قدرت، با توجه به پیامدهای تخریب‌کننده‌ای که ادامه خط‌مشی‌های کنونی دارد، در یک تصمیم‌گیری سرنوشت‌ساز امکان گسترش رقابت‌های مسالمت‌آمیز سیاسی را فراهم کرده و به‌تدریج به سوی ایجاد تناسب میان اختیار و مسئولیت حرکت کند. در این حالت قوه مجریه مسئولیت و اختیار هدایت سیاست خارجی را پیدا می‌کند و امکان شکل‌گیری گفت‌وگو و تفاهم در ارتباط با قدرت‌های بزرگ فراهم می‌گردد. پیامدهای چنین تصمیم سرنوشت‌سازی بازگشت شور و نشاط به عرصه سیاست و پیدایش امید به آینده در کشور خواهد بود.

پ)‌ اصلاح‌طلبان با تصمیمی بن‌بست‌شکن با مدیریت منسجم و برنامه‌های عملی، مردم را بسیج کرده و با تکیه بر تعداد و تشکیلات، توازن قوای موجود را به نفع مردم‌سالاری‌خواهان تغییر دهند. جنبشی مسالمت‌جویانه و فراگیر و در عین حال واقع‌بینانه ایجاد شود و جهان با چهره دیگری از ایران مواجه گردد. چهره‌ای که با اقتدار به دنبال تنش‌زدایی و گفت‌وگو از موضع برابر است. برخی از این گزینه‌ها در شرایط موجود بیشتر به یک معجزه می‌ماند! ‌اما در کشور ما همه چیز ممکن است. اگر دگرگونی اساسی رخ ندهد، به نظر می‌رسد سیاست‌ورزی به سوی تعلیق خواهد رفت. در چنین وضعیتی سرنوشت آینده کشور را جوانان مومن و انقلابی چون آقای جنتی تعیین خواهند کرد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *