312سیاهکل تراژیک، آمل رمانتیک 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

سعید حجاریان

سازمان چریک‌های فدایی خلق از سه گرایش عمده و متفاوت شامل «احمدزاده-پویان»، «جزنی» و «ضیاظریفی و رفقایش» تشکیل می‌شد. اولی، به مبارزه مسلحانه شهری اعتقاد داشت، دومی به کار فرهنگی متمایل بود و سومی به مبارزه در روستا و کوهستان میل می‌کرد. تا پیش از سال ۱۳۴۹، چریک‌های فدایی در قالب سازمان اعلام موجودیت نکرده بودند و می‌خواستند با یک حرکت انقلابی اعلام حضور سیاسی کنند و موجودیت خود را به رخ بکشند.

واقعه سیاهکل، رویدادی بود در جهت این استراتژی اما در واقع تراژدی‌ای بود ناشی از یک خطای محاسباتی. حمله به پاسگاه سیاهکل منجر به مداخله مردم بومی شد. متعاقب آن نیروی نظامی شاه کل منطقه را پوشش داد و نتیجتاً کار با دستگیری و قتل و اعدام ختم شد. چریک‌ها گمان می‌کردند همان‌طور که کاسترو با جمعی اندک از رفقایش به کوه‌های سیرا ماسترا حمله‌ور شد، دهقان‌ها را بسیج کرد و رژیم باتیستا را برانداخت، می‌توانند دست‌کم با تبلیغ مسلحانه اذهان جوانان را به خود جلب کنند.

اگر چریک‌ها تاریخ روسیه را خوانده بودند، می‌دانستند که تزار نیکلای بعد از انقلاب فوریه با همکاری پیوتر استولیپین دست به اصلاحات ارضی زد. اصلاحاتی که بعد از آن، دهقان‌ها دلگرم شدند و به تزار روی خوش نشان دادند. در همان زمان، لنین جزوه‌ای منتشر کرد و نوشت، شرایط انقلابی دیگر مهیا نیست و بعید است بتوان موژیک‌ها را با خود همراه کرد و نتیجه گرفت، باید صبر پیشه کرد. این صبر تا سال ۱۹۱۷ به طول انجامید تا انقلاب بلشویکی پیروز شد. هر چند در این فاصله، میان بلشویک‌ها هم اختلافات زیادی پدید آمد.

به ایران بگردم؛ اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ پروژه اصلاحات ارضی ایران به‌دست شاه و علی امینی کلید خورد؛ ده سال پیش از حمله به پاسگاه سیاهکل. یعنی، چریک‌ها می‌توانستند با مرور تجربه روسیه، آموزه‌های لنین و پیامدهای اصلاحات ارضی ایران شکست مبارزه چریکی دهقانی را پیش‌بینی کنند و بر مشی کاستریستی خط بطلان بکشند.

آن واقعه به شکست انجامید اما آثار این سنخ مبارزه کمابیش به‌جا ماند. مثلاً من و هم‌نسلان‌ام، زمانی‌که به کوهنوردی‌های دو-سه روزه می‌رفتیم، سعی داشتیم از مسیرهایی برویم تا با پاسگاه‌ها تلاقی نداشته باشیم. هر ساله نیز در دانشگاه در سالگرد نوزدهم بهمن برای گرامیداشت این روز شعار «اتحاد، مبارزه، پیروزی» سر داده می‌شد. حکومت نیز بهره‌برداری خاص خود را از آن واقعه داشت و سال‌های پایانی عمر سلطنت، گارد دانشگاه به‌همراه ژاندارم‌ها و ایادی ساواک در کوهستان‌های اطراف تهران گروه‌های کوهنورد را لت‌و‌پار می‌کردند تا بساط کوهنوردی را برچینند.

اگر واقعه سیاهکل تراژدی بود، بعد از انقلاب همین واقعه به‌صورتی رمانتیک تکرار شد. عده‌ای از جوانان کنفدراسیون –که در خارج درس‌ خوانده بودند- بعد از انقلاب به ایران برگشتند و گروهی را تحت عنوان «اتحادیه‌ کمونیست‌های ایران» تشکیل دادند؛ گروهی که گرایش‌های فکری ناروشنی داشت و از مائویست و تروتسکیست تا طرفداران کارلوس ماریلا و رژی دبره را دربر می‌گرفت. آن‌ها، ناگهان تصمیم گرفتند همان مسیر سیاهکل را این‌بار در مازندران بپیمایند. لذا، به جنگل‌های مازندران رفتند. در واقع، علت این بود که بعد از آنکه جبهه ملی لایحه قصاص را غیرانسانی نامید، آن‌ها نیز اطلاعیه داده و به‌تبع جبهه ملی آن لایحه را غیرانسانی نامیدند.

شبی، تلویزیون می‌دیدم و دیدم امام خمینی می‌گوید، جبهه ملی مرتد است زیرا لایحه قصاص را غیرانسانی می‌داند. امام، ضمناً نامی هم از اتحادیه کمونیست‌ها آورد که آن‌ها نیز همنوا با جبهه ملی شده‌اند. من تعجب کردم امامی که اساساً نام گروه‌ها و سازمان‌ها را به‌خاطر نمی‌سپرد، چگونه بین همه این گروه‌ها از اتحادیه کمونیست‌ها نام ‌برده است؟ با محسن رضایی تماس گرفتم و پرسیدم قصه نام بردن امام از اتحادیه کمونیست‌ها چه بود؟ گفت: هر چه اطلاعیه درباره قصاص منتشر شده بود، پیش امام بردیم. اعلامیه آن‌‌ها روی همه بود. امام آن را دیده و همان هم به‌خاطرش مانده بود. گویا امام فکر کرده بود همه کمونیست‌ها علیه قصاص متحد شده‌اند.

با فاصله کمی، نورالدین کیانوری جلسه پرسش و پاسخ گذاشت و قسم و آیه آورد که اتحادیه‌ای درکار نیست و توضیح داد «اتحادیه کمونیست‌های ایران» یک گروه کوچک مائوئیستی هستند. روزنامه «کار»، (ارگان فدائیان خلق اکثریت) هم این مسئله را تیتر کرد و درباره اتحادیه نوشت: «نه کمونیست است نه اتحادیه، یک گروهک مائوئیست است». (کار، ش ۱۱۵، ۳ تیر ۱۳۶۰) این‌ها به این خاطر بود، که مبادا گمان برود همه چپ‌ها یکی شده‌اند. بعد از این اتفاق اتحادیه کمونیست‌ها اطلاعیه دیگری صادر کرد و نوشت، رژیم دشمن واقعی خود را شناخته است و متوجه شده آن ما هستیم که می‌توانیم سرنگون‌اش کنیم و الا آیت‌الله خمینی بی‌خود نام ما را نمی‌آورد! بنا بر همین تحلیل، اعضای اتحادیه کمونیست‌ها به مسیر مبارزه رفتند؛ جوان‌هایی اتوکشیده از شهر به جنگل رفتند و چندماه گرسنگی و تشنگی کشیدند و سپس، در آمل عملیات کردند[۱]؛ جالب است در واقعه آمل، علاوه بر نیروهای مردمی و امنیتی، چریک‌های فدایی هم به اعضای اتحادیه کمونیست‌ها حمله کردند و خسارت انسانی دیدند. چنانکه روزنامه کار در گزارشی نوشت: «…فدائیان خلق ایران (اکثریت) و نیروهای حزب توده ایران از همان نخستین لحظات یورش مهاجمان ضدانقلابی دوش‌به‌دوش مردم و نیروهای بسیج، سپاه و دیگر نیروهای انتظامی شهر با فداکاری در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقای ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضدانقلابی از ناحیه شکم و سر مجروح شدند که هم‌اکنون در بیمارستان بستری هستند».(کار، ش ۱۴۷، ۱۴ بهمن ۱۳۶۰) این‌گونه، علاوه بر تکرار تاریخ، مبدع واقعه سیاهکل هم در برابر مبدع واقعه آمل قرار گرفت.


[۱] درباره مصیبت‌هایی که اعضای اتحادیه در جنگل کشیدند، خاطراتی خواندنی در خارج از کشور منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *