312دنیاهای موازی 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

سعید حجاریان

حدود دو دهه پیش، در مقاله‌ای با عنوان «هنجارهای بی‌ارزش، ارزش‌های ناهنجار» از دو مقوله سامان‌بخش و اثرگذار بر ساخت اجتماعی، یعنی «هنجار» و «ارزش» و تأثیر آن‌ها بر سیاست نوشتم.[۱] هنجارها، قراردادهایی نانوشته و بین‌الاذهانی هستند و به‌صورت محاسبات عقلایی تعیین و تنظیم می‌شوند اما ارزش‌ها تک‌ذهنی هستند و به‌ دین، ایدئولوژی یا سنت منتسب می‌شوند و از دایره محاسبات این‌جهانی خارج هستند و در نتیجه، سنجش‌پذیر نیستند. هنجارها، به‌دلیل خاصیت خودتنظیمی می‌توانند رضایت بشر نقّاد و امروزین را جلب کنند اما ارزش‌ها، واجد چنین خاصیتی نیستند و به‌دلیل استعمال مفرط و استحصال خشن به‌تدریج کمرنگ و مندرس می‌شوند.

هنجارها و ارزش‌ها در ربط و نسبت میان جامعه و دولت صورتی عینی‌ پیدا می‌کنند و گاه به تضاد می‌انجامند. به‌عنوان مثال دولتی ایدئولوژیک را در نظر بگیرید که می‌خواهد سبک زندگی، پوشش دلخواه، هنر مطلوب و کسب‌‌وکار مقبول خود را به جامعه تحمیل کند. این دولت شاید در میان‌مدت قادر به انجام چنین پروژه‌ای باشد اما در بلندمدت با شکست مواجه می‌شود؛ زیرا اولاً دولت قادر به کنترل حریم خصوصی نیست و ثانیاً با اندکی مطالبه‌گری ناگزیر از نرمش در ارزش‌ها و در نتیجه عدول‌ از آ‌ن‌هاست. تغییر الگوی زیست‌جمعی، تکثر در پوشش زنان و مردان، برآمدن هنرمندان مستقل و نیمه‌مستقل و همچنین ارتباط با اقلیت‌های دینی همگی مؤید این تحلیل هستند.

وضعیت اکنون

پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، در مقاله‌ای –که هنوز فرصت انتشار نیافته است!- شکاف‌های فعال شده در آن انتخابات را برشمردم. شکاف‌های هنجاری-ارزشی که آن مقطع نمود پیدا کرده بود، در آستانه انتخابات ۱۴۰۰ و پس از آن با شدتی بیشتر فعال خواهند شد. در حال حاضر ساخت قدرت در تلاش است ارزش‌های خود را تولید و تحمیل کند و جامعه نیز سعی دارد هنجارهای مطلوب‌ خود را بیافریند؛ در حالی‌که کمترین سنخیتی میان آن‌ها وجود ندارد و گویی از دو جهان، دو بانگ متفاوت سر داده شده است.

دولت برای آفرینش و بازآفرینی ارزش‌هایش دستگاه‌های ایدئولوژیک متعددی از جمله صداوسیما، آموزش‌وپرورش، دانشگاه، شبکه روحانیت، شبکه‌های مجازی و نیز شبکه‌ای از فیلم‌سازان و مبلغان و مداحان را در اختیار دارد و بودجه فراوانی صرف آن‌ها می‌کند اما دریغ از اثربخشی حتی به‌قدر ذره‌ای. جامعه، در مقابل به امکانی غیر از فضای مجازی، شبکه‌های ماهواره‌ای، اخبار غیررسمی و ارتباط رودررو دسترسی ندارد ولی با این حال احساس بی‌نیازی می‌کند زیرا مرجعیتی برای تولیدات دولتی قائل نیست و حتی، بی‌خبری را به خبر دولتی ترجیح می‌دهد.

حال پرسش این است که انعکاس این رابطه‌ در عرصه سیاست و به‌ویژه انتخابات چگونه خواهد بود. تصویری که از ساخت قدرت به دیوار تابانده شده است، حکایت از این دارد که دولت از مردم ناامید شده و کوشش می‌کند «مردم» خود را بسازد؛ مردمی جدید که زیر عناوینی مانند جوانان مؤمن انقلابی، آتش‌به‌اختیارها و امثالهم سامان می‌پذیرند. مردم نیز تلاش می‌کنند «دولت» خود را بسازند؛ دولت در خارج، دولت در تبعید یا تأسیس دولتی منبعث از سازش طبقاتی که به‌تعبیر اریک اولین رایت از محدوده‌ ائتلافی میان کارگران و سرمایه‌داران به‌وجود می‌آید و قادر است نوعی نظام نمایندگی را پدید آورد. این وضعیت کمابیش در کشورهای اروپای شرقی پدید آمد به‌نحوی که حزب کمونیست ملت خود را داشت و مردم نیز دولت خود را ساختند. به بیان دیگر، ما در ادامه با گونه‌ای جدید از حاکمیت دوگانه مواجه خواهیم شد.

حاکمیت دوگانه جدید

اگر پیش‌تر حاکمیت دوگانه در درون سرای قدرت تعیّن می‌یافت، از این پس در بیرون از سرای قدرت و ذیل دو گفتمان «امام-امت» و «ملت-دولت» نمود پیدا می‌کند. این دو گفتمان اساساً تقارن و تقاربی با یکدیگر نداشته و زبان یکدیگر را فهم نمی‌کنند. گفتمان «امام-امت» چادر و مقنعه را حجاب برتر تلقی می‌کند و معتقد است زنان نباید در ملاء عام دیده شوند و حتی، نام‌شان نباید بر سر زبان بیاید اما گفتمان «ملت-دولت» از حجاب اجباری گریزان است و روسری‌اش را بر سر چوب می‌زند و کاوه‌ی آینده ایران را یک زن می‌داند. در همین چارچوب، حاملان گفتمان «امام-امت» با ارجاع به روایات، طلاق را تقبیح کرده و آن را در پیشگاه خداوند منفورترین حلال‌ها می‌خواند اما حاملان گفتمان «ملت-دولت» با برگزاری جشن طلاق نسبت به این امر تفاخر می‌ورزند. این نمونه‌ها بسیارند و می‌توان مواردی دیگر را فهرست کرد.

گفتمان «امام-امت» اکنون متولی دستگاه اداری-استخدامی کشور است و مردم و حاملان گفتمان بدیل ناگزیر از این ارتباط هستند. در این نقطه ریاکاری و تقیه و سالوسی دوچندان می‌شود هر چند در لفظ طرف مقابل «عرازشه» و «ساندیس‌خور» خوانده شود! بنابراین ارزش‌ها از سوی کسانی بازتولید می‌شوند که از اساس معتقد به آن‌ها نیستند.

انتخابات در این میدان گفتمانی نقشی پررنگ ایفا خواهد کرد. کفه‌ی انتخابات ۱۴۰۰ چنانکه پیداست، به سمت گزینه‌ای نظامی یا روحانی –هر دو به نمایندگی از حاکمیت- سنگینی خواهد کرد. حال آنکه هر دو این‌ها –اندک‌سالاری نظامی یا ربانی‌سالاری- با ناکارآمدی مواجه خواهند شد زیرا توان و بنیه کشور قابلیت پول‌پاشی را از رئیس‌جمهور منتخب سلب کرده است. این وضعیت ارزش‌ها را بیش از پیش هدف قرار خواهد داد و دولتی مستأصل را پدید خواهد آورد که صرفاً به تولید گفتار خواهد پرداخت. وزارت بهداشت کنونی مصداق چنین وضعیتی است و می‌توان گفت دولت آینده نمونه بزرگ وزارت بهداشت است. وزیر بهداشت به‌رغم آنکه می‌داند راه برون‌رفت از بحران کرونا خرید واکسن و قرنطینه سراسری است اما به‌دلیل ناتوانی نهادی و بحران مدیریتی دست به دعا برداشته و صرفاً‌ به گزاره‌های ایدئولوژیک اکتفا می‌کند.

موقعیت و راهبرد اصلاح‌طلبان

اصلاح‌طلبان در این وضعیت با نوعی ناهمزمانی مواجه هستند و نمی‌توانند طرفین دعوا را به مصالحه دعوت کنند. دوم خرداد ‌توانست شکاف حاکمیت دوگانه را در درون نهاد قدرت حفظ کند و از ورود تنش به جامعه جلوگیری‌ کند اما، امروز چنین توانی در دست نیست. اینک اصلاح‌طلبی میان دو جهان موازی در تعلیق است، از یک سو راه نصیحت‌الملوک (چانه‌زنی در بالا) ممتنع است و از دیگر سو، توان ارتباط‌گیری با جامعه‌ی عاصی –که اصلاح‌طلبی را مانع اصلی دگرگونی می‌داند- وجود ندارد. در این وضعیت، به‌نظر می‌رسد قطب‌های «امام-امت» و «ملت-دولت» با وجود اثربخشی‌شان به‌لحاظ کمّی، اکثریت جامعه ایران را نمایندگی نمی‌کنند چرا که اولاً، قادر به حذف دیگری نیستند و ثانیاً، به‌گواه داده‌های کمّی نمی‌توانند کارگزار/وضعیت مطلوب خود را به جامعه تحمیل کنند.

با این اوصاف، می‌توان تمرکز اصلی اصلاح‌طلبی پیشرو را حول گفتمانی نو مبتنی بر نیروهای بدیل قرار داد؛ نیروهایی محذوف که صدای آن‌ها انعکاس کافی ندارد. شرط لازم این نمایندگی تقدم «شهروند» بر «ایدئولوژی» و به‌بیان دقیق‌تر حذف برچسب شهروند درجه دوم است. در گام‌های بعد می‌بایست قرائتی از «عدالت» را مبنای امور قرارداد که جملگی شهروندان صاحب حق ولی محذوف و بی‌صدا به‌رسمیت شناخته شوند.

به‌عنوان ضلع مکمل و به‌منظور بسط بال سیاسی گفتمان اصلاح‌طلبی پیشرو نیز می‌توان در دو جبهه دیگر گفت‌و‌گوهای انتقادی-کارکردی را آغاز کرد و اولاً بسطِ قهریِ ایده «امام-امت» را تعدیل کرد و ثانیاً، اعتراضات برآمده از ایده «ملت-دولت» را در قالبی موجّه‌ و معطوف به نتیجه دنبال کرد. به‌عنوان نمونه شاهد هستیم در ماجرای سرنگونی هواپیمای اوکراینی یک سوی معادله به‌دنبال فشار و کنترل افکار و اَعمال خانواده قربانیان است و سوی دیگر، به‌دنبال پیگیری حقوقی-بین‌المللی-رسانه‌ای است؛ این وضعیت در درون میل به موازنه وحشت و در بیرون میل به فشار حداکثری می‌کند اما دست‌کم در میان‌مدت به نتیجه‌ای رهنمون نمی‌شود و شاید، با طبقه‌بندی جان‌باختگان اساس مسئله به‌تدریج لوث شود.


[۱] این مقاله با عنوان «ارزش‌ها، هنجارها و مخاطبان» در کتاب شاه در شطرنج رندان منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *