312طالبانِ قدرت، نشسته بر پوستین استبداد دینی 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

سیدعلی محمودی

 

مقدمه

اشغال بخش‌های عمده افغانستان از سوی گروه تروریستی طالبان در یک ماه اخیر که با کشتار مردم همراه شده، بار دیگر پرسش از چیستی طرز فکر، اهداف و عملکرد این گروه شورشی را به میان آورده است. نهادها و افراد معدودی در ایران اخیراً ادعا کرده‌اند که این گروه از «تروریست» به «سخت‌گیر» تغییر ماهیت داده است (سایت مشرق، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی). همچنین شخصی از مجلس شورای اسلامی در حساب توییتری خود نوشته است: «طالبان یکی از جنبش‌های اصیل منطقه و با زمینه قوم پشتون است. حضور [هیئت طالبان] در سفارت جمهوری اسلامی [ایران] در دوحه را باید به فال نیک گرفت. همکاری با آنان می‌تواند به گسترش ثبات در جامعه افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروه‌هایی همچون داعش منجر شود. نباید در دام بازنمایی‌های اشتباه رسانه‌های آمریکایی از آنان بیفتیم.» (سایت روزنامه همشهری، ۱۲ آذرماه ۱۳۹۹).

اینکه طالبان چه انگاره‌های ذهنی و چه عملکردی در پنج سال «امارت اسلامی افغانستان» از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ داشته و اکنون چه می‌گوید و چه می‌کند، پرسشی بنیادین است، زیرا بدون شناخت طالبان دیروز، نمی‌توان طالبان امروز را به‌درستی شناخت و ارزیابی دقیقی از مواضع و عملکردهای آن داشت. برای بازبینی پرونده امارت پیشین طالبان ـ که تاکنون کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره آنان منتشر شده ـ در این روزهای آمیخته با ترس، خشونت، مرگ، آوارگی و بی‌پناهی مردم افغانستان، کتاب وحید مژده (۱۳۹۷-۱۳۳۳) با نام «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» را انتخاب کردم. این کتاب که چاپ نخست آن در افغانستان و چاپ دوم آن از سوی «نشر نی» در سال ۱۳۸۲ در تهران منتشر شده، روایتی مستقیم و دست‌اول از طالبان به دست می‌دهد. وحید مژده پژوهشگر، نویسنده، شاعر و کارشناس برجسته و نام‌آور در امور افغانستان و منطقه بود. از آثار او کتاب «روابط سیاسی ایران و افغانستان در قرن بیستم»، مجموعه شعر «ستیز با طوفان» و همین کتاب «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» است. مژده در ۲۹ عقرب [آبان] سال ۱۳۹۷ هنگامی که حوالی ساعت پنج بعدازظهر در شهر کابل نزدیک سفارت روسیه به سوی مسجد، جهت اقامه نماز روانه بود، توسط دو موتورسیکلت‌سوار به رگبار گلوله بسته شد و در دم جان سپرد. قتل فجیع این چهره شناخته‌شده در افغانستان بازتاب گسترده‌ای داشت. مقامات بلندپایه افغانستان و در رأس آنان محمد اشرف غنی، رئیس‌جمهوری با صدور اعلامیه‌هایی ضمن ابراز تأسف، ترور مژده را به‌شدت محکوم کردند. در کتاب افغانستان و سلطه طالبان، زوایای باورهای شریعت‌محور، اهداف، محیط تربیتی، رفتار اخلاقی و ساختار امارت اسلامی، همانند ترکیب داوطلبان، بخش‌های نظامی، امنیتی، قضایی، دیپلماتیک و نیز ضعف رهبری و اختلافات داخلی آنان بازتاب داده شده است.

در این پژوهش، می‌کوشم به پرسش‌های سه‌گانه زیر به‌طور فشرده پاسخ بدهم:

  1. آیا ذهن و فکر طالبان امروز با طالبان ۲۵ سال قبل که در افغانستان به ‌قدرت رسیدند، تفاوتی کرده است؟
  2. آیا طالبان امروز از استبداد دینی ۱ و استفاده ابزاری از مذهب در جهت قدرت‌طلبی فاصله ‌گرفته‌ و ذهن و کردار خویش را اصلاح کرده‌اند؟
  3. آیا سیاست‌ها، روش‌ها و رفتارهای آنان با مردم افغانستان از قبیل اعمال خشونت، ترور، کشتارهای دسته‌جمعی، ایجاد ترس در بین مردم، شلاق‌زدن زنان و مردان بی‌دفاع در ملاءعام، آواره‌کردن مردم از خانه و شهرشان، فسادهای مالی، اخلاقی و جنسی و مانند این‌ها کنار گذاشته شده یا کاهش یافته است؟

فرضیه‌ای که در این مقاله به آزمون نهاده می‌شود، از این قرار است: طالبان امروز با طالبان دیروز، از نظر ذهنی و فکری، نگرش ابزاری به دین در شاکله استبداد دینی، سیاست‌ها و روش‌ها، اخلاق‌ستیزی، خشونت‌ورزی و انواع فساد، تفاوتی نکرده است.

این مقاله شامل دو بخش است. در بخش یکم با عنوان«طالبان دیروز»، زیرعنوان‌های سنگوارگیِ ذهنی، اخلاق‌ستیزی، خشونت‌ورزی، تشتت درون‌گروهی و روابط خارجی و بر اساس گزارش وحید مژده؛ وضعیت طالبان از نظر بینش و کنش در دوره پنج‌ساله سلطه آنان بر افغانستان تبیین و تحلیل شده است. در بخش دوم خواننده با «طالبان امروز» با تمرکز بر رخدادهای ماه‌های اخیر در افغانستان آشنا خواهد شد.

 

یکم. طالبان دیروز؛ سنگوارگی ذهنی (خِردستیزی)

طالبان از مناطق بَدَوی به شهر آمدند، نسبت به شهر بدبین بودند و بسیاری از آنان نظام شهری را موجب رشد بی‌دینی می‌دانستند و به تحصیل‌کردگان مدارس غیردینی با سوءظن می‌نگریستند. در روستاهای دورافتاده، مدارس دخترانه نبود. طالبان با چنین تجربه اجتماعی به شهر آمدند، اما نتوانستند ارزش‌های مدنیِ شهرنشینی را درک کنند و پذیرا شوند. مژده در کتاب خود فقراتی ذکر می‌کند که نشانگر ذهن‌های بسیط، بدوی و خرافاتی آنان درباره دین است. به‌عنوان نمونه، ذهنیت عوامانه ملا محمد عمر (۱۳۹۲-۱۳۳۹) در مقام رهبر امارت اسلامی، در یک مصاحبه مطبوعاتی آشکار می‌شود. او در برابر پرسشی در ارتباط با نظر بعضی از مردم امارت اسلامی در مورد «تندروی در دین» می‌گوید که ما از نظام اسلامی دست برنمی‌داریم، دشمنان ما را به تندروی متهم می‌کنند تا در امور داخلی ما مداخله کنند. سپس می‌افزاید: «اسلام مخالف تندروی است، اما با آنان که می‌خواهند احکام شرع را مطابق نیت‌های فاسد خود تفسیر کنند نیز مخالف است.» (مژده، ۱۳۸۲ :۱۸۵) آشکار است که این ملا، نخست تفاوت بین «اسلام» و «فهم از اسلام» را نمی‌داند. دوم، دانشی از قرائت‌های متکثر از متن (در اینجا دین) ندارد و تفسیرهای خلاف رأی خود را مردود می‌داند. سوم، مدعی است که می‌تواند «به نیت‌های فاسد» دیگران راه بگشاید و از آنها به دیگران خبر بدهد (همان، صص ۱۸۸-۱۸۳). (مجله عربی الاماره‌‌الاسلامیه، قندهار، آگوست ۲۰۰۰). نمونه دیگر، روایت مژده است. او می‌نویسد به نزد منشی قاضی‌القضات رفته بوده که شخصی از منشی او می‌خواهد عرض‌حال او را به اطلاع قاضی‌القضات برساند، به این شرح که فتوای عالمی را در مورد مسئله پر کردن ‌دندان جویا شده و او در پاسخ گفته که هیچ اشکالی ندارد. اما بعداً از پیش‌نماز مسجد محله‌شان که پرسش‌ کرده، او جواب داده در صورتی که شخصی دندان خود را پُر کند، وضو و غسل او باطل است! عرض‌حال‌دهنده در ادامه می‌گوید به دکتر مراجعه کردم تا دندانم را پر کند. دکتر می‌گوید در صورتی این کار را خواهم ‌کرد که برای من از محکمه فتوا بیاوری. منشی او را شماتت می‌کند و فی‌الحال نظر دو نفر مولوی‌صاحبانی را که حاضر بودند، جویا می‌شود. آنان نظر آن عالم را تأیید می‌کنند که پر کردن دندان خلاف شرع نیست. عرض‌حال‌دهنده خواهش می‌کند که همین فتوا را پای عریضه بنویسید. آنها استنکاف می‌کنند و در جواب می‌گویند: «این فتوا را نمی‌توان روی کاغذ نوشت، زیرا این مسئله اختلافی است!» (همان، صص ۱۹۸-۱۹۷).

طالبان افزون بر بستن دروازه‌های تحصیل روی دختران، برای آموزش پسران نیز شرایطی را اعمال ‌کردند که به معنی بسته‌شدن نامرئی درهای مدارس پسرانه بود. آنان در مورد محدود‌کردن آموزش از این هم فراتر رفتند. مژده می‌نویسد: «در یک کشور اسلامی، ضرورت تأسیس مدارس دینی بر هیچ‌کس پوشیده نیست، ولی اینکه طالبان سعی داشتند مدارس دینی را یکسره جانشین مدارس عصری سازند، به هیچ صورت قابل توجیه نبود. به‌عنوان مثال، در کابل لیسه [دبیرستان/ lycee] زرغونه را که قبلاً یک لیسه دخترانه بود، به دارالحفاظ (مدرسه حفظ قرآن مجید) برای پسران مبدل کردند.» (همان، صص ۱۱۲-۱۱۱). به دستور ملا عمر، رهبر طالبان، مدارس افغان‌های تُرک که یک نهاد غیرانتفاعی ترکیه بود که مسئولان آن با هزینه‌های هنگفت، ساختمان‌های مخروبه را در چندین ولایت بازسازی کرده بودند، بسته شد. سپس وسایل پیشرفته تعلیم و تربیت این مدارس به دستور او ضبط شد و مدیران و مربیان آن از افغانستان اخراج شدند. از نمونه‌های شگفت‌انگیز، ممنوع‌کردن تدریس ریاضیات در مدارسی بود که مؤسسه غیرانتفاعی دیگری در مساجد برای تعلیم کودکان برپا کرده بود. در این مدارس اجازه آموزش مشترکِ کودکان پسر و دختر داده نشد. آموزگاران این مدارس زیر فشار امارت اسلامی قرار گرفتند تا شاگردان پسر را که از بر سر گذاشتن عِمامه (دستار) امتناع می‌کنند، به این مدارس راه ندهند! «طالبان پوشیدن عمامه و دستار را از واجبات دین می‌دانستند و معتقد بودند دستار از شعائر اسلامی بوده و تارک آن گنهکار است[…] دستار به ‌شکلی که امروز در افغانستان رایج است، میراث مردم آریایی قبل از اسلام بوده است» (همان، ص ۱۸۹). مژده در ادامه می‌نویسد: «سیدغیاث‌الدین وزیر تعلیم و تربیت، خود در جریان درس به این مدارس می‌رفت و از اطفال می‌خواست تا کتابچه‌های ریاضی و نقاشی خود را به وی نشان دهند و اگر چنین موردی را مشاهده می‌کرد، معلم و شاگرد هر دو را توبیخ می‌نمود» (همان، ص ۱۱۵).

هدف برپایی این مدارس، تربیت طالبان به‌منظور جنگ بود. هنگامی که تهدیدهای ایالات متحده برای حمله به افغانستان آغاز شد، طالبان از شاگردان مدرسه فاروقیه خواستند تا به جبهه‌های جنگ اعزام شوند. شاگردان، مدرسه را رها کردند و پا به فرار گذاشتند. مژده درباره پیامد سیاست اسلامی‌سازی این مدارس می‌نویسد: «هزاران خانواده، افغانستان را ترک کردند و برای اینکه فرزندان‌شان بتوانند به تحصیل بپردازند، راهی کشورهای دیگر و مخصوصاً پاکستان شدند» (همان، ص ۱۱۵). اما اکثریت خانواده‌هایی که به علت نداشتن توان مالی در افغانستان ماندند، فرزندان‌شان بی‌بهره از سواد بار آمدند.

طالبان گذشته از اِعمال خط‌مشی‌های ارتجاعی و جزمی در امر آموزش‌وپرورش، در ستیز با نمادهای فرهنگ و تمدن بشری نیز از ویرانگری ابایی نداشتند. آنان با تخریب دیوانه‌وار مجسمه‌های بودا در بامیان، زنگ‌های شناعت و پَستی را در جهان به صدا درآوردند. مژده به‌درستی بر این نظر بود: «طالبان به خاطر تخریب مجسمه‌های بودا مورد نفرت جامعه جهانی قرار گرفته بودند» (همان، ص ۱۴۵). او  در ادامه می‌نویسد که در دیدار یک هیئت چینی با ملاعمر، رئیس هیئت چینی درِ جعبه‌ای را می‌گشاید و مجسمه یک شتر را که از گِل چینی ساخته شده بود، بیرون می‌آورد و رو به ملا عمر می‌گوید: «روزگاری بخشی از شاهراه ابریشم از کشور شما می‌گذشت و کاروان‌های تجاری اموال را از این مسیر انتقال می‌دادند. این کاروان‌ها متشکل از قافله‌های شتر بود. من این مجسمه را به‌عنوان هدیه به شما تقدیم می‌دارم، به امید اینکه روابط میان کشورهای ما بار دیگر به روال سابق بازگردد. ملاعمر در وضعیت نامساعدی قرار گرفته بود و نمی‌دانست چه کار کند! در این هنگام، مترجم که خود طالب بود، به زبان پشتو به ملاعمر گفت که اگر این هدیه را نپذیرد، مهمان به‌سختی آزرده خواهد شد. ملاعمر از روی ناچاری مجسمه را به ‌دست گرفت و بعد مانند کسی که پاره‌ای آتش را به ‌دست گرفته باشد، به‌سرعت آن‌ را روی میز نهاد. پس از ختم ملاقات و خروج هیئت چینی، خودش مجسمه را بلند کرد و چنان بر زمین کوبید که پارچه‌پارچه شد!» (همان، ص ۱۴۶).

با یورش نظامی ایالات متحده به افغانستان در هفتم اکتبر ۲۰۰۱، طالبان از مزارشریف عقب‌نشینی کردند و طی آن بزرگ‌ترین تلفات در طول جنگ را متحمل شدند. سقوط مزارشریف که در آن «هر کس به فکر جان خود بود»، سرآغاز سقوط طالبان در سراسر افغانستان بود. در وضعیت فروپاشی برق‌آسای طالبان، برابر گزارش مژده: «در قندهار ملامحمدعمر در کار استخاره و خواب‌دیدن بود.» او جلوه‌ای از خیال‌بافی‌های دیوانه‌وار و لاف‌های خلافِ ملاعمر را این‌گونه تصویر کرده است: «او [ملاعمر] به اطرافیان خود می‌گفت که تسلیم نشوید، زیرا آمریکا در همین چند روز نابود خواهد شد. اما انتظار نابودی آمریکا به درازا کشید و در مقابل، قندهار در آستانه نابودی قرار گرفت. از طرف دیگر، هر روز از شمار اطرافیان ملاعمر کاسته می‌شد تا بالأخره وی مجبور شد از خیال‌بافی دست بردارد و آمادگی خود برای تسلیم قندهار را اعلام نماید[…]. با سقوط قندهار، امارت اسلامی که طالبان آن را بنیان نهاده بودند، به‌صورت کامل فرو ریخت و بخشی از تاریخ گذشته این کشور گردید» (همان، صص ۱۷۷-۱۷۶). مشاهده می‌کنیم که توپ‌های توخالی ملاعمر، رهبر طالبان، در واپسین روزهای فروپاشی امارت اسلامی‌اش، تا چه اندازه خیال‌بافانه و ساده‌لوحانه بوده است.

 

اخلاق‌ستیزی

هرچند ملاعمر با عنوان پرطمطراق «خادم‌الاسلام امیرالمومنین ملامحمدعمر مجاهد» به‌عنوان رهبر بر مسند رهبری امارت اسلامی نشسته بود و در رجزخوانی ید طولایی داشت، اما در میدان عمل فردی منفعت‌طلب و به‌غایت ترسو بود. به‌ نوشته مژده، تا پیش از یورش آمریکا به افغانستان، طالبان گمان می‌کردند که ملاعمر اگر هیچ امتیاز دیگری نداشته باشد، لااقل از دو امتیاز برخوردار است: تقوا و شجاعت. اما با وجود این اشتهار، چند روز پیش از حملات هوایی ایالات متحده به افغانستان، ملاعمر به اطرافیان خود می‌گوید: «شاید شما این کارم را نوعی بزدلی و ترس تلقی کنید، ولی من مجبورم خانواده‌ام را به پاکستان بفرستم» (همان، ص۱۷۳). ملاعمر بدین‌سان نخستین علامت ضعف را از خود بروز می‌دهد. با ادامه جنگ، ترس بیش از پیش بر ملا مستولی می‌شود: «ملامحمدعمر به‌صورت رسمی فرمانده کل نیروهای طالبان بود، ولی در چنین شرایط دشواری که جنگ بزرگی به راه افتاده بود، او عملاً هیچ ارتباطی با جبهات جنگ نداشت، زیرا می‌ترسید که با افشاشدن محل اقامتش، آن محل بمباران شود. در عمل، ارتباط رهبر و فرمانده کل قوای طالبان با عوامل و نفرات نظامی‌اش گسیخته بود و ملا کار تصمیم‌گیری و اقدام در میدان را به فرماندهان خود سپرده بود. به‌عنوان نمونه‌ای مستند، «ملااخترمحمد عثمانی فرمانده نیروهای جنوب ‌غرب طالبان، بعد از مشورت با ملاعمر، به ملا نورالله نوری که با استفاده از بی‌سیم از محاصره نیروهای تحت امر خود خبر داده بود، گفته بود: «ملاصاحب [ملاعمر] باید به من بگوید که چه کار کنم». ملااختر نیز در جواب او می‌گوید: «شرایط به شما بهتر معلوم است، اگر مشکلات زیاد است با مشورت با دیگران تصمیم بگیرید» (همان، ص ۱۷۴).

امارت اسلامی طالبان در پشت پرده فریب شریعت‌پناهی؛ هزینه‌های خشونت‌ورزی و کشتار و غارت اموال مردم را از طریق عواید مواد مخدر تأمین می‌کرد. پافشاری طالبان در مورد کشت خشخاش، جامعه بین‌المللی را به این نتیجه رساند که هزینه‌های جنگی آنان از فروش مواد مخدر تأمین می‌شود. فتوای طالبان در خصوص شرعی‌بودن کشت خشخاش این بود: «چون از این ماده در طبابت نیز استفاده به عمل می‌آید، کشت آن شرعاً مانعی ندارد!» (همان، ص ۱۲۰). از استدلال‌های طالبان در مورد کشت خشخاش که با لحن انتقام‌جویانه همراه بود، یکی این بود که وقتی کشورهای غربی با برنامه‌های تلویزیونیِ منحرف‌کننده درصدد انحراف اخلاقی جوانان مسلمان‌اند، ما نیز حق داریم با آنان مقابله‌به‌مثل نماییم» (همان، صص ۱۲۱-۱۲۰). ترجمه ساده‌تر این به اصطلاح استدلال عوامانه چنین است که غربی‌ها با برنامه‌های تلویزیونی خود اخلاق جوانان مسلمان را منحرف می‌کنند. در برابر، ما با تولید و پخش مواد مخدر جلوی آنها می‌ایستیم و از این طریق تلافی می‌کنیم! مژده با آوردن شواهد بسیاری در مورد ذهنیت واپسگرایانه و ضداخلاقی طالبان در تصمیم‌گیری و عمل، این‌گونه درباره رهبران امارت اسلامی داوری می‌کند: «آنان [طالبان] جهان را با روستاهای عقب‌افتاده‌ای که خود در آن به دنیا آمده بودند، یکسان فکر می‌کردند» (همان، ص ۱۱۹).

 

خشونت‌ورزی

اِعمال خشونت از سوی طالبان در گذشته و حال، مانند ترور، شکنجه، آدم‌ربایی و کشتارهای دسته‌جمعی ـ که ملایان طالبان احکام فقهی آن را صادر می‌کردند ـ از سویی برآمده از تصلب و جزمیت مذهبی و از سوی دیگر برون‌داد ساختار ذهنی و تربیت بدوی و واپسگرایانه است. در هنگامه حمله طالبان در آگوست ۱۹۹۸ به مزارشریف و کشتار مردم غیرنظامی به انتقام کشته‌هایشان در شکست قبلی، آنان همراه با افراد سپاه صحابه به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران یورش بردند و با ورود به محوطه ساختمان کنسولگری، هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را به رگبار کلاشینکف بستند (همان، ص۱۲۴). درنده‌خویی طالبان تا آنجا در امارت اسلامی بالا گرفت که دست به کشتار و سربه‌نیست‌کردن کودکان افغانی زدند. آمار دقیقی از این قبیل کشتارها در دست نیست. به روایت مژده: «جسد بعضی از افراد در حالی یافت شد که کلیه‌ها و چشم‌هایشان کشیده شده بود. شایعات این بود که این کار به وسیله پاکستانی‌ها و افراد بانفوذ در صف طالبان صورت می‌گیرد و اعضای بدن این اطفال به پاکستان غرضِ [به‌منظور] فروش انتقال می‌یابد، ولی در این رابطه نیز نقاط ابهام بسیار وجود داشت، زیرا بیرون‌آوردن عضوی از بدن به وسیله عمل جراحی غرض پیوند در بدن شخصی دیگر، نیازی به افراد متخصص و شرایط خاص دارد و انتقال عضو نیز به‌فاصله دور و با وسایل عادی غیرممکن است. در این رابطه افرادی نیز دستگیر گردیدند و حتی این موضوع در رسانه‌های گروهی نیز منعکس شد، ولی نتیجه تحقیقات هیچ‌گاه افشا نگردید که منظور از کشتن این قربانیانِ معصوم چه بود» (همان، ص ۱۰۶). این گزارش افزون بر خشونت‌های جنون‌آمیز و بی‌رحمانه طالبان، فساد در دستگاه قضایی ملایان امارت اسلامی را نیز نشان می‌دهد.

 

تشتت درون‌گروهی

مژده از اختلافات داخلی میان طالبان این‌گونه پرده‌برداری می‌کند: «در گذشته هیچ قشری چون ملا و طالب در افغانستان متشکل و پراکنده نبوده‌اند[…]. در دوران جهاد، آنان بر سر یک سازمان سیاسیِ طلبه واحد توافق نداشتند و هر سازمان سیاسی از خود سازمان طلبه جداگانه داشت. اما در داخل هر یک از این سازمان‌های سیاسیِ طلبه نیز اختلافات فراوانی موجود بود» (همان، ص ۱۵۷). از این فقره، ذهنیت بدوی، قدرت‌طلبی، کوته‌بینی، نابردباری و فرصت‌طلبی ملایان طالبان به‌روشنی پیداست. مژده در شگفت مانده بود که این جماعت با این همه درگیری درون‌گروهی، چگونه فردی را به رهبری برگزیده‌اند که به ‌هیچ‌وجه لایق این عنوان نیست. او می‌نویسد: «عجیب است که همین قشر متشتت و پراکنده که دو تن بر سرِ رفتن به یک راه با هم متفق نبودند، شخصی را به‌عنوان امیر واحد برگزیدند که نه عالمی جَّیِد بود و برخوردار از قوت نطق و بیان، نه گامی در سیاست داشت و نه چهره برجسته‌ای در جهاد بود، نه در قبیله خودش به صفت بزرگ یا رهبر قوم شناخته شده بود و نه وابسته به خانواده‌ای بود که در گذشته در رهبری سیاسی یا مذهبی نقشی ایفا نموده باشد» (همان، ص ۱۵۷).

 

روابط خارجی

وقتی طالبان در افغانستان به قدرت رسید، به‌جز کشور عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحده عربی، هیچ‌یک از کشورهای عضو سازمان ملل متحد امارت اسلامی آن را به رسمیت نشناختند. در نتیجه، این سازمان کرسی افغانستان در سازمان ملل متحد را به گروه طالبان واگذار نکرد. این تصمیم سبب شد طالبان با سازمان ملل متحد درگیر شود. به روایت مژده، از آنجا که فعالیت‌های سازمان ملل متحد، بیشتر بر امداد و کمک‌رسانی به مردم افغانستان تمرکز داشت، این دیدگاه در سطح بین‌المللی تقویت شد که طالبان برای رسیدن به اهداف خود، مردم افغانستان را به گروگان گرفته ‌است (همان، ص ۱۱۹). از اقدامات دیگر طالبان در سیاست خارجی، بستن سفارتخانه‌های افغانستان در کشورهای خارجی بود! آنان به این کشورها ابلاغ کردند که سفارتخانه‌های افغانستان دیگر این کشور را نمایندگی نمی‌کنند و خواهان همکاری این کشورها در جهت نگهداری از دارایی‌های منقول و غیرمنقول این سفارتخانه‌ها شدند.

مواضع و اقدامات گروه طالبان در زمینه روابط خارجی در هماوردی با ابرقدرت‌ها و در رأس آنها ایالات متحده و به‌ویژه سازمان ملل متحد، نشان از آن داشت که ملایان امارت اسلامی و نفرات آنان، از ابتدایی‌ترین سطح سواد در علم سیاست و روابط بین‌الملل، به‌ویژه اصل توازن قوا، بی‌بهره بودند و ذهن‌های آنان به ‌جای دانش و فهم سیاسی، از اوهام و خیالات انباشته بود. مژده در این زمینه می‌نویسد: «طالبان اهداف بلندپروازانه‌ای را دنبال می‌کردند که هرگز با توانمندی و موقعیت آنان در سطح جهانی توافق نداشت و در عین حال از اینکه چنین اهدافی را از دید دیگران مخفی کنند نیز تلاش نمی‌کردند. به همین علت در میان همه همسایگان موجب ایجاد نگرانی شدند که حتی پاکستان، متحد نزدیک آنان نیز از این نگرانی بی‌نصیب نبود» (همان، ص ۱۴۴). طبیعی است که پیوند خیال‌پردازی و ماجراجویی، گذشته از شگفتی جهانیان، موجب نگرانی کشورهای همسایه از انگاره‌های ذهنی و تصمیم‌گیری‌های بی‌پایه ملایان امارت اسلامی بود.

مژده در پایان کتاب «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان»، نکات اساسی و مهمی را به‌عنوان جمع‌بندی ارائه کرده که برآمده از ذهن روشن و ژرف‌نگر اوست. موارد زیر، فشرده‌ای از مطالب این بخش کتاب است:

الف. ساده‌سازی مسائل پیچیده، افرادی را به این نظر رسانده که در مورد طالبان دست خارجی‌ها در کار است. مژده از این داوری قانع نمی‌شود و می‌افزاید: «همیشه انگیزه‌هایی در داخل وجود دارد که زمینه‌ساز مداخلات خارجی است» (همان، ص ۱۷۹).

ب. جامعه افغانستان با توجه به استیلای ارزش‌های نظام قبیله‌ای، فاقد برخورداری از جایگاه یک ملت به معنی واقعی است. او می‌افزاید: «در جامعه‌ا‌ی ‌با سلطه ارزش‌های نظام قبیلوی، نمی‌توان از وجود یک ملت به معنی واقعی آن سخن گفت. وجود منافع گروهی و قومیِ با هم متضاد، در بسیاری موارد گردآمدن به دور منافع ملی را ناممکن می‌سازد و تنها زندگی در محدوده جغرافیایی واحد نمی‌تواند وحدتی ایجاد کند که زخم‌های ناشی از آسیب‌های واردآمده بر پیکر اجتماع را به نحو مؤثر التیام بخشد» (همان، ص ۱۷۹). او در ادامه، پیامدهای منفی و زیان‌بار نظام قبیله‌ای را برمی‌شمارد که از جمله آنها، ضعف قدرت دولتی، حمل آزادانه سلاح، اجباری‌نبودن تحصیل فرزندان قبایل، دشمنی‌های شخصی و خانوادگی، کشتار، کشت مواد مخدر و قاچاق آن است. مژده با باریک‌بینی مثال‌زدنی، در تحلیل نظام پیشاملی یا قبایلی، چنین می‌نویسد: «نظام قبایلی، افراد وابسته به قبیله خود را از همه برتر و گل سرسبد نسل بشری می‌دانند و افراد غیر از قبیله خود را مدارج پایین‌تر شمار می‌کنند و طبعاً کسانی که از شجره اجداد این قبایل نیستند، مردمانی پست و حقیرند. با چنین طرز دید اجتماعی، آیا می‌توان از وحدت ملی سخن گفت؟» (همان، ص ۱۸۰). نه‌فقط در چنین جامعه‌ای نمی‌توان از وحدت ملی سخن گفت، بلکه می‌توان افزود که در نظام پیشاملی، تبعیض و ظلم به شکل‌های آشکار و پنهان، جماعت فرودست را به‌عنوان اسیر و برده به تباهی و ازخودبیگانگی سوق می‌دهد.

ج. جامعه متصلب، منزوی و در لاک خود فرورفته، در برابر نوگرایی و هرگونه تغییر و تحول انسانی و سازنده ایستادگی می‌کند. به باور مژده: «جامعه عقب‌مانده و منحط، متعالی‌ترین ارزش‌ها را دگرگون می‌کند و تا حد عقب‌ماندگی خود به عقب می‌برد و منحط می‌سازد. حتی دین در چنین جوامعی تا آن حد مورد پذیرش است که خطری را متوجه بنیادهای نظام قبایلی نسازد و حالت سکون را که از قرن‌ها بر جامعه حاکم بوده است، بر هم نزند» (همان، ص ۱۸۱). مژده در این زمینه نمونه‌ای را ذکر می‌کند که به‌غایت شوک‌آور و حیرت‌برانگیز است. او می‌نویسد: «مولوی محمد نعیم آخوندزاده از علمایی بود که بسیاری از دولتمردان طالبان در مسجد پل خشتی در حلقه درس وی می‌نشستند. هرچند دیدگاه‌های وی در بسیاری موارد روشن‌بینانه‌تر از بسیاری از رهبران طالبان بود، ولی همین عالم دینی، حرکت زمین به دور خورشید را ادعایی باطل می‌دانست و دلیل وی نیز این بود: «وقتی هر هفته به خانه‌ام در لوگر می‌روم، خانه را سرِ جای خودش می‌یابم!» (همان، ص ۱۸۱). مشاهده می‌کنیم که این مولوی در مقایسه با رهبران طالبان روشن‌بین‌تر بوده که در امارت اسلامی «حلقه درس» داشته است. ملایان طالبان افراد عوامی بوده و هستند که دین و مذهب را ملعبه دست خود کرده‌اند. از نظر آنان، دین تا آنجا پذیرفتنی است که برای نظام منحط قبایلی و مسند ملایی آنان، متکی بر استبداد دینی، خطری دربر نداشته باشد. بنابراین در چنین نگرشی، قبیله بر دین برتری و اولویت دارد. می‌توان گفت افغانستان گرفتار دو نوع تخدیر است؛ یکی «تریاک مادی» که از شیره خشخاش ساخته می‌شود. دو دیگر، «تریاک غیرمادی» که با استفاده ابزاری از دین در کارخانه مذهب‌سازی استبداد دینی طالبان به «افیون توده‌ها» تبدیل و به ‌مردم تزریق می‌شود.

د. در نگاه مژده، نظام تعلیم و تربیت در افغانستان باید در ترازی قرار گیرد که نسل جدید را «با آرمان و هدف و وطن‌دوستی» پرورش دهد: «یگانه راه مؤثر، تغییرات اجتماعی و بیرون‌آوردن جامعه از عقب‌ماندگی، تعلیم و تربیت درست نسل جدید است» (همان، ص ۱۸۲). او در ادامه با نگاه مبتنی بر تکثرگرایی معرفتی، می‌افزاید که نظام آموزشی در مدارس دینی باید به ‌گونه‌ای باشد که طالبان در کنار علوم دینی با علوم دیگر نیز آشنا شوند و آموزش چنین علومی را با کفر و بدعت اشتباه نگیرند. مژده کتاب خود را با یک پرسش بنیادین به پایان می‌برد: «جامعه ما نیازمند یک تحول عمیق و بنیادی در همه زمینه‌هاست، اما چگونه می‌توان احساس این ضرورت را به ذهنیت جامعه منتقل کرد تا آن را با تمام وجود خویش لمس نمایند؟ فردای روشن در گرو جوابی درخور و شایسته به این سؤال است» (همان، ص ۱۸۲).

 

دوم. طالبان امروز

قال و مَقال طالبان دیروز به‌طور فشرده به روایت وحید مژده، شرح، تحلیل و نقد شد. اکنون بار دیگر به زمان حال بازمی‌گردیم. در این بخش، بر پایه پرسش‌های سه‌گانه که در مقدمه مقاله ذکر شد، به آزمون فرضیه این پژوهش می‌پردازم که طالبان دیروز و طالبان امروز در بینش و کنش، تفاوتی نکرده است.

اطلاعات میدانی رخدادهای سه‌ماهه اخیر در افغانستان نشان می‌دهد که گروه تروریستی ـ شورشی طالبان متأسفانه از تجربه‌های حدوداً ۳۰ساله عمر خویش پند نگرفته، کارنامه‌اش آغشته به خون مردم نجیب و بی‌پناه افغانستان است و همچنان در این دیار «حُقّه[ظلم] بدان مُهر و نشان است که بود». در اینجا صرفاً به چند نمونه از اقدامات طالبان اشاره می‌کنم که طی ماه‌های اخیر روی ‌داده و در واقع مشتی نمونه خروار است:

گروه طالبان امروز پس از تصرف ولسوالی مرزی سپین بولدک در ولایت قندهار، دست‌کم صد نفر را کشته‌اند (وزارت داخله افغانستان،  کانال تلگرامی بی‌بی‌سی فارسی). 

دخالت خودسرانه طالبان امروز در حریم شخصی مردم افغانستان در مناطقی که اخیراً اشغال کرده، با این اعلان که از این به بعد زن‌ها نباید به‌تنهایی و بدون مَحرم از خانه خارج شوند، نشانه اِعمال استبداد دینی از سوی طالبان است. عوامل آنان زنی را که با پوشش کامل از خانه خود خارج شده، بی‌رحمانه در ملاءعام شلاق می‌زنند که چرا به‌تنهایی و بدون همراهی محرم، خانه را ترک کرده‌ای. زن می‌گوید غذا در خانه نداریم. بچه‌ها گرسنه‌اند. آمدم نانی تهیه کنم. زن زیر ضربات شلاق درد می‌کشد و می‌گوید: «… خوردم» (فیلم این نمونه شرم‌آور ضدانسانی، در فضای مجازی در دسترس است). در همین رابطه یک زن را در دادگاه صحرایی امارت اسلامی در ولسوالی او به ولایت هرات شلاق زدند تا درس عبرتی برای دیگر بانوان شود. دو تن از طالبان ۴۰ ضربه شلاق بر پیکر این زن وارد کردند.

طالبان در مدت چهار روز حدود ۱۷ هزار خانوار در نقاط مختلف افغانستان را در نتیجه جنگ و درگیری آواره کرده‌اند (بی‌بی‌سی، نیز فیلم‌هایی که مردم وحشت‌زده را نشان می‌دهد که با زن و کودک در حال فرار از خانه و کاشانه خود هستند).

مولوی خیرالله، عضو ارشد مذاکره‌کننده طالبان در جریان سفر به تهران به‌منظور شرکت در مذاکرات بین‌الافغانی، در گفت‌وگو با شبکه «پرس‌تی‌وی» جمهوری اسلامی ایران می‌گوید: «ما با جمهوری اسلامی ایران مشترکات زیادی داریم[…]. ما با هم منافع مشترک داریم[…]. شما ملاحظه خواهید کرد که مردم در سایه حاکمیت ما از آزادی‌های اجتماعی کامل برخوردار خواهند شد. ما دخالتی در امور شخصی افراد نمی‎کنیم و چنین دخالت‌هایی در امور شخصی، تاکنون وجود نداشته است (!؟). واقعاً این نوع سیستم [انتخابات] به درد نمی‌خورد.» این ملا در ارتباط با فاجعه کشتار دیپلمات‌های کنسولگری جمهوری ‌اسلامی ایران و یک خبرنگار ایرانی در مزارشریف به دست تروریست‌های طالبان، با زبانی دو‌پهلو آن را «تبلیغات دروغ دشمن» می‌خواند و می‌افزاید: «مردم باید این نوع شایعات را باور نکنند (؟!)» (سایت دید‌بان ایران، ۳۱ تیرماه ۱۴۰۰).

روایت‏ پدری که به‌تازگی در راه فرار از بدخشان، دخترش از سوی تروریست‌های طالبان به‌طور مکرر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است: «پس از تصرف تیشکان از سوی طالبان، طالبان در این ولسوالی خانواده‌ها را مجبور ساخته‌اند که دختران‌‌شان را به نکاح طالبان درآورند. دختر من یکی ‌از آنهاست. طالبان با استفاده از زور، فشار و خشونت، مجبور‌م ساخت که یکی از دخترانم را به نکاح طالبان درآورم. آنها (طالبان) دخترم را به‌زور نکاح کردند و با خود بردند. پس از چند روز اطلاع حاصل کردم که نه‌تنها طالب نکاح‌شده شب با دخترم می‌خوابید، بلکه گروهی از طالبان نیز از دخترم استفاده جنسی می‌کردند. گروه‌گروه طالب هر شب بدون استثنا بالای دخترم با این توجیه که دخترم با مجاهدینِ طالب به نکاح شرعی درآورده شده است، تجاوز گروهی می‌کردند. هر شب بدون استثنا بر علاوه طالبی که در قید نکاح دخترم بود، چندین طالب دیگر نیز از دخترم سوءاستفاده جنسی می‌کرد. با شنیدن این خبر روز بالایم شب شد. رفتم تا به یکی از قومندان [فرمانده]‌های طالب در همان منطقه شکایت نمایم. داستان تجاوز را به یکی از قومندان طالب در قریه شریک ساختم و گفتم: من دخترم را با یک نفر نکاح کرده بودم، نه گروهی از طالبان. حالا هر شب گروه‌گروه طالبان با دخترم می‌خوابند و تجاوز می‌کنند. در پاسخ، قومندانِ طالب به من گفت: «من زورم به آنها نمی‌رسد و کاری از دست من ساخته نیست. اگر می‌توانی خود برای دخترت کاری کن.» روایت‌های تکان‌دهنده‌ و وحشتناک مشابه، از باج‌گیری جنسی زنان گرفته تا تجاوز، قطع دست، محکمه صحرایی، وضع محدودیت‌های شدید در برابر زنان، تبعیض و خشونت علیه آنها، کودکان و در کل علیه مردم در تمامی ولایت‌ها و ولسوالی‌های تحت کنترل طالبان به گوش می‌رسد که از سوی برخی نمایندگان ولایت‌ها و رسانه‌ها تأیید شده است. جنایات جنگی در ساحات تحت حاکمیت طالبان جریان دارد. طالبان مردم را می‌کشند. به زنان و کودکان تجاوز می‌کنند. اموال خانه مردم و دفاتر دولتی را به سرقت می‌برند. از مردم و خانه مردم به‌عنوان سپر و کمین استفاده می‌کنند. خانه‌های مردم و اماکن عمومی را به آتش می‌کشند. بالای پایه‌های برق حمله کرده، حتی بر داکتران [پزشکان] بدون مرز بمب می‌اندازند. افراد مُکی و دولتی را هدف قرار می‌دهند» («روایت پدر از باج‌گیری ‌جنسی ‌طالبان ‌از ‌دخترش‌ در ولسوالی ‌تیشگان بدخشان»، کانال تلگرامی ملی ـ مذهبی، ۱۵ جولای ۲۰۲۱، ۲۴ تیرماه ۱۴۰۰).

با اشغال بخش‌هایی از افغانستان، ملایان امارت اسلامی به‌طور رسمی باب بردگی جنسی و فحشا را در این کشور گشودند. در اعلامیه این امارت به تاریخ محرم ۱۴۴۳ برابر با امردادماه ۱۴۰۰ آمده است که با فتح شمال افغانستان: «الحمدلله اسلام عزیز را پیاده و عملی» کرده‌اند و «برای اینکه ریشه جهالت و بی‌دینی و همچنان مشکلات اجتماعی جوانان از این ولایت به‌طور کامل برداشته شود، مسئولین امارت اسلامی به تمام مردم این ولایات، به‌خصوص اربابان قوم، ملک‌های قریه‌ها و مُلّا امامان مساجد امر می‌نمایند تا لیست دختران جوان را که بالاتر از ۱۵ سال و خانم‌های بیوه که سن‌شان از ۴۵ سال پایین‌تر است، به کمیسیون فرهنگی مجاهدین امارت اسلامی تسلیم نمایند. ان‌شاءالله این خواهران به نکاح شرعی مجاهدین درآمده و غرضِ [به‌منظور] فراگیری دروس ناب اسلامی و پذیرش اسلام عزیز، به‌طور کامل به وزیرستان و مدارس اسلامی انتقال خواهند شد.» [مُهر کمیسیون]، (اعلامیه دَ افغانستان اسلامی امارت).

گزارش طالبان امروز نشان می‌دهد که این گروه تروریستی ـ شورشی همچنان در افغانستان به کشتار مردم، ترور، شکنجه، بردگی و تجاوز جنسی، آواره‌کردن مردم از خانه و محل زندگی‌شان، تخریب و به‌آتش‌کشیدن اماکن و اموال مردم، قاچاق مواد مخدر، دروغ‌پراکنی، فریبکاری و در یک کلام نقض گسترده حقوق بشر ادامه می‌دهند. آنچه در صحنه امروز افغانستان می‌گذرد، آشکارا نشان می‌دهد که این گروه از نظر فکری و رفتاری تغییری نکرده و کماکان پرچم استبداد دینی را در این سرزمین به دوش می‌کشد. استحمام‌کردن، لباس نو و اتوکشیده پوشیدن، عطر‌زدن و نشان‌دادن ظاهر موقرِ طالبان در نشست‌های منطقه‌ای، به معنی تغییر و اصلاح این جماعت بدوی نیست. آنان همچنان جماعت بی‌رحمی هستند که از دوران تاریکی گام در جهان نو نهاده‌اند. از اقدامات خائنانه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده این بود که طالبان را به‌عنوان نمایندگان افغانستان به رسمیت شناخت و باب مذاکره رسمی را با آنان گشود و زلمای خلیل‌زاد از سوی ایالات متحده با هیئت طالبان توافقنامه امضا کرد. پس از آن روسیه و جمهوری اسلامی ایران این روال نادرست را ادامه دادند و طالبان را «بخشی از راه‌حل افغانستان» اعلام کردند. از اشتباهات بزرگ دولت افغانستان، اقدام نسنجیده و غلط رهاکردن هزاران زندانی طالبان بود که پس از آزادی به گروه تروریستی طالبان پیوستند تا به جنایات خود ادامه دهند. اخیراً اظهارات سرور دانش، معاون رئیس‌جمهوری افغانستان، بازتاب واقعیت‌ها در این کشور و تأکیدی بر نظر صاحب این قلم در خصوص طالبان امروز است. او خروج شتاب‌زده نیروهای‌ خارجی و تنها گذاشتن دولت و مردم «در مقابل حملات تروریستی و تهاجمات وحشیانه طالبان» را «اشتباه نابخشودنی» جامعه بین‌المللی می‌داند که «تا ابد در مقابل ملت بزرگ افغانستان شرمسار بوده و احساس گناه خواهد کرد». وی روند صلح افغانستان و حضور طالبان در هر نشست و کنفرانس بین‌المللی را «قباحت‌زدایی» و «مشروعیت‌بخشی به این گروه» دانسته و نوشته است: «فشار آوردن بر حکومت افغانستان برای رهایی زندانیان طالبان» نیز از اشتباهات جامعه جهانی بوده است. او ضمن انتقاد شدید از «تطهیر و توجیه طالبان»، گفته ‌است که طالبان امروز «همان طالبان دیروز است و هیچ تغییری در بینش و منش و تفکر آنان ایجاد نشده است» (بی‌‌بی‌‌سی، ۲۶ جولای ۲۰۲۱، ۴ امرداد ۱۴۰۰).

 

نتیجه‌گیری

در پاسخ به پرسش‌های سه‌گانه این پژوهش، معلوم شد که طالبان دیروز و امروز نسخه‌ای یگانه ‌است. در این گروه، نشانه‌های تغییر و اصلاح فکری و رفتاری مشاهده نمی‌شود. طالبان امروز همانند طالبان دیروز، در سنگوارگیِ ذهنی، خردستیزی، اخلاق‌گریزی، استبداد دینی با استفاده ابزاری از دین، خشونت‌ورزی و انواع فساد اخلاقی، سیاسی و مالی غوطه‌ور است. این گروه تروریستی ـ شورشی، در عصر تاریکیِ پیشافرهنگی و پیشاتمدنی به ‌سر می‌برد و نسبتی معنادار با آزادی، برابری، اخلاق، دین، حقوق بشر و زیست‌ انسانی ندارد. توصیه‌ای که می‌توان به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران کرد، این ‌است‌ که از این گروه بدوی، تروریستی و جنایتکار فاصله بگیرد. البته مناسبات جمهوری اسلامی ایران با طالبان موضوع جدیدی نیست و دارای سابقه است. طالبان، چنان که مولوی خیرالله عضو ارشد مذاکره‌کننده طالبان در مصاحبه با «پرس‌تی‌وی» جمهوری اسلامی ایران تصریح‌ کرده، درصدد تغییر قانون اساسی افغانستان و رسمیت‌بخشیدن به نظام استبداد دینی در این کشور است.
طالبان ـ‌همان‌طور که پیش از این آمد ـ خودشان با یکدیگر نمی‌سازند و در تشتت و درگیری‌های درون‌گروهی به ‌سر می‌برند، پس چگونه می‌توان با آنان باب مذاکره و همکاری را گشود؟ برقراری رابطه با طالبان، به‌عنوان یک اشتباه بزرگ راهبردی، از سویی، در میان‌مدت موجب بروز مشکلات جدی در برابر امنیت ملی و منافع ملی ایران می‌شود و از سوی دیگر، در جامعه جهانی آبرو و حیثیت ایران و ایرانیان را لکه‌دار می‌کند. این گروه به‌دلیل بدوی‌بودن، خشک‌مغزی و بی‌سوادی و به علت عملکرد ضدانسانی که با مخالفت آگاهانه، جدی و فزاینده مردم مظلوم و رشید افغانستان روبه‌رو شده، شانس استقرار بلندمدت در افغانستان نخواهد داشت. این جماعت، گروهی متوهم، ضداخلاق، فرهنگ‌ستیز، مدنیت‌گریز‌، ماجراجو، خشونت‌طلب و ناقض بی‌پروای حقوق بشرند. بنابراین، نزدیک‌شدن با برقراری مناسبات با آنان، هم دون‌شأن ملت بزرگ ایران است و هم حاصل مثبتی برای ایران و منطقه دربر نخواهد داشت. طالبان قدرت‌پرستانی هستند که تحت عنوان «امارت اسلامی» به رهبری فردی با لقب «امیرالمؤمنین»، به انسانیت، اخلاق، دین، فرهنگ و مدنیت ضربه‌ها زده و خیانت‌ها کرده‌اند. طالبان باید همانند خِمِرهای سرخ کامبوج و صِرب‌های یوگسلاوی سابق، در دادگاه کیفری بین‌المللی به جرم جنایت علیه بشریت، محاکمه و مجازات شوند. طالبان رو به سوی ظلمت متراکم، در پوستین کهنه استبداد دینی جا خوش کرده و بیرون از تاریخ جهان امروز، در تنهایی، انزوا و نگون‌بختی درمانده و لاجرم از قدرت رانده خواهد شد.

 

پی‌نوشت‌ها

۱. درباره مفهوم «استبداد دینی»، پیشینه تاریخی ‌آن، ارتباط آن با‌ استبداد سیاسی و استعمار خارجی، پیامدها و تأثیرات‌ آن، نک. به:

-کواکبی، سیدعبد‌الرحمن (۱۳۶۳)، طبایع‌الاستبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

-نائینی، محمدحسین (۱۳۴۰)، تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله، با مقدمه، پاصفحه و توضیحات سیدمحمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار.

-محمودی، سیدعلی (۱۳۹۸)، نواندیشان ایرانی، نقد اندیشه‌های چالش‌برانگیز و تأثیر‌گذار در ایران معاصر، چاپ پنجم، تهران، نشر نی؛ فصل۲: «استبداد و دموکراسی در اندیشه‌های عبدالرحمن کواکبی» و فصل ۳: «نظریه «حکومت مِقَیّده» محمدحسین نائینی و چالش درازآهنگ دموکراسی».

 

منابع

مژده، وحید (۱۳۸۲)، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، چاپ دوم، تهران، نشر نی.

مجله عربی الاماره‌‌الاسلامیه، قندهار، آگوست ۲۰۰۰٫

«اعلامیه امارت اسلامی در پیوند با سهم‌گیری تمام اقوام به جهاد فی‌‌سبیل‌الله» (محرم ۱۴۴۳، امردادماه ۱۴۰۰)، (اعلامیه دَ افغانستان اسلامی امارت).

کانال تلگرامی بی‌بی‌سی، @bbcpersian

کانال تلگرامی ملی ـ مذهبی، @mellimazzhabi

وب‌سایت دیدبان ایران، www.didbaniran.ir

وب‌سایت روزنامه همشهری، www.hamshahrionline.ir

 

*این مقاله در شماره هفتم نشریه مشق فردا (مرداد و شهریور ۱۴۰۰) منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *