312پارادوکس حذف 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

محمدرضا تاجیک

یک

زیادی ذوق‌زده به‌دنبال حذف دیگری ندوید، چون بعید نیست از آن جلو بزنید و دیگری را پشت سرتان جابگذارید. (با بهره‌ای آزاد از اپرای سه پولیِ برشت)

ژیژک در کتاب «کژنگریستن» از تجربۀ پاردوکسیکال افزایش تأثیر لیبدویی یک ابژه، با ما سخن می‌گوید که هر زمان کوششی برای کاهش و از میان بردن آن به عمل می‌آید، محقق می‌شود. او توجه ما را به نقشی که سیمای یهودیان در گفتار نازی‌ها ایفا می‌کرد، جلب می‌کند: این پارادوکس که هرچه یهودیان بیشتر قلع‌وقمع می‌شدند، حذف می‌شدند، و از شمارشان کاسته می‌شد، باقی‌مانده‌شان خطرناک‌تر می‌گشت، به قسمی که گویی خطرشان به نسبت با کاهش‌شان در واقعیت افزون می‌شد. يیيک این را مصداق بارزی می‌داند از رابطۀ سوژه و ابژۀ هراس‌آفرینی که کیفِ اضافی آن را تجسم می‌بخشد: هر چه بیشتر با آن مبارزه کنیم، قدرت و سلطه‌اش بر ما بیشتر می‌گردد. روایت حذف و طرد، همان روایت آخیلس و هکتور در منظومۀ ایلیاد است. در این منظومه می‌خوانیم: «بدان‌گونه که در خواب، صیاد هرگز به صیدی کز وی می‌گریزد نمی‌رسد، و صید نیز به همین‌سان نمی‌تواند آشکارا از صیادش بگریزد، آخیلس نیز آن روز از رسیدن به هکتور ناکام ماند، و هکتور هم قادر نبود یکسره از دست او رهایی جوید.» لکان می‌گوید: نکته این نیست که آخیلس نمی‌تواند از هکتور (یا لاک‌پشت) جلو بزند –چه، او تیزپاتر از هکتور است و می‌تواند به‌راحتی او را پشت سربگذارد– بلکه این است که نمی‌تواند به او دست یابد: هکتور همیشه یا زیادی تیزپاست یا زیادی کندپا. «حذفِ رادیکالِ دگر» که برخی در خواب تجربه می‌کنند نیز، همواره از حذف کامل می‌گریزد، و حذف‌کننده، اگرچه ممکن است تیزپاتر باشد، و به این حذف نزدیک و نزدیک‌تر ‌شود، اما هرگز نمی‌تواند بدان برسد. این همان پارادوکس نزدیک‌شدن مدام به ابژه‌ای است که با همۀ اوصاف، همواره فاصله‌اش را با ما در خواب حفظ می‌کند.

 

دو

در جامعۀ امروز ما، عده‌ای سیاست را مترادف دگرسازی و حذف و طرد فرض کرده، و از این رو، لحظه‌ای دست از حذف ندارند تا کام‌شان برآید. منطق حاکم بر منش حذفی این بازی‌پیشگان سیاسی، عمدتاً نوعی منطق اقتصاد لیبیدویی است، منطقی که به آنان می‌گوید: لذتی که در «حذف مدام» هست در «حذف رادیکال» نیست. به بیان دیگر، در نزد آنان، خودِ «حذف» موضوعیت دائمی یافته، هدف و مقصد ‌شده، و تولید لذتِ اضافه یا ژوئیسانس (کیف) می‌کند. اگرچه، ممکن است این مردمان حذف‌پیشه ندانند که تحقق میل عبارت از «برآورده‌شدن» و «ارضای کامل» آن نیست، بلکه بیشتر با بازتولید خودِ میل انطباق دارد، یا حرکت دورانی آن –و از این رو، رانۀ حذف، هیچ‌گاه به مقصد نمی‌رسد، اگرچه هدفش انجام این مهم است- اما چه بدانند و چه ندانند، تفاوت نکند، چون در فقدان امکان و استعداد خودی‌سازی، یا سیاست‌ورزی مبتنی بر جذب و دوستی، سیاستِ حذف و طرد، تنها بازی در شهر خواهد شد و تنها کنش این جانوران سیاسی (البته در معنای ارسطویی). به دیگر سخن، حذف رادیکال دیگری، از آن رو که به همان ابژه-علت میلی تبدیل شده که همواره مفقود است، از صاحبان میل، کاری به جز حلقه‌زدن به دورش، یا دویدن به‌دنبالش برنمی‌آید. با این بیان، می‌خواهم بگویم که امروز، «حذف دیگری» به موضوع «نیاز»، «طلب» و «میل» یا «رانه» (drive) برخی از بازیگران عرصۀ قدرت و سیاست تبدیل شده، بی‌آنکه بدانند هدف نهایی این رانه صرفاً بازآفریدن خود به صورت رانه، بازگشتن به مسیر دورانی خود، ادامه‌دادن راه خود به سمت مقصد و پی‌گرفتن راه از مقصد است: و این یعنی، «سیاست هیچ، مگر توالی و تکرار دگرسازی و حذف.» در متن و بطن این‌نوع خویگان سیاسی، همواره نوعی اضطراب نهفته است: اضطرابی ناشی از هراس از فقدان میل نه فقدان ابژه-علت میل. به بیان ساده‌تر، حذف‌پیشگان همواره در هراس و اضطراب از دست‌دادن این «میل» و «رانه» -که تمامی هستی آنان را پر کرده، و به کنش سیاسی آنان سویه و جهت و منطق و فلسفه داده- هستند. آنان، همان ماشین میلِ به حذف (یا با بیانی نیچه‌ای، ارادۀ معطوف به حذف) هستند که با بازتولید آن می‌توانند ماشین باشند و حرکت کنند. البته، این حذف را صورت‌ها و انواع‌ها و تاکتیک‌ها و تکنیک‌ها و و استراتژی‌هایی‌ست، چنانکه این‌روزها، به تماشای صورتی از آن در قاب و قالبِ نوعی «حذفِ ادغامی» یا «ادغام حذفی» هستیم، که برخی از دگرهای مرزنشین (مرز بین خودی و دگر) و دورگه را هدف قرار داده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *