312این وطن مصر و عراق و شام نیست 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

سال‌ها پیش مقاله‌ای تحت همین عنوان (ماهنامه آیین، شماره ۲۱، خرداد ۱۳۸۸) در نقد جمهوری‌های کاذب کشورهای مصر و سوریه و عراق نوشته بودم. البته آن زمان صدام حسین، بشار اسد و حسنی مبارک بر سر کار بودند. امروزه که ثمرات آن جمهوری‌ها را در این کشورها مشاهده می‌کنیم، به‌نظر می‌رسد که می‌توان از زاویه دیگر نیز به موضوع پرداخت. اکنون با سوریه‌ای مواجهه‌ایم که کاملاً ویران شده، میلیون‌ها نفر آواره شده، زیربناها تخریب شده است و همه تروریست‌های عالم در آن جمع شده‌اند.
با مصری روبه‌روییم که هر روز در خیابان‌های قاهره، اسکندریه، سوئز و جاهای دیگر درگیری‌هایی عنیف برقرار است و ده‌ها کشته می‌دهد. موزه‌های تاریخ قبل از اسلام و بعد از اسلام با مواد منفجره به‌کلی از بین رفته‌اند و هر تکه‌ای از این تمدن کهن در دست کسی است. با عراقی روبه‌روییم که استان الانبارش در دست «داعش» اسیر است و مردم این استان‌ به استان‌های کردنشین و کربلا پناهنده شده‌اند و هفته‌ای نیست که انفجاری در کرکوک، موصل، بغداد، بعقوبه، توزخرماتو و اماکن دیگر، صدها نفر کشته نگیرد. این ثمره آن جمهوری‌های میراث مانده از صدام، اسد و مبارک است.
هفته پیش رئیس قوه قضائیه به نیروهای امنیتی و سپاه هشدار داد که مواظب باشند تا نیروهای تکفیری پایشان به ایران باز نشود و این حکایت از آن دارد که کشور ما نیز در معرض خطر است. مگر می‌شود که در یمن، پاکستان، افغانستان، ولگا، عراق و شام این همه تخریب صورت گیرد اما ترکش آن به ما برخورد نکند؟ باید نگرانی مسئول مربوطه را جدی گرفت.

اما نکته‌ای که لازم می‌دانم در اینجا روشن کنم این است که مبارزات و منازعات فقط در سطح میدانی صورت نمی‌گیرد بلکه در سطح رسانه‌ای نیز همین درگیری‌ها به‌شدت رواج دارد. گروه‌های شیعه و سنی، چه عرب و چه عجم، چه اردو و چه پشتون و چه زبان‌های دیگر، هر یک با به راه انداختن شبکه‌ای، آتش بیار معرکه شده‌اند و به‌دنبال صیدی هستند. به قول شاعر عرب:
کل من فی‌ الوجود یطلب صیدا
انما الاختلاف فی الشبکات
فلان طلبه مطرود از قم، به سانتامونیکا فرار کرده و شبکه ماهواره‌ای برای خود زده و دائماً به مقدسات اهل سنت توهین می‌کند. آن یکی به لندن فرار کرده و ایضاً. فلان گروه سنی به دوبی رفته و با شبکه جهانی خود حرف‌های قدمای شیعه مانند محدث نوری را دائماً تکرار می‌کند که بنگرید که شیعیان چگونه قائل به تحریف قرآن‌اند! و الی ماشاءالله… تا بخواهید ماهواره‌ها پر از این‌گونه شبکه‌هاست. نمی‌دانم چطور دولت ما اجازه می‌دهد در قم شبکه‌ای ماهواره‌ای باشد و از این شبکه با استناد به صحاح و مسانید نکاتی را مطرح کند که گرچه می‌توان در مجالس بحث علمی خصوصی مطرح کرد، اما طرح آن‌ها به‌صورت عمومی برای همگان، سم قاتل است.
آقایان غافل‌اند از این‌که مردم عوام با دلیل و برهان امور را مقدس نساخته‌اند. بلکه به عللی امری برای‌شان تقدس یافته است. همین فراموش کردن فرق علت و دلیل باعث می‌شود که فکر کنند اگر بتوانند از صحیح بخاری، نکته‌ای در عیب‌جویی فلان صحابه پیدا کنند دیگر همه اهل سنت انگشت به دهان و حیران خواهند ماند و از ضلالت نجات خواهند یافت و مهتدی و مستبصر خواهند شد. در حالی که اهل سنت ما در زندگی عادی و در حشر و نشر خود، از پدر و مادرشان، از محیط‌شان، به‌صورت طبیعی بعضی از امور برای‌شان مقدس شده است؛ نیز در اثر پروسه جامعه‌پذیری به بخشی از فرهنگ‌شان تبدیل شده است و شما هزار دلیل بیاورید عقیده آن‌ها را راسخ‌تر می‌کنید، به‌قول معروف المعلل لایدلل. همین‌طور برعکس وقتی شبکه‌های سنی که علیه شیعه دست به استدلال می‌زنند، مثلاً به رد و نفی امام زمان (عج) می‌پردازند، همان اثر را دارد. به قول آل احمد، شیعه با این حرف‌ها دست از امام‌اش نمی‌کشد و جشن نیمه‌شعبان را طوری برگزار می‌کند که نوروز چشم‌اش از حسودی کور شود.
حتماً حکایت داستان نیما یوشیج و آن مرد روستایی را شنیده‌اید که برای سفر به شهر از جنگل می‌گذشت و چون چشم‌اش به درخت مقاومی افتاد پارچه‌ای بر شاخه محکمی از آن بست تا در بازگشت از سفر، آن را بریده و برای ساختن چماق با خود به روستا ببرد. اما چون سفرش طولانی شد و بازگشت، دید که مردم بر همان شاخه دخیل‌های فراوان بسته‌اند و از آن درخت استمداد می‌جویند! طبیعتاً وقتی آن مرد خواست تا شاخه را ببرد و با خود به روستا برد با برخورد دیگران رو به رو شد، او را تکفیر کردند و دست آخر کشتند. من خودم سال‌ها قبل در سفر به وین (اتریش) دیدم که مردم اروپا در محلی که ادعا شده است مریم مقدس خود را به دختر چوپانی به نام برنادت نمایانده است جمع می‌شوند و بشکه‌بشکه از چشمه آب این محل برای تبرک می‌برند. آنها در این محل مقبره ساخته، شمع روشن و نذر می‌کنند! می‌خواهم بگویم فرآیند تقدس‌زایی حتی در غرب هم که قرن‌هاست سکولار شده، به‌شکلی که گفتم رایج است. در جوامع اسلامی که موضوع خیلی زنده‌تر است و مواجهه با آن دقت و حساسیت بالایی می‌طلبد.
برخورد با خرافات هم هزینه‌ها و بازخوردهای فراوان دارد، چه رسد به تقابل با اعتقادات مسلم و مسجل دینی که جای خود دارند. پس به‌نظر می‌رسد همان‌طور که سازمان ملل در عرصه عمل به‌دنبال آتش‌بس می‌گردد و این همه معاهده و قرار صادر می‌کند، باید به‌دنبال آتش‌بس رسانه‌ای نیز بود. به‌نظر من این کار بر عهده وزارت خارجه و رایزن‌های فرهنگی ما است. حتی اگر طرف مقابل نیز این کار را انجام نداد، شیعیان آتش‌بس رسانه‌ای یک‌طرفه اعلام کنند و این به صواب نزدیک‌تر است. من نمی‌دانم که آقای کرزای یا زرداری یا مالکی می‌توانند از امریکا و انگلیس بخواهند که این شبکه‌های متخاصم را وادار به تعطیل کنند یا نه، اما وظیفه ما است که به این آقایان توصیه کنیم که برای حفظ امنیت داخلی خودشان هم که شده در سطوح بالا چنین درخواست‌هایی از لندن، امارات و امریکا بکنند.
ما باید از غرب این را بیاموزیم که از قرن چهاردهم تا قرن نوزدهم که ماشین کشتار تفتیش عقاید برپا بود، میلیون‌ها نفر در مناقشات مذهبی کشته شدند؛ در کل اروپا از اسپانیا گرفته تا ایتالیا، فرانسه، انگلیس و کشورهای دیگر. در غرب پس از هفت قرن کشتار- که حتی تا قرن بیستم هم ادامه داشت– دیگر امروزه بحث و جدل مذهبی بین مردم رواج ندارد. مناقشات و محاورات مذهبی فقط در آکادمی‌ها بین تئولوژیست‌ها صورت می‌گیرد. گویی «پرده‌ای از تجاهل» به روی مناقشات ایدئولوژیک، فلسفی و دینی کشیده‌اند و حاضر نیستند درباره آن گفت‌وگو کنند چون می‌دانند که مته به خشخاش گذاشتن در این امور همانا و هسته اتم را شکافتن همان.
ما حتی زمانی که این شعر سعدی (علیه‌الرحمه) را در کتاب می‌خواندیم که:
«ای کریمی که از خزانه غیب / گبر و ترسا وظیفه‌خور داری
دوستان را کجا کنی محروم /  تو که با دشمن این نظر داری؟»
انتقاد ما به مرحوم سعدی این بود که مگر گبر و ترسا دشمن‌اند؟ ما هفته وحدت برگزار می‌کنیم اما، گمان دارم که باید هفته وحدت را به سمت وحدت با گبر و ترسا نیز برد.
چرا نباید در رفتارمان با اهل سنت که قبله، پیامبر(ص) و مقدسات‌مان یکی است مراقبت بیشتری به خرج دهیم و هفته وحدت را به مراسمی خشک و بی‌روح تقلیل دهیم که هیچ حاصلی ندارد؟ باید گام‌های عملی برداشت تا تقریب بین مذاهب اسلامی برقرار شود، همان کاری که مرحوم آیت‌الله بروجردی و شیخ شلتوت انجام دادند.

*عنوان یادداشت اشاره به شعری از مولوی دارد که مصرع دوم آن به‌صورت زیر است:
این وطن جایی است کان را نام نیست
البته با دخل و تصرفی که در معنای وطن گردد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *