312نواندیشی دینی متأخر 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

علی‌رضا علوی‌تبار

تلاش این نوشتار ارائه‌ تصویری روشن از گرایش‌ها و جریان‌های موجود در میان نو‌اندیشان دینی متأخر است. منظور از متأخر از سال ۱۳۶۰ تا‌کنون است. برای ارائه‌ این تصویر تلاش می‌شود تا «تقسیم منطقی» از این مفهوم کلی ارائه گردد. یعنی مصادیق (یا مجموعه‌ای از مصادیق) آن برشمرده شود. البته تقسیم منطقی که حاصل استقراء است (تقسیم منطقی استقرایی). چنین تقسیمی مطابق قواعد منطقی باید جامع و مانع، دارای اقسام متباین، دارای وحدت جهت، متکی بر ملاک‌های روشن و دارای فایده عملی باشد.

آشنایان با این‌گونه مباحث می‌دانند که چنین کاری بسیار دشوار است. مسلمانان در مواجهه با دین آن را «مجموعه‌ای از نماد‌ها و نشانه‌ها که در برگیرنده پیام و دعوت خدا خطاب به انسان است»، تلقی می‌کنند. از این رو هنگامی‌که از دین‌شناسی سخن می‌گویند، تلاش برای درک درست «پیام و دعوت خدا خطاب به انسان» را در نظر دارند. دینداری و دین‌شناسی در میان مسلمانان «متن‌محور» است. از یک‌سو متن وحیانی (قرآن) در مقابل آنهاست و از سوی دیگر مجموعه‌ مکتوبی در مورد «الگوی رفتاری و گفتاری پیامبر» (سنت معتبر)، که منابع اصلی دین‌شناسی مسلمانان هستند. دین‌شناسی و به‌دنبال آن دینداری مسلمانان حاصل تعامل آنها با متون معتبر دینی است. همان‌طور که اریک هرش تأکید کرده است باید میان چهار نوع تعامل با متن تفاوت قائل شد:

۱. فهم (understanding)، ۲. تفسیر (interpretation)، ۳. داوری (judgment) و ۴. نقد (criticism). (واعظی، ۱۳۸۰: ۴۷۱)
دو مورد نخست، (فهم و تفسیر) از موارد مشخص دین‌شناسی هستند، اگرچه ممکن است در مورد دو تعامل دیگر (داوری و نقد) تردید وجود داشته باشد. نکته‌ای که در دسته‌بندی نواندیشان دینی ضروری است، این است که دین‌شناسی از یک سو نوعی تعامل با متن است و سوی دیگر نوعی پژوهش (تلاش روش‌مند برای دستیابی به شناخت). از این رو تقسیم منطقی نواندیشی دینی متأخر می‌تواند بر دو مبنا و براساس دو ملاک صورت گیرد. یک ملاک و مبنا جهت‌گیری‌های مختلف در تعامل با متن و به بیان روشن‌تر «انواع هرمنوتیک» است و ملاک دیگر «سرمشق‌های مختلف در پژوهش». تلاش ما در این نوشتار ترکیب این دو ملاک در طبقه‌بندی است. مجاز بودن به چنین ترکیبی را می‌توان با توجه به روابط میان سه عالم خارج، ذهن و زبان دریافت:

پژوهش معطوف به «عالم خارج» و فهم و تفسیر متن معطوف به «عالم زبان» هستند، ولی از طریق عالم ذهن و دلالت با یکدیگر مرتبط می‌شوند. ملاک ما برای دسته‌بندی نواندیشان دینی متأخر «سرمشق پژوهشی متن‌کاوانه» است. یادآوری این نکته ضروری است که نو‌اندیشان دینی دانش‌ها و ارزش‌های مدرن را ابزارهایی برای درک بهتر پیام خدا می‌دانند. از دیدگاه آنها می‌توان با بهره‌گیری از یافته‌های معتبر انسان پیام فرامکان و فرازمان خدا را از ظرف زما‌‌ن‌مند و مکان‌مند آن جدا کرده و بهتر درک کرد. در هر زمینه پژوهشی، فعالیت‌های پژوهشگران ذیل یک «سرمشق غالب پژوهش» انجام می‌شود (گوبا و لینکلن، ۱۹۹۴: ۱۱۲). هر سرمشق غالب پژوهش به سه پرسش اصلی پاسخ می‌دهد:

الف. پرسش هستی‌شناختی. آیا واقعیتی مستقل از ادراک ما وجود دارد یا خیر؟ آیا این واقعیت قابل درک است؟

ب. پرسش شناخت‌شناختی. چه نسبت و رابطه‌ای میان فاعل شناسا و موضوع شناسایی وجود دارد؟

پ. پرسش روش‌شناختی. چگونه می‌توان به درک و شناخت موجّه‌ای از موضوع دست یافت؟

بسته به نوع پاسخی که به این پرسش‌ها داده می‌شود، سرمشق‌های غالب گوناگون در پژوهش شکل می‌گیرد. وقتی که موضوع مورد بررسی ما یک «متن دینی» است، منظور از واقعیت، «پیام و دعوت خدا خطاب به انسان» است.

نکته‌ دیگری که باید به آن توجه کرد این است که می‌توان از انواع هرمنوتیک‌ها نیز سخن گفت. در جریان طبقه‌بندی نشان داده خواهد شد که هر دسته‌بندی در زمینه سرمشق غالب پژوهش با یک دسته‌بندی از هرمنوتیک نیز همراه و همسو است. توجه به مفهوم «واقعیت» در بررسی یک متن در اینجا خود را بهتر نشان می‌دهد.

با تکیه بر چهارچوب مفهومی که ارائه شد، جریان نواندیشی دینی متأخر را می‌توان به سه گرایش (جناح یا جریان) اصلی تقسیم کرد: ۱. جریان واقع‌گرایی پیچیده، ۲. جریان الهیات انتقادی، ۳. جریان برساخت‌گرایی. به اختصار در مورد هر جریان توضیح می‌دهیم.

 

یکم. جریان واقع‌گرایی پیچیده

از نظر هستی‌شناسی این سرمشق باور دارد که واقعیتی مستقل از ادراک ما وجود دارد. واقعیتی که قابل درک است و هدف ما از تلاش برای شناخت نیز درک این واقعیت است. اما درک ما از واقعیت ناقص و احتمالی است و امکان بهبود و ارتقاء آن وجود دارد (واقع‌گرایی پیچیده).

از نظر شناخت‌شناسی، این سرمشق از «عینی‌گرایی تعدیل شده» تبعیت می‌کند. در عینیت‌گرایی تعدیل شده می‌توان به باور‌های موجّه در مورد واقعیت دست یافت، اما دست‌یابی به این باورها مستلزم رعایت محور‌هایی است:

– میان فاعل شناسایی (شناسا) و موضوع شناسایی تمایز قائل شویم.

– باور‌ها و ادعاهای ما قابلیت «سنجش‌پذیری همگانی» (بین‌الاذهانی) را داشته باشد. ادعاهای پژوهشگر باید نقد‌پذیر و دارای قابلیت ابطال توسط پژوهشگران دیگر باشد، البته لازم نیست که ابطال شوند.

– راه نزدیک شدن به «حقیقت»، نقادی مداوم و تلاش پیگیر برای نشان دادن ضعف‌ها و در صورت امکان رد ادعاهاست.

– «جماعت اهل علم» در رد و قبول نظریه‌ها و برداشت‌های ما از واقعیت، نقشی اساسی دارند. از این رو توجه به جنبه‌های روانی و اجتماعی دانش در کنار جنبه‌های منطقی و عقلانی آن ضروری است.

– برای نقد بایستی معیار‌هایی را ارائه کرده و آنها را مبنای ترجیح قرار داد.
از لحاظ روش‌شناختی، می‌توان این جریان را همسو با «هرمنوتیک عینی‌گرا» دانست که متأثر از آرای امیلیو بتی (۱۹۶۸-۱۸۹۰) و اریک دونالد هرش (۱۹۲۸) است.
در این سرمشق، تفسیر متن دو مرحله‌ اصلی دارد. مرحله نخست فهم مراد مؤلف است. این فهم با بازسازی دنیای ذهنی مؤلف با توجه به ویژگی‌ها، موقعیت و جهت‌گیری او ممکن می‌گردد. مرحله دوم سنجش و ارزیابی میزان اعتبار حدسی است که به‌عنوان معنای متن زده شده است (هرش، ۱۳۹۵).

رد و تأیید تفسیر متن بر مبنای ضوابط و معیارهایی صورت می‌گیرد. این معیارها عبارتند از: حقانیّت (مجاز بودن تفسیر با توجه به هنجارها و معیارهای زبانی)، مطابقت (به حساب آوردن همه اجزای زبانی متن و پرهیز از نادیده گرفتن)، تناسب از نظر جنس (تفسیر متن متناسب با نوع آن –به‌طور مثال تفسیر رمزی متن علم تجربی نامتناسب با نوع است) و قابلیت پذیرش (سازگارتر بودن با متن در مقایسه با تفسیرهای رقیب) (هرش، ۱۳۹۵: فصل ۵).

در نواندیشان دینی متأخر ایران می‌توان به چند متن محوری مروج این سرمشق اشاره کرد: علم و دین (۱۳۶۲ – ایان باربور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی)، قبض و بسط تئوریک شریعت (۱۳۷۵ – عبدالکریم سروش)، رساله دين‌شناخت (۱۳۷۸ – آرش نراقی)، حق الناس، اسلام و حقوق بشر (۱۳۸۸ – محسن کدیور)، اخلاق دین‌شناسی (۱۳۸۹ – ابوالقاسم فنایی)، سنت و افق‌های گشوده (۱۳۹۵ – آرش نراقی). بدنه اصلی جریان نواندیشی دینی را هنوز می‌توان ذیل این سرمشق قرار داد، اگرچه برخی از اندیشمندان اصلی (مانند عبدالکريم سروش) از آن خارج شده‌اند.

دوم. جریان الهیات انتقادی

این سرمشق از نظر هستی‌شناختی طرفدار «واقع‌گرایی تاریخی» است. به این معنا که معتقد است واقعیت در هاله‌ای از عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی احاطه شده و به گونه‌ای بازنمایی می‌شود که طبیعی و تغییر‌ناپذیر به‌نظر رسیده و در خدمت حفظ وضع موجود قرار گیرد. تنها در گذر زمان است که هاله‌ها کنار رفته و واقعیت شفاف می‌شود. دیدگاه شناخت‌شناسانه این سرمشق، موضعی میان عینی‌گرایی و ذهنی‌گرایی (و نه نسبی‌گرایی) است. پژوهشگر با همدلی با گروه‌های تحت سلطه و به حاشیه رانده شده، امکان درون‌فهمی آنها را فراهم می‌کند و از این طریق به پالایش یافته‌هایش می‌پردازد. یافته‌های پژوهشگر تا حدود زیادی تحت تأثیر موقعیت و ارزش‌های او قرار دارند و حاصل تعامل ما با موضوع شناخت هستند، از این رو ذهنی‌اند. اما از طریق روش‌های گفت‌وگوی انتقادی و برخورد دیالکتیکی می‌توان به حقیقت نزدیک شد. این جریان دین‌شناسانه و نواندیش با ویژگی‌های خاصی از سایر جریان‌ها متمایز می‌گردد. مهم‌ترین این ویژگی‌ها به شرح زیراند:

الف. ایمان به‌صورت ناب و مستقیم در تاریخ و جامعه انسانی ظاهر نمی‌شود. ایمان به‌‌ واسطه و میانجی‌گری پراکسیس ظهور می‌یابد. ایمان باید «جماعت کنشگر» پدید آورد.

ب. الهیات تنها نباید به «نقد معرفتی» بسنده کند، «نقد اجتماعی» برای آن مهم‌تر است. الهیات باید اندیشه‌ای معطوف به نوسازی جهان اجتماعی و رهایی‌بخشی انسان از زنجیرهای گوناگون اجتماعی پدید آورد. اگر نقد کانتی از امکانات شناخت می‌پرسد، نقد هگلی-مارکسی از امکانات رهایی از قید و بندهای فراشناختی می‌پرسد. الهیات نیازمند هر دو گونه نقد است.

پ. نقدهای اصلی و مطرح در مورد دین (نقدهای مارکسی و فرویدی) باید توسط الهیات جذب شده و درونی گردند.

ت. دین سنتی، تاریخی و رسمی باید مداوم و رادیکال نقد شود.

ث. باطنی‌گری، عزلت‌گزینی و نجات فردی در الهیات انتقادی نفی می‌شوند.

ج. با مدرنیته باید گفت‌وگوی انتقادی کرد، تک‌گویی مدرنیته و یا نفی اساسی آن هیچ‌کدام مقبول نیست.

از لحاظ روش‌شناختی، هرمنوتیک با تبصره‌هایی که هابرماس دارد روشی متناسب برای این دیدگاه است.

جریان الهیات انتقادی خود را تداوم‌بخش راه علی شریعتی می‌داند. اما از لحاظ روش‌شناسی دقیق‌تر و مستند‌تر سخن می‌گوید. برخی از منابع مهم در مورد این سرمشق عبارت‌اند از: روشنفکران دینی و مدرنیته (مسعود پدرام – ۱۳۸۲)، وحی دانش‌ رهایی‌بخش (حبیب‌الله پیمان – ۱۳۸۶)، دین و ساختن جامعه (چالرز دیویس – ۱۳۸۷، ترجمه محدثی و باب الحوائجی)، الهیات انتقادی رویکردی بدیل اما ناشناخته (حسن محدثی، ۱۳۸۸).

به دلایلی که نیازمند بررسی جداگانه است، حضور این جریان در میان نواندیشان دینی از آغاز دهه ۱۳۹۰ کم‌رنگ شده است.

 

سوم. جریان برساخت‌گرایی

دیدگاه هستی‌شناسانه این سر مشق، «برساخت‌گرایی» است. به این معنا که باور دارد جهانی که در صدد فهم و شناخت آن هستیم، جهانی نیست که مستقل از ما و زمینه اجتماعی‌مان باشد، بلکه برعکس تمام واقعیت بر ساخته جامعه است، به‌گونه‌ای که نیازها و دلبستگی‌های تاریخی و فرهنگی ما را نشان می‌دهد (بوغوسیان، ۱۳۹۵: ۲۴).

از نظر دیدگاه شناخت‌شناسانه نیز ادعا می‌کند که درک و شناخت ما از جهان، حاصل تعامل اجتماعی و امری تاریخی و تصادفی است که قابل تغییر در طول زمان است. البته هر برساخت اجتماعی از حقیقت پیامد‌ها و کنش‌های اجتماعی خاص خود را به‌همراه دارد. ما در تعامل‌های اجتماعی خود حقایق مشترکی را برمی‌سازیم و بر سر خطا یا حقیقت خواندن آن‌ها با یکدیگر رقابت می‌کنیم (بر، ۱۳۹۴: ۱۲۵). پیامد شناخت‌شناسانه برساخت‌گرایی، نسبی‌گرایی است.

از نظر روش‌شناختی، هرمنوتیک نسبی‌گرایی گادامری یکی از متناسب‌ترین رویکردها در فهم متون، برای این سرمشق است. نگاهی به برخی از ویژگی‌های هرمنوتیک گادامر به روشن‌تر شدن این ادعا کمک می‌کند (رهبری، ۱۳۸۵: فصل سوم)
۱. نادیده گرفتن قصد مؤلف. وظیفه هرمنوتیک متن درک دنیای ذهنی مؤلف (درون‌فهمی آن) نیست. مؤلف تنها یکی از مفسران متن است و رجحانی بر سایرین ندارد.

۲. تولید به‌جای بازتولید. تفسیر متن، بازتولید ذهنیت و قصد مؤلف نیست، بلکه تولید معنایی جدید در تعامل با متن است.

۳. تکثیر معنای متن. فهم به‌معنای جست‌و‌جو چیزی در گذشته و یا بازسازی و بازآفرینی آن نیست بلکه تطبیق متن با زمان حاضر است.

۴. پایان‌ناپذیری عمل فهم متن.

۵. فهم متفاوت به‌جای فهم برتر. نمی‌توان میان تفاسير متعدد از متن داوری کرد و فهمی را برتر از سایر فهم‌ها برشمرد. فهم متن از سنخ گفت‌وگوی دو نفر با یکدیگر است.

سرمشق برساخت‌گرا، تحلیل گفتمان را به‌عنوان راهی برای تعامل با متن به روی پژوهشگر می‌گشاید. البته در تحلیل گفتمان هم می‌توان رویکرد‌های مختلفی را از هم بازشناخت. رویکردهایی چون: رویکرد کشمکش و مبارزه گفتمانی (لاکلائو و موفه)، رویکرد گفتمان انتقادی (فرکلاف)، رویکرد روان‌شناسی گفتمانی (پاتر) و… (یورگنسن، ۱۳۸۹: ۴۴).

مقالات و کتب منتشر شده توسط عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری از سال‌های آغازین دهه ۱۳۹۰ را می‌توان ذیل این سرمشق دسته‌بندی کرد.

باید توجه داشت که ما با چند پیوستار (طیف) فکری مواجه‌ایم و از این‌رو هم‌پوشانی و شدت و ضعف در برخورداری از ویژگی‌های هر کدام از این سرمشق‌ها طبیعی است. امیدوارم با نقد صاحب‌نظران این دسته‌بندی تکمیل یا با دسته‌بندی مناسب‌تر احتمالی دیگری جایگزین گردد و مبنایی برای گفت‌وگو‌های بعدی شود.

 

منابع

بِر، ویوین (۱۳۹۴)، «برساخت‌گرایی اجتماعی»، ترجمه اشکان صالحی، تهران: نی

بوغوسیان، پل (۱۳۹۵)، «هراس از معرفت: در نقد نسبی‌انگاری»، ترجمه یاسر میردامادی، تهران: کرگدن

رهبری، مهدی (۱۳۸۵)، «هرمنوتیک و سیاست»، تهران: کویر

هرش، اریک دونالد (۱۳۹۵)، «اعتبار در تفسیر»، ترجمه محمدحسین مختاری، تهران: حکمت

واعظی، احمد (۱۳۸۹)، «درآمدی بر هرمنوتیک»، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

یورگنسن، ماریان و فیلیپس، لوئیز (۱۳۸۹)،‌ «تحلیل گفتمان»، ترجمه هادی جلیلی، تهران: نی

Guba, E. G., & Lincoln, Y. S. (1994). Competing paradigms in qualitative research. In N. K. Denzin & Y. S. Lincoln (Eds.), Handbook of qualitative research (pp. 105–۱۱۷). Sage Publications, Inc.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *