سعید حجاریان
حتما شما بخشهایی از این ترانه را شنیدهاید که میگوید: «بوی عیدی، بوی کاغذرنگی، بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ». عید با خود بوهای مختلفی میآورد، اما این بوها طوری در ذهن ممزوج شدهاند که نمیتوان آنها را از یکدیگر تمیز داد. جانماز مادربزرگ همان بوی عید است، همان بوی کاغذ رنگی است. به این معنی که نمادهای اسلامی-ایرانی در عید با همدیگر متجلی میشوند و لایههای تمدن ایرانی و اسلامی را با هم یکجا به نمایش میگذارند؛ نوعی آلیاژ و امتزاج؛ یا این را هم شنیدهاید که میگویند واقعه غدیر در نوروز اتفاق افتاده است یا آفرینش آدم در این روز بوده است؛ یا در این روز بوده است که حضرت علی (ع) داخل کعبه شده و بتها را شکسته است و حتی در کتابهای مذهبی مانند «زاد المعاد» آداب و دعاهای مخصوص این روز آمده است. میگویند که چهارشنبهسوری روزی بود که آتش بر ابراهیم گلستان شد و نیز برای سیزده بدر از سمبلهای مذهبی استفاده میشود؛ اما متاسفانه بهنظر میرسد که از مقطع مشروطه به بعد بهخصوص از زمان دولت مطلقه رضاشاهی تلاشی انجام شده است که سمبلهای ملی از سمبلهای مذهبی جدا شود و نهتنها تمایز و غیریتسازی بلکه تخالف و تضاد بین آنها تشدید شود. در زمان رضاشاه از یکسو با دامن زدن به نوعی ناسیونالیسم رمانتیک و بازگشت به میراث ایران قبل از اسلام، تلاش شد ایدئولوژی لازم برای چفت و بست دستگاه کشوری و لشکری دولت فراهم آید؛ از آن سو کمکم روحانیت، بهخصوص فقها، در واکنش به این کار با پافشاری به نصوصی که در دست داشتند به رد و انکار هر چه بوی مآثر بعد از اسلام میداد پرداختند؛ یعنی ایرانیت و اسلامیت گویی در مقابل همدیگر صف کشیدند. دولت مطلقه رضاشاهی مصادف است با موج دوم مدرنیته در ایران و میدانیم که مدرنیته با خود تمایزیابی و دگرسازی همراه میآورد.
من اولین بار در نوجوانی یک جزوه عربی متعلق به یکی از گروههای چریکی به دستم رسید که در آن بهشدت با آیینهای ایرانی، بهخصوص نوروز، مخالفت کرده بود. یادم هست که در آن جزوه آمده بود عید واقعی برای ما عیدفطر و عیدقربان است که در آن به فطرت و فدا رهنمون میشویم، اما نوروز عید گیاهان و حیوانات است و ارزشاش برای موجوداتِ پستتر از انسان است.
در بهار گلها و گیاهان میرویند و شکوفه میکنند و حیوانات میزایند، اما اینها به زایش فطرت انسان ربطی ندارد؛ عیدفطر است که به فطرت ربط دارد و عید قربان است که فداکاری را به انسان میآموزد.
این نوع مقابله با نوروز از ناحیه آن گروه چریکی ما را به یاد اتحاد جماهیر شوروی انداخت که از بدو پیدایش تا زمان گورباچف عید نوروز را در تمامی جمهوریهای مسلمان این کشور ممنوع کرده بود و مردم جمهوری آذربایجان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان و باقی مجبور بودند که با ترس و لرز و دور از چشم جاسوسان این مراسم را برگزار کنند. این نگاه ایدئولوژیک به نوروز که نمیخواهم اسم آن را نگاه سنتی بگذارم (چون که گفتم سنت دینی ما بهراحتی با سمبلهای ملی و سمبلهای دینی آمیخته بود) از قبل از انقلاب در میان جوانان ما کمکم رایج شد و اکنون به جایی رسیدهایم که تقریبا فقهای ما با اعیاد ملی مخالفاند و برعکس قشر تحصیلکرده، بهخصوص جوانان، همت خود را صرف باشکوه برگزار کردن این قبیل مراسم میکنند و دریادلی مانند مولوی میبایست نهیب بزند:
گفت پیغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانید از باد بهار
آنچه با برگ درختان میکند
با تن و جان شما آن میکند
هم اکنون شاهدیم که برای کاستن از ایام تعطیلات بحث داغی در میان مجلسیان برقرار است و این بهخوبی خود را نشان میدهد که عدهای بهدنبال کاستن از مراسم مذهبی هستند و عدهای ب دنبال کاستن از مراسم ملی و عدهای میگویند روزهای تعطیل سال نو را کم کنیم و بهجایاش اعیاد فطر و قربان را زیاد کنیم؛ نمونه دیگر آن عدهای از فقها که میگویند اگر کسی به زیارت حضرت امام رضا (ع) رفت و بعد از آن به دیدار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی در طوس شتافت بهکلی صواب زیارتاش از بین خواهد رفت.
باری، این دو سمبل ملی و مذهبی را مقابل هم قرار میدهند و از این قبیل مسائل در کشور ما زیاد شده است؛ در حالی که در کشوری چون افغانستان شیعه و سنی تلاش میکنند سال نو را به مزار شریف بروند و آنجا زیر علم حضرت علی (ع) سال را نو کنند. ما با آن که نوروز متعلق به تمدن ایران بوده است، در ثبت جهانی آن در یونسکو بهقدری کوتاهی کردهایم که جمهوری آذربایجان دست پیش را گرفت و آن را بهعنوان عید ملی خود به ثبت رساند؛ در حالی که این عید در هند، پاکستان، افغانستان، ترکیه و بین کردها، ترکمنها و بسیاری جاهای دیگر جشن گرفته میشود و اولی بود که ما پیشگام میشدیم و آن را به نام ایران بهثبت میرساندیم. گمان دارم این تأخیر به دلایلی که گفتم تعمدی بوده است.
منبع: روزنامه بهار، اسفند ۱۳۹۲