سعید حجاریان
مرحوم حبیبالله عسگراولادی تا آنجا که من از ایشان شناخت دارم، وقتی وارد بازار شد؛ این کلمه حضرت امیر را به خاطر داشت که «يَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ اَلْفِقْهَ ثُمَّ اَلْمَتْجَر» یعنی «ای گروه بازرگانان! اول فقه بیاموزید آنگاه دست به تجارت زنید». ایشان نیز به همین کار مبادرت ورزیدند. دروس حوزوی را تا آن حد که به کسب و کار مربوط میشد، آموختند. بهگونهای که در کابینه مهندس موسوی به فقیه الوزرا یا وزیر الفقها مشهور شدند. اما ای کاش میدانستند که سیاست نیز برای خود آداب و ترتیبی دارد و فقه و اخلاق خاص خود را دارد که باید آن را آموخت. البته ایشان انسان خوشنفسی بودند و به سائقه طبیعت سعی داشتند مروت را مراعات کنند. اما بهطور علمی، با سیاست آشنایی نداشت. مثلاً اگر آثار خواجهنظامالملک یا فارابی یا مثلاً ماوردی یا جلالالدین دوانی را خوانده بودند، میتوانستند سیاست سنتی را دریابند. البته، من متاسفم از اینکه نتوانستم بر بالین ایشان حاضر شوم و حمدی برای شفایشان بخوانم و مقابله به مثلی کرده باشم؛ چون ساعات ملاقات مصادف بود با ساعاتی بود که من باید قرصهایم را میخوردم و میخوابیدم.
مرحوم عسگراولادی از جوانی وقتی وارد مبارزه سیاسی شدند، تقریباً بعد از مرحوم عراقی ریاست هیاتهای مؤتلفه را برعهده داشتند و تا آنجا که یاد دارم، هیاتهای مؤتلفه پایگاهی در بازار آهنگرها داشت که معروف بود به مسجد شیخ علی. بعد از آنکه این مسجد توسط ساواک ضربه خورد، عدهای از آنها دستگیر و راهی زندان شدند. البته قبلاً در جریان قتل حسنعلی منصور نیز عدهای از آنها دستگیر شده بودند. آنها برای قتل منصور حکم ترور را از امام نگرفتند چون امام با فتک و ترور مخالف بود. همچنین، گفته شد که از آقای میلانی فتوا گرفتند که آن هم تکذیب شد. آنگاه گفته شد که از آقای انواری گرفتند که آن هم به اثبات نرسید. چون مرحوم محیالدین انواری به همراه منصور دستگیر شد و اگر چنین حکمی داده بود، لابد اعلام میشد؛ اما به حبس ابد محکوم شد. شاید خود آقای عسگراولادی به عنوان فقیه چنین حکمی را صادر کرده بود. والله اعلم تا مؤتلفه روزی پرده از روی این راز مگو بردارد. بعضی اعضای مؤتلفه سابقه عضویت در فداییان اسلام را داشتند. مؤتلفه از این لحاظ کموبیش سیاسی شده بودند. بهخصوص در جریان وقایع سال ۴۲ بیشتر فعال شدند و چون خودشان را یک سروگردن از روحانیت بالاتر میدانستند، عضو روحانی قبول نمیکردند. مرحوم محیالدین انواری نیز نمیدانم به چه مناسبتی لای آنها بُر خورد. حتی شنیدم که در داخل خودشان یعنی بعد از قتل منصور در زندان گفته بودند که اگر انواری را لو بدهیم و بگوییم فلانی حکم قتل را داده است و ساواک او را بگیرد و اعدام کند، آتشی افروخته خواهد شد و روحانیت به جنبش درخواهد آمد. یعنی به مرحوم انواری نگاه ابزاری داشتند و شهید شدن او برایشان مفیدتر بود. خود انواری هم به بعضی گفته بود من نمیدانم چطور مرا دستگیر کردند و برایم حکم اعدام دادند و با یک درجه تخفیف، ابد گرفتم. البته آقای انواری به عراق رفته بود تا برای قتل منصور از امام جواز بگیرد، اما امام جواز نداد و او به ایران برگشت و این را به اعضای مؤتلفه اعلام کرد. در واقع، تنها جرم آقای انواری این بود؛ اما به او حکم اعدام دادند. در حالیکه او فقط یک پیک بود! بعد از آنکه تعدادی از اعضای مؤتلفه را اعدام کردند، بعضی را به حبس ابد و برخی را به حبسهای طویلالمدت محکوم کردند؛ در مقطع سال ۵۵ بیشتر آنها عفو نوشتند و در جریان «سپاس» شرکت کردند و بیرون آمدند. این اتفاق باعث شد که سازمان مجاهدین خلق در زندان ادعا کند که بازاریان سنتی و مؤتلفه با شاه هم دست هستند و به این بهانه، عده زیادی از جوانان را جذب کردند و ضربه مهلکی به مبارزات زدند. مرحوم انواری، عسگراولادی، لاجوردی، و بادامچیان از جمله افرادی بودند که عفو نوشتند. البته ناگفته نماند که بعضی از اعضای مؤتلفه جذب سازمان مجاهدین خلق شدند؛ به خصوص نسل بعدی که پایگاهشان مسجد شیخ علی بود.
مؤتلفه بعد از انقلاب به حزب جمهوری اسلامی پیوست؛ اما خود را در آن منحل نکرد. بلکه پس از بسته شدن حزب، به حیات خود ادامه داد و میتوان گفت از ابتدای انقلاب تاکنون در همه کابینهها حضور داشته است؛ چه بهعنوان وزیر و چه بهعنوان مشاور رئیسجمهور. در زمان دولت مهندس موسوی، عسگراولادی وزیر بازرگانی و در ادوار بعد آقایان اعتمادیان و توکلیبینا مشاور رئیسجمهور بودند. در جریان انحلال و بازداشت اعضای حزب توده، هم گفته شد مرحوم عسگراولادی بههمراه جواد مادرشاهی، مشاور امنیتی رئیسجمهور وقت، برای دریافت اطلاعاتی از یک منبع مطلع به پاکستان رفته بود؛ اما من شک دارم رفته باشد؛ چون مسئولیتی در این زمینه نداشت. گرچه این ادعا را بعداً خود او هم تکذیب نکرد.
منبع: مهرنامه، شماره ۳۲، آذر ۱۳۹۲