312آوردگاه غزه 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

علی‌رضا علوی‌تبار
سال‌ها است که جنگی مداوم و با ابعادی محدود در غزه در جریان است. در این سال‌ها ارتش اسرائیل اقدام کرده است و رزمندگان فلسطینی (حماس و جهاد اسلامی) واکنش نشان داده‌اند. عملیات «طوفان/توفان الاقصی» با کنشگری غافلگیرکننده حماس به جنگی تمام‌عیار در غزه انجامیده است. پیامدهای ناشی از این جنگ تمام‌عیار آن‌قدر مهم و فاجعه انسانی ناشی از آن به‌حدی دردناک است که نمی‌توان در مورد آن نگفت و ننوشت. به گمان من این جنگ را می‌توان از سه زاویه مختلف مورد واکاوی و ارزیابی قرار داد: اخلاقی، حقوقی و راهبردی. من در مورد مسایل فلسطین صاحب‌نظر و متخصص نیستم و تنها می‌کوشم تا ادای دینی کرده باشم به مردم مظلوم غزه.
الف) دیدگاه اخلاقی. برخی گمان می‌کنند که جنگ و اخلاق دو موضوع بیگانه از یکدیگر هستند و نمی‌توان در مورد واقعیت جنگ از تعابیر و مفاهیم اخلاقی استفاده کرد و در مورد آن داوری نمود. اما درست این است که اخلاق مشخص‌کننده «هنجارهای مناسب در یک موقعیت» است. هیچ یک از رفتارهای اختیاری انسان را نمی‌توان برکنار از داوری اخلاقی دانست. به قول قدما «اخلاق ادب مقام» است. هر مقامی (موقعیتی) ادب خاص (هنجارهای خاص) خود را دارد. اخلاق جنگ با اخلاق تجارت متفاوت است، اما هر دو را می‌توان مورد ارزیابی اخلاقی قرار داد. هم آغاز کردن یا تن دادن به جنگ، و هم شیوه جنگیدن چارچوب‌های اخلاقی دارند که بایستی مسئولانه رعایت شوند. در پاسخ به این پرسش که آغاز کردن جنگ و یا درگیر شدن و تن دادن به جنگ در چه وضعیتی اخلاقی است، مفهوم «جنگ عادلانه» مطرح می‌شود. برای جنگ عادلانه شروطی طرح و ارائه گردیده است. گفته شده که شروع جنگ باید توسط «مرجع صالح» (competent authority) صورت گیرد، یعنی کسانی که به نمایندگی از مردم مسئول اداره امور عمومی‌اند و خیر عمومی را دنبال می‌کنند. گفته شده است که انگیزه جنگ باید اخلاقی باشد. انگیزه‌هایی چون: دفاع در برابر تهاجم، بازپس‌گیری چیزهای از دست رفته و مجازات خطاکاران. گفته می‌شود که در جنگ باید «تناسب» رعایت شود. یعنی صدمات ناشی از شروع جنگ نباید بیش از صدمات رفتارهای نادرست دشمن باشد. گفته می‌شود که جنگ باید آخرین راه‌حل باشد و قبل از آن همه تلاش‌ها جهت حل مسئله صورت گرفته باشد و بالاخره گفته می‌شود که اهداف جنگ باید دست‌یافتنی باشند و در این باره چشم‌انداز معقولی وجود داشته باشد. علاوه بر آنکه آغاز جنگ تنها با داشتن ویژگی‌هایی «عادلانه» محسوب می‌شود، چگونه جنگیدن نیز باید ویژگی‌هایی داشته باشد تا اخلاقی تلقی گردد. نخستین قاعده‌ای که باید رعایت شود «تمایز میان نظامیان و غیرنظامیان» است. افراد غیرنظامی و غیرجنگجو، حتی اگر از نظامیان حمایت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی هم بنمایند، دارای مصونیت تلقی شده و نباید هدف حملات نظامی باشند. البته همگان می‌دانند که جنگ تمیز وجود ندارد. آنچه اهمیت دارد برخورد مسئولانه با جان انسان‌های غیرجنگجو است. قاعده دیگر «رعایت تناسب» است. استفاده از ابزار مخرب و ویرانگر باید در حد ضرورت صورت گیرد. استفاده از سلاح‌های هسته‌ای، بیولوژیک و شیمیایی به همین دلیل غیراخلاقی محسوب می‌شود. بمباران‌های وسیع و کور به‌جای حمله به اهداف نظامی معین نیز به همین دلیل رد می‌شود.
باتوجه به آنچه به اجمال گفته شد، اگر حتی در مورد داوری اخلاقی در مورد شروع جنگ غزه ابهام‌هایی وجود داشته باشد اما در مورد غیراخلاقی بودن ادامه آن با شیوه کنونی دیگر ابهامی نیست.
ب) دیدگاه حقوقی. روشن است که نظام بین‌الملل و محصولات آن، نتیجه حاکمیت حقوق بین‌الملل نیست. بلکه حقوق بین‌الملل عاملی است که از موضع ضعیف‌تر در کنار عامل منافع دولت‌ها و قدرتی که برای دنبال کردن این منافع دارند و مناسبات و توازن میان بازیگران اصلی در شکل‌دهی به این نظام نقش ایفاء می‌کند. حقوق بین‌الملل در پیشبرد دیپلماسی و به عنوان عاملی اقناع‌کننده مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. نظام بین‌الملل در زمینه مسئله فلسطین دو دستاورد اصلی داشته است. نخست «پذیرش تجزیه فلسطین» (قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نوامبر ۱۹۴۷ میلادی) و دوم «پذیرش دو حکومت و دو کشور برمبنای محدوده‌های جغرافیایی قبل از جنگ ۱۹۶۷» (قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت، ۲۲ نوامبر ۱۹۶۷ میلادی). حکومت اسرائیل اگرچه بعد از شکست در مقابل ائتلاف مصر و سوریه اجرای قطعنامه ۲۴۲ را پذیرفت، اما در عمل مناطق اشغالی را نه‌تنها پس نداد بلکه از طریق شهرک‌سازی به گسترش آنها پرداخت. براساس قطعنامه ۲۴۲ اسرائیل و شهرک‌نشینان که اغلب داوطلب استقرار در شهرک‌ها بوده و مسلح و آموزش دیده هستند، اشغالگر محسوب می‌شوند. آنچه حقوق بین‌الملل در این باره می‌گوید، در مورد اشغالگران مصداق دارد.
اما در طرف مقابل حماس، اگرچه در اساسنامه ۱۹۸۸ خود تجزیه فلسطین را نپذیرفته بود، اما در سال ۲۰۱۷ در اساسنامه خود تجدیدنظر کرد و تشکیل حکومت فلسطین در اراضی اشغالی بعد از جنگ ۱۹۶۷ را پذیرفت. بنابراین به‌طور ساده جنگ میان حماس و اسرائیل، جنگ میان نیروهای سرزمین اشغال‌شده با نیروهای کشور اشغالگر است.
جریان‌های مختلف فلسطینی (از جمله حماس) در کنار اکثر کشورهای جهان ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی را در مناطق قبل از اشغال ۱۹۶۷ توسط اسرائیل پذیرفته‌اند و تنها اسرائیل است که در مقابل این خواسته مقاومت می‌کند. از نظر برخی از نیروهای فلسطینی (از جمله حماس) این گام نخست برای حل مسئله فلسطین است، اما از نظر کشورهای دیگر این تنها گام برای حل این مشکل است.
در جریان جنگ کنونی آنچه به عنوان معیارهای اخلاقی چگونگی جنگ گفته شد، ما به ازایی نیز در مباحث حقوق بین‌الملل دارد. در چارچوب این منابع حقوق بین‌المللی در مورد جنگ، شیوه جنگ اسرائیل را باید «نسل‌کشی» نامید و نه «دفاع مشروع». شیوه جنگی اسرائیل مصداق روشنی برای نقض حقوق بشر، نقض حقوق بشردوستانه (حقوق جنگ)، پاکسازی‌ قومی و نقض حق خودمختاری است و از این رو می‌توان آن را تهدید علیه امنیت و صلح بین‌المللی دانست.
پ) دیدگاه راهبردی. جریان‌های درگیر در نبرد غزه خواسته‌ها و اهداف مختلفی را در عرصه معارضه و ستیز دنبال می‌کنند. واقع‌بینی به آنها آموخته است که باید سلسله‌مراتبی از اهداف و خواسته‌ها داشته باشند و بسته به موقعیتی که در این نبرد به‌دست می‌آورند آن را دنبال کنند. اطلاعات من تنها به حدس زدن خواسته‌ها و اهداف یاری می‌رساند و نه بیشتر. برای حماس می‌توان از کمترین به بیشترین خواسته را مرتب ساخت: متوقف کردن فرآیند فراموشی مسئله فلسطین و تبدیل مجدد آن به موضوع اصلی در سطح منطقه و جهان، افزایش فشار منطقه‌ای و بین‌المللی بر اسرائیل برای پذیرش تشکیل کشور مستقل فلسطین در مناطق پیش از اشغال ۱۹۶۷، تحقق عملی گام دو کشور و دو حکومت و یافتن تکیه‌گاهی تثبیت شده برای دنبال کردن آرمان آزادی فلسطین. تصور می‌کنم که تا اینجا حماس به دو سطح پایین خواسته‌های خود رسیده است. اما تحقق خواسته‌های بالاتر به اتفاقات آینده بستگی دارد.
برای حکومت اسرائیل و دولت افراطی آن سلسله‌مراتب خواسته‌ها و اهداف از بالاترین و بیشترین آغاز می‌شود. به این صورت: اشغال مجدد غزه توسط اسرائیل، نابود کردن کامل حماس، در هم شکستن سازمان نظامی حماس و حکومت آن در غزه، سپردن اداره غزه به دولت خودگردان محمود عباس. خواسته نخست با مقاومت و مخالفت منطقه‌ای و بین‌المللی قدرتمندی مواجه است و کم و بیش ناممکن به نظر می‌رسد. خواسته سطح پایین‌تر (نابودی حماس) نیز با توجه به حضور حماس در کرانه باختری و اتکاء حماس بر یک گرایش ایدئولوژیک و تکیه‌گاه مردمی، دست‌نیافتنی است. سطوح پایین‌تر تنها با پیروزی سریع و صریح اسرائیل دست یافتنی است.
درباره جنگ غزه نیز نیروهای منطقه‌ای و بین‌المللی خواسته‌های متفاوتی را طرح می‌کنند: توقف انسان‌دوستانه جنگ (توقف جنگ برای رساندن کمک‌های بشردوستانه)، آتش‌بس (تبادل اسراء و گفت‌و‌گو برای آینده) و بازگشت به وضعیت پیش از عملیات طوفان/توفان الاقصی.
روزهای آینده نشان خواهد داد که کدامیک از گزینه‌ها تحقق می‌یابند و پیروزی و شکست راهبردی هر کدام مشخص خواهد شد. اما از هم‌اکنون یک واقعیت قطعی است، عملیات طوفان/توفان الاقصی نقطه عطفی در تاریخ فلسطین است و به تحولی مهم خواهد انجامید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *