312ضرورت مواجهه‌ی انتقادی با میراث «بازرگان» 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

علی‌رضا علوی‌تبار

*به گمان شما میراث دینی، ملی و سیاسی‌ مهندس بازرگان برای نسل آینده چیست؟

به گمان من شخصیت و تلاش‌های زنده یاد مهدی بازرگان سه وجه متفاوت و البته مرتبط دارد. از این‌رو می‌توان میراث او را در سه بخش مورد بازاندیشی و واکاوی قرار داد. این سه وجه عبارتند از: نواندیشی دینی، روشنفکری و سیاست‌ورزی. بازرگان قبل از هر چیز یک نواندیش دینی بود و می‌کوشید تا منابع و متون معتبر دینی را در پرتو دانش‌ها، ارزش‌ها و روش‌های معتبر امروزی مورد بازخوانی قرار دهد و پیام و دعوت فرا-زمان و فرا-مکان خدا خطاب به انسان را از ظرف زمانی و مکانی آن متمایز ساخته و به انسان امروز عرضه کند.

از سوی دیگر او یک روشنفکر بود. زندگی مدرن و اندیشه‌های مدرن را تجربه کرده بود و از زاویه نیازها و دردهای انسان به نقد جامعه خویش می‌پرداخت. هم به اندیشه‌ها و باورهای رایج و هم به الگوهای رفتاری و روابط اجتماعی نقادانه می‌نگریست. برای خود رسالت اجتماعی قائل بود و خود را به زندگی آموزشگاهی و به‌کارگیری فنون محدود نمی‌ساخت. فزون بر این دو وجه او یک سیاست‌ورز بود. حاکمیت نظمی متکی بر حقوق مردم و قانون را در عرصه سیاست دنبال می‌کرد و به‌گونه‌ای مسالمت‌جویانه و گام به گام تحقق آنها را دنبال می‌نمود.

*میرات بازرگان در این سه زمینه چه بوده و به چه کار امروز و فردای ما می‌آید؟

در زمینه نواندیشی دینی ما با کاروانی مواجه‌ایم که میراث بازرگان تنها بر یکی از منازل آن دلالت دارد. کاروان نواندیشی دینی پس از بازرگان سه منزل دیگر را در مسیر خویش طی کرده است. در هر منزل یکی از محورها نقد منزل پیشین بوده است. اگر سرمشق بازرگان را در دین‌شناسی به‌طور خلاصه «واقع‌گرایی ساده و علوم تجربی محور» بنامیم، این سرمشق از سه زاویه مختلف مورد نظر و ارزیابی قرار گرفته است. نخست از جانب سرمشق «الهیات انتقادی»، بعد از جانب سر مشق «واقع‌گرایی پیچیده» و اینک سرمشق «برساخت‌گرایی.»

سرمشق بازرگان در زمینه نواندیشی دینی از زوایای گوناگون نقد شده است. شناخت‌شناسی او (واقع‌گرایی ساده)، نگاه او به علوم تجربی (اثبات‌گرایی)، باور او به امکان تفسیر متکی بر علوم تجربی از جهان‌بینی دینی و نگاه و نگرش او به جامعه و نظام اجتماعی (دیدگاه وفاق) در میان نواندیشان دینی موجود طرفدار چندانی ندارد و کم‌و‌بیش کنار گذاشته شده‌ است. اما درمیان دیدگاه‌های او، دیدگاه‌اش در مورد هدف و غایت بعثت پیامبران (خدا و آخرت) هنوز می‌تواند محوری مهم در مباحث نواندیشی دینی باشد و کم‌و‌بیش از طرفداران توانمندی در میان نواندیشان برخوردار است.

در زمینه روشنفکری‌، دعوت او به پذیرش علوم جدید، نقدش بر بیکارگی و دعوت‌اش به عمل‌گرایی، قانون‌گرایی‌اش، دعوت‌اش به نظم و برنامه داشتن، واقع‌بینی تؤام با پرهیز از تسلیم شدن به واقعیت‌های نامطلوب، دعوت به مراعات اخلاق، مقابله با خرافات و باورهای عقل‌ستیز و… همگی هنوز در جامعه ما کاربرد داشته و میراث ارزشمندی به حساب می‌آیند. شخصیت و اعتبار او پشتوانه قدرتمندی برای پذیرش این محورهاست.

در زمینه سیاست‌ورزی به گمان من مهمترین میراث او برای ما «پایبندی به اصول» است. بازرگان سیاست‌ورزی بود که برای خودش خط قرمزهایی تعریف کرده بود. دست‌یابی به قدرت یا ماندن در قدرت برای او دلیل موجهی برای زیر پا گذاشتن آن اصول نبود. میراث ماندگار دیگر او پرهیز از عوام‌گرایی بود. هیچ‌گاه تسلیم امواج احساسی و انفجارهای عاطفی عامه مردم نمی‌شد. اداره امور بر مبنای قواعد و اطلاعات موجه او را از مردم‌انگیزی دور می‌کرد.

*چه درسی از مهندس بازرگان و مسیر شکل‌گیری اندیشه و تجارب سیاسی‌اش می‌توان گرفت؟

شکل‌گیری اندیشه‌ها و روش‌های سیاسی بازرگان ذیل سرمشق غالب در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ باید دیده شود. در آن سرمشق شیوه مبارزه سیاسی عبارت بود از: مبارزه حقوقی و پارلمانی، سازماندهی اصناف در قالب اتحادیه‌های صنفی، سازماندهی فعالان سیاسی در قالب احزاب و جبهه‌ها و تلاش برای ارتقای فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی. افرادی که ذیل این سرمشق پرورش یافته‌اند ضمن آنکه به اهمیت حکومت توجه دارند و با مداخله خارجی مقابله می‌کنند، اما تکیه‌گاه اصلی خود را «نهادهای مدنی» قرار می‌دهند. علاوه بر این می‌توان در آنها نوعی مرزبندی با انقلابی‌گری هم در «روش» و هم در «هدف» را مشاهده کرد. از نظر روش به‌طور معمول آنها پرهیز از خشونت به‌عنوان ابزار تغییر، فاصله‌گیری از جنبش‌های توده‌ای، تأکید بر رهبری جمعی و نه رهبری فرهمند و دعوت به حرکت گام به گام را پیش پای فعالان سیاسی می‌گذارند. از نظر هدف نیز نوعی مرزبندی با «آرمان‌شهرگرایی» را می‌توان در آنها دید. بازرگان اگر‌ چه در دوره‌ای از برخی از ارکان شیوه سیاست‌ورزی‌اش دور شد اما پس از تجربه انقلاب ایران، دوباره به آنها بازگشت.

به گمان‌ام حاصل تجربیات بازرگان را می‌توان در همین شیوه سیاست‌ورزی او خلاصه کرد. درونی دیدن ریشه مشکلات و راه‌حل‌ها، تلاش برای سازماندهی جامعه در قالب نهادهای مدنی و دور شدن از جامعه توده‌وار، تأکید بر روش‌های اصلاحی و بهبود‌خواهی و پرهیز از آرمان‌شهرگرایی را باید محصول تجربه طولانی سیاست‌ورزی او دانست. به‌خصوص پرهیز از نظریه «توطئه» برای تبیین مشکلات شاید درس بزرگی باشد که او به ما می‌آموزد.

*این نکته چقدر واجد اهمیت است و آیا می‌توان آن را گزاره‌‌ای درست و نافذ دانست؟ «مادام که مذهب، خرافه، جادو و باور به الهیاتِ مداخله‌جو وجود دارد، که در امر انسانی اعم از سیاست و اقتصاد و حکومت دخالت می‌کنند، اندیشیدن به سیاق مهندس بازرگان نه تنها ممکن خواهد بود بلکه ضروری هم هست».

به گمان‌ام گزاره‌ای غیردقیق است. نخست اینکه مذهب و خرافه و جادو را در کنار هم قرار داده که ادعایی است نادرست و مبتنی بر داوری پیشین. دوم اینکه مفهوم الهیات مداخله‌جو، مفهومی ناروشن است. نمی‌توان از مفهومی مبهم برای توضیح یک پدیده بهره گرفت. بحث از امکان یا ضرورت اندیشه‌های بازرگان را بایستی بر مبنای روشن‌تری استوار ساخت. قبل از هر چیز بایستی عناصر اصلی اندیشه بازرگان را بر شمرد، عناصری که بدون آنها نمی‌توان از اندیشه بازرگان سخن گفت. پس از آن بایستی در میان اندیشه‌های او اندیشه‌های مربوط به «واقعیت» را از اندیشه‌های مربوط به «عمل» جدا کرد.

بخشی از اندیشه‌های بازرگان با هدف توصیف و تبیین واقعیت ارائه شده‌اند. می‌توان از صادق یا کاذب بودن آنها پرسش کرد. اندیشه‌های صادق او را می‌توان و باید پذیرفت. برای ارزیابی این‌گونه از اندیشه‌ها بسته به اینکه چه نوعی هستند (عقلی یا نقلی یا تجربی) از روش مناسب هر کدام بهره می‌بریم. اما اندیشه‌های معطوف به عمل او، گاه ارابه هدف و آرمان را دنبال می‌کنند و گاه از ابزار رسیدن به روش‌ها و تحقق آرمان‌ها سخن می‌گویند. سیاست‌ورزی و اداره امور عمومی را نمی‌توان به بحث‌های فنی در مورد «روش» تقلیل داد.

تعیین آرمان‌ها و ارزش‌هایی که باید مورد تبعیت ما قرار گیرند نیز برای عمل ضروری‌اند. بازرگان در تعیین اهداف و آرمان‌های خویش از باورهای دینی خود تأثیر می‌پذیرفت. این تأثیرپذیری عجیب و مداخله‌جویانه نیست، بلکه کم‌و‌بیش طبیعی و نتیجه باورهای اوست. نگاه دینی بازرگان با طرد باورهای خردستیز (چون جادو و خرافات) تؤام بود. البته در جهان واقعی افرادی هستند که به شیوه او نمی‌اندیشند.

*شکل بخشیدن به ذهن عموم در خصوص بازرگان و دیگر نخبگان برآمده و برومند شده در دوران دودمان پهلوی، و تقبیح و شماتت آنان به جهت کفران نعمت کردن و انکار پیشرفت، در ایام اخیر، نشان از نوعی بازگشت به خویشتن می‌دهد. انقلاب اسلامی حاصل بازگشت به خویشتن مذهب بود، شعارهای جدید نیز حکایت‌گر نوعی بازگشت به نظام شهریاری ایرانی شاید بوده باشد. چنین گمانی تصور از بازرگان را چگونه شکل خواهد بخشید؟

تقبیح و شماتت امثال بازرگان به گمان من نشانه بازگشت به خویش نیست بلکه ناشی از نوعی درماندگی، خستگی، ناامیدی و خشم است. وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران و درگیری مداوم با مشکلاتی که حل نمی‌شوند باعث پیدایش واکنشی در مردم و جوانان شده است که به هیچ‌وجه نمی‌توان ریشه آن را در اندیشه و تأمل جست‌وجو کرد. در این وضعیت نامتوازن و واکنشی هیچ یک از متفکران ایرانی مورد نقد و ارزیابی دقیق و عمیق قرار نمی‌گیرند. نوعی «انتقام» از گذشته جای «انتقاد» از گذشته را گرفته است.

*بازرگان و نحله‌ی وابسته به او، رجوع به دین را صبغه‌ای اجتماعی و سیاسی بخشیدند که حاصل این تلاش در نهایت در شریعتی به نوعی قوام ایدئولوژیک رسید و در جمهوری اسلامی دیوان‌سالاری‌ ایرانی را تسخیر کرد. آیا برای پیوستن به جهان گشوده و نو که تا مجال آینده در سکولاری‌گری خود را تجدید می‌کند، آن تلاش‌ها برای آن آینده ضروری بود یا نه، باور به دین و ایمان همچنان گوهر اندیشیدن به سیاق بازرگان‌هاست؟

قبل از هر چیز باید تأکید کنم که جهان امروز ما و به احتمال زیاد جهان فردای ما جهان پسا‌دنیوی‌گرایی (پست سکولاریسم) است. با توجه به اینکه مناقشات جهانی به میزان زیادی با نزاع‌های دینی پیوند خورده و دین به‌طور مداوم در حوزه‌های عمومی نفوذ بیشتری پیدا کرده و حضور محسوس‌تری یافته است و مهاجرت‌های گسترده بین‌المللی کشورهای صنعتی لیبرال دموکرات را در موقعیتی قرار داده که می‌توان از آن به‌عنوان موقعیت پسادنیوی‌گرایی یاد کرد. تلاش برای خصوصی‌سازی اجباری دین از یک‌سو ناموفق بوده است و از سوی دیگر مستلزم تحمیلی غیرمنصفانه بر شهروندان دین باور است. صاحب‌نظران برای مقابله با این مشکل راه‌حل‌های مختلفی ارائه کرده‌اند. در این میان راه‌حل‌های پیشنهادی جان رالز و یورگن هابرماس قابل طرح و بررسی است. اما جای این بحث اینجا نیست. فقط می‌خواستم بگویم که در مورد آینده حضور اجتماعی و سیاسی دین و تلقی از دین نباید زیاد هم مطمئن بود و ساده‌انگارانه موضوع را طرح کرد.

همان‌طور که هابرماس توضیح می‌دهد، اگر دین‌داران بتوانند سه تحول معرفت‌شناختی در دین‌شناسی خود پدید آورند می‌توانند در یک جامعه پسادنیوی‌گرایانه حضور فعال داشته و نقش سیاسی و اجتماعی خود را ایفا کنند. نخست بپذیرند که دانش‌های غیردینی (مانند علوم تجربی) مستقل بوده و باید نهادهای مستقلی برای تولید و توزیع آنها وجود داشته باشد. دوم برابری همه شهروندان و برخورداری همه آنها از حقوق فرادینی انسان‌ها را بپذیرند. سوم چندگانگی و تکثر موجود در جهان را پذیرفته و با آن هم‌زیستی کنند. به‌نظر می‌رسد که دیدگاه دین‌شناختی بازرگان این ویژگی‌ها را داشته است. از این رو حتی در جوامع لیبرال نیز می‌تواند به حضور فعال خویش تداوم بخشد. آنچه در ایران امروز نامطلوب و غیرقابل قبول است، تبعیض قائل شدن میان شهروندان با معیار دین، مذهب و میزان دانش دینی است. اگر دین‌دارانی باشند که برابری شهروندان را بپذیرند و میان احکام شریعت و قوانین موضوعه تمایز قائل شوند، حضور فعال آنها در عرصه اجتماعی و سیاسی را نمی‌توان منفی تلقی کرد. فراموش نکنیم که سکولاریسم ممکن است در مقابله با نوعی از تبعیض میان شهروندان موفق باشد، اما نفی همه انواع تبعیض‌ها را تضمین نمی‌کند.

نظام سیاسی کنونی ما مبتنی بر تلقی بازرگان از دین نیست و تلقی و تفسیر دیگری را نمایندگی می‌کند. از زاویه نگاه امروزی نواندیشان دینی هم دین‌شناسی بازرگان و هم دین‌شناسی شریعتی مورد نقادی قرار می‌گیرد. دین‌شناسی بازرگان با معیار «برابری اجتماعی» و دین‌شناسی شریعتی با معیار زمینه‌سازی برای نوعی از «آرمان‌شهرگرایی» بسترساز توتالیتاریسم به‌گونه‌ای رادیکال نقد می‌شوند.

*مهندس بازرگان ظهور و گسترش حکومت دینی را ممکن و ضروری می‌دانست؟ در سیر تکوین تفکر سیاست و حکومت در جهان وی، از جوانی تا مرگ، این مواجهه با دین چگونه دیده می‌شود؟

اگر حکومت دینی را به معنای حکمرانی روحانیان و غلبه نگاه فقهی در دین‌شناسی، تعریف کنیم، این‌گونه از حکومت دینی مورد نظر بازرگان نبود. تصور او و همراهان‌اش از حکومت و سیاست دینی تبعیت حکومت از ارزش‌ها و آرمان‌ها عام دینی و اخلاقی رفتار کردن در عرصه سیاست بود. به همین دلیل نیز میان سیاست‌ورزی خویش با دیگر ملیون مغایرتی نمی‌دید‌. ارزش‌های سیاسی مورد قبول او می‌توانست مورد تأیید و همراهی میهن دوستان نیز قرار گیرد.

*بازرگان فن‌سالار‌، دین‌باور‌، ملی‌گرا‌، قانون‌محور و متعلق و متعهد به نوعی از سنت‌ بود. امروزه از این خواست‌ها چیزی بر جای نمانده. خاک فن‌سالاری و اتکاء به قانون، دین و سنت با ظهور و سیطره‌ی نوعی از نظام سیاسی بیخته شده و تنها ملی‌گرایی است که می‌تواند لحظه‌ی وصل تاریخی نسل کنونی با بازرگان باشد. اگر این روایت درست است بازرگان ملی در کجای متن خود واقع و مندرج است و چه ساختاری دارد و اگر نادرست است، کدام بازرگان در شرایط کنونی قابل خواندن و آموختن است؟

ملی گرایی بازرگان را باید با محتوای «میهن‌دوستی شهروندمحور» فهمید. میهن‌دوستی هم آگاهی به تعلق داشتن به یک ملت است و هم دلبستگی به بنیادهای سازنده هویت این ملت. چهار عنصر اصلی، بنیادهای کم و بیش پایدار هویت ایرانی را می‌سازند: سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، میراث سیاسی مشترک و میراث فرهنگی مشترک.

‌میهن‌دوستی بدون توجه و آگاهی از این عناصر چهارگانه و دلبستگی به آنها میسر نیست اما میهن‌دوستی او شهروندمحور است. تأکید بر مفهوم شهروندی نشان می‌دهد که همبستگی ملی در جهان جهانی شده داوطلبانه است و نیازمند اراده برای همزیستی. این میهن‌دوستی، قوم‌محور یا نژاد‌محور یا دین‌محور نیست. بلکه تکیه بر مردمانی دارد که از حقوق برابر و مسئولیت‌های برابر برخوردارند. این تعریف از ملی‌گرایی البته با هر نوع ملت‌گرایی قابل جمع نیست. مثلاً نمی‌توان آن را با ناسیونالیسم رمانتیک جمع کرد. میهن‌دوستی شهروند‌محور در جهان امروز و عقل انتقادی حاکم بر آن قابل دفاع است و می‌تواند مبنایی برای پیوند و انگیزش به این اقدام جمعی گردد. نباید نگران خوش آیند یا بد آیند دیگران بود. شرایط امروز ایران را دائمی نباید پنداشت. آینده از آن ایده‌هایی است که می‌توانند با عقلانیت انتقادی از خویش دفاع کنند.

آیا بازرگان درجه‌ و دوره‌ای ممکن و ضروری در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران است که رد و تأیید آن مهم نباشد، یا نه، پدیده‌ی بازرگانیسم که توانست پرتوهایی از خود را در شریعتیسم و سازمان مجاهدین خود را دوام بخشد، همچنان مسئله آینده ما خواهد بود؟ آیا با امتداد و تجدید حیات تفکر او و نحله‌ی وابسته بدو در آینده باز هم مواجه خواهیم شد؟ کدام بخش از اندیشیدن او ممکن است دوباره تن به خوان‌اش دهد؟

اگر برای روشنفکری و نواندیشی دینی در ایران قائل به نوعی «فرگشت» باشیم، بازرگان منزلی از منازل این فرگشت است. او هم از منزل‌های پیش از خویش تأثیر پذیرفته و هم بر منزل‌های پس از خود تأثیر گذاشت. اگر بازرگان را از تاریخ اندیشه ایران حذف کنیم، جریان‌های پس از او نیز به گونه‌ای دیگر شکل خواهند گرفت. بازرگان را نباید تکرار کرد، این تکرار ممکن هم نیست. باید بر دوش او ایستاد و دورتر را نگریست. بررسی انتقادی تجربه‌ او از این نظر مهم است که ببینیم تا چه حد پرسش‌های او، امروز هم پرسش ماست. آنچه در میراث بازرگان اهمیت دارد «پرسش‌ها» و «چارچوب‌هایی» است که او برای پاسخ به این پرسش‌ها ارائه کرده است.

منبع: ایران فردا، دی‌ماه ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *