312حکمرانیِ مخرب 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
WhatsApp
Telegram
Print

«تصویر ایران امروز، ترسیم ایران فردا» عنوان سلسله گفت‌و‌گوهای «مشق نو» با متفکران امروز ایران است. مصاحبه‌شوندگان در پاسخ به پرسش‌ها، نخست تصویری از ایران امروز ارائه می‌کنند و مسائل مبتلابه را برمی‌شمارند. سپس، درباره امکان و امتناع حل مسائل سخن می‌گویند و نهایتاً، از زاویه دید خود ایران فردا را ترسیم می‌کنند. «فاطمه صادقی» در این گفت‌و‌گو  «کارکرد ماشین حکمرانی» را مسئله مسئله‌ها دانسته و خارج از دوگانه رایج اصلاح/انسداد به طرح بحث پرداخته است.

مشق نو: سیاستمداران، اقتصاددانان و جامعه‌شناسان که هر یک نحله‌ فکری خاصی را نمایندگی می‌کنند- هر کدام از زاویه‌ای، ایران امروز را تصویر کرده‌اند. مسائل مبتلابه ایران امروز چیستند؟

فاطمه صادقی: بد نیست همین ابتدا به نظرسنجی‌ها و تحلیل‌ها مراجعه کنیم. برای نمونه، کتاب سه جلدی «مسائل اجتماعی ایران». این کتاب از منظر علم‌الاجتماع، تصویر نسبتاً جامعی از مسائل اجتماعی ایران ارائه داده و فهرستی نسبتاً جامع از مسائل مبتلابه شامل «آموزش»، «آسیب‌های اجتماعی»، «جرائم»، «قانون‌گریزی»، «ضعف مسئولیت شهروندی»، «عدم تنوع فرهنگی و تکثرگرایی اجتماعی»، «سالمندی جمعیت»، «بحران خانواده»، «سیمای رو به رشد فردگراییِ خودخواهانه»، «تضعیف وجدان کار»، «کاهش امید به آینده»، «کاهش رضایت‌مندی به ایرانیان»، «احساس بی‌عدالتی تمام‌عیار» تهیه کرده است. همچنین می‌توان به تحولات و تنوعات مسائل دینی هم اشاره کرد. غرض این است که مسائل ما پیش‌تر به‌صورت جامع‌­تر و به‌خوبی احصاء و تحلیل شده‌اند.

با نگاهی به این قبیل گزارش‌­ها می‌­شود  از یک چیز مطمئن بود؛ ما با یک بحران فراگیر مواجه‌ایم. اما نفس انتشار این گزارش و آمارها و گزارش­‌های دیگر، حاوی نکتۀ مهم‌تری هم است و آن اینکه هدف، دیگر حفظ نظم نیست، بلکه کنترل بی‌­نظمی و بحران است. چنانچه به سوریه بنگرید، می‌­بینید کمابیش همین وضعیت حاکم است. دیگر هدف، برقراری آرامش و مبارزه با تروریسم نیست. هدف، مدیریت تروریسم است به نحوی که رژیم برقرار بماند. در بحران دلار یا برخورد با فساد دقیقاً شاهد این روند هستیم. قرار نیست اصلاحی صورت گیرد. قرار است بحران مدیریت شود. قرار نیست به روال عادی برگردیم. این وضعیت، وضعیت بحرانی دائمی است که قرار است مدیریت شود. هدف، برقراری امنیت نیست؛ مدیریت ناامنی است.

صادقی: چرا اساساً از انسداد/اصلاح سخن می‌گوییم؛ در حالیکه می‌‌دانیم این پرسش اصلی نیست. پرسش اصلی این است که ماشین تخریب و ویرانی همه جانبه از کجا آمده و چطور می‌توان متوقف‌اش کرد؟ بسیاری از خود می‌پرسند منشأ آن چیست؟ چطور می‌توان این غول برآمده از چراغ را به درون آن بازگرداند؟ اینها پرسش‌های اصلی است؛ نه انسداد/اصلاح یا دوگانگی‌های تصنعی دیگر.

این گزارش‌­ها و آمارها به ما می‌­گویند، کاملاً مشخص بوده و هست که ناآرامی­‌های گسترده در راه بوده و خواهد بود. اما وقتی به پاسخ حاکمیت نگاه می‌­کنیم، متوجه این نکته می‌­شویم که اساساً قرار نیست اتفاقی بیفتد. نحوۀ رویکرد دولت روحانی را نگاه کنید: می‌­گوید ۱۳ آبان آمد و رفت و اتفاقی نیفتاد. این حرف برای کسانیکه دارند تورم و فشار بی‌حدی را تجربه می‌­کنند، مضحک است. بسیاری ­می‌­گویند «ببین تا چه حد طرف از موضوع به‌دور است». من این را قبول ندارم و موضوع به پَرتی مرتبط نیست و به آنچه می‌گوید، کاملاً التفات دارد. در واقع با این حرف دارد این پیغام را می‌­رساند که قرار نیست کاری انجام شود. در واقع «نرمالیزاسیون» نام بامسمایی برای پروژۀ روحانی بود؛ اما نه به معنای بازگشت به نظم، بلکه به معنای نرمال کردن ناامنی و بی‌­­نظمی. دلیلش این است که اگر پیش‌تر رگه­‌ای از امیدواری وجود داشت، اما اساساً پس از سال ۸۸، عدول از وضعیت استثنایی به وضعیت عادی ممکن نبود. چون پس از آن مقطع، قانون، همان حکم بود و صدور و اجرای حکم بر عهدۀ دیگر مصادر غیر از مجلس بوده است. به مجلس نگاه کنید؛ این مجلس نیست که قانون‌گذاری می‌­کند؛ بلکه نهادهای دیگری قانون‌گذار هستند. بنابراین منظور از نرمالیزاسیون، در واقع به معنای عادی شدن وضعیت بحرانی بود؛ کاری که دولت روحانی مأمور به انجام آن بود و به‌خوبی هم به انجامش رساند. بحرانی‌­کردن وضعیت تنها به اعلام تحریم­‌ها بر نمی‌­گردد؛ به سیاست‌­های اقتصادی نئولیبرال و فساد سیستماتیک هم مربوط است؛ همان سیاست­‌هایی که از دورۀ هاشمی در کار بوده.

مشق نو: آیا می‌توان به‌ چیزی به عنوان «مسأله مسأله‌‌ها» اشاره کرد و روندها و آینده پیش‌رو را به تغییر یا عدم تغییر آن گره زد؟

صادقی: بله. به نظر من شاید معضل اصلی ما همین است که درک درستی از خود وضعیت نداریم. بنابراین باید نخست از خودِ وضعیت پرسش کنیم؛ موقعیتی که در آن از یک سو با انباشت مسائل و بحران‌های اجتماعی مواجه هستیم، به‌نحوی که حتی موجودیت سرزمینی‌­مان را با خطر مواجه کرده است. از سوی دیگر جامعه به فعال‌ترین و پویاترین وضعیت خود رسیده است. شاید کمتر زمانی وجود داشته است که با این میزان از کنش اجتماعی روبرو بوده باشیم. این دو مسأله، موقعیت کنونی ما را منحصر به فرد کرده است. به این معنا، می‌توانیم صورت‌بندی دیگری ارائه دهیم و در آن به‌جای آنکه از مسائل و مشکلات اجتماعی و راهکارها بپرسیم، از خود وضعیت پرسش کنیم: وضعیت کنونی چیست؟ مختصات آن چیست؟

مشق نو: با این وصف، آیا همچنان می‌توان از «اصلاحات» سخن گفت یا باید برای زیستن در شرایط «انسداد» مهیا شد؟

صادقی:‌ ترجیح می‌­دهم به جای این سؤال، پرسش دیگری را بنشانم: چگونه اساساً‌ این دو واژه به دغدغه یا بهتر است بگویم وسواس فکری ما تبدیل شده‌­اند. به تعبیر دیگر، چرا اساساً از انسداد/اصلاح سخن می‌گوییم؛ در حالیکه می‌­دانیم این پرسش اصلی نیست. پرسش اصلی این است که ماشین تخریب و ویرانی همه جانبه از کجا آمده و چطور می‌­توان متوقف‌اش کرد؟ بسیاری از خود می‌پرسند منشأ آن چیست؟ چطور می‌­توان این غول برآمده از چراغ را به درون آن بازگرداند؟ اینها پرسش­‌های اصلی است؛ نه انسداد/اصلاح یا دوگانگی‌­های تصنعی دیگر.

شاید با یک مقایسه بتوان خاص بودن این وضعیت را بهتر نشان داد. دو دهه پیش، صحبت کردن از اصلاحات برآمده از این دغدغه بود که بحران‌هایی وجود دارد و می‌توان آن‌ها را به‌نحوی اصلاح کرد و رویکرد و رویه‌ای برای بهبود وضعیت در پیش گرفت. اما وضعیت امروز متفاوت است و آن گزاره‌ها دیگر محلی از اعراب ندارد. مسأله امروز این نیست که بحران‌­هایی وجود دارد -البته که وجود دارد؛ آن هم به نهایت درجه. مسأله، عمق و شدت بحران‌­ها وکنترل‌­ناپذیر شدن آنهاست. لذا امید به اصلاح دارد جای خود را به اندیشیدن درباره نحوۀ توقف ماشین حکمرانی می‌­دهد. تفاوت این دو نگاه کاملاً روشن است اما، به‌طور خلاصه می‌توان گفت، وضعیت امروز، با درنظر گرفتن این ماشین تخریب، حالت اسطوره‌ای دارد؛ به نظر می‌­رسد انرژی­ای که انقلاب ۵۷ را ممکن کرد، اکنون به صورت وارونه عمل می­‌کند؛ رؤیا به کابوس بدل شده و به خشونتی بی­‌معنا و بی‌­پایان دامن زده است. به همین منوال پرسش‌ها و پاسخ‌های تخصصی و تکنیکی و آماری در واقع ادامۀ همین خشونت‌اند؛ یعنی نه تنها کمکی به روشن شدن وضعیت و خروج از آن نمی‌کنند، بلکه قصد عادی ­کردن آن را دارند.

بنابراین اشکالی که در سؤال اول و دوم وجود دارد این است که تنها در رویکرد تخصص­‌گرا مفهوم پیدا می‌کنند؛ یعنی مسائلی وجود دارد که با تجزیه­‌کردن صورت‌بندی می‌شوند و می‌توان با آن‌ها به‌صورت تخصصی مواجه شد؛ با علم الاجتماع، مدیریت و علم اقتصاد. به نظر من هر چه بیشتر پاسخ را در رویکردهای تخصصی بجوییم، بیشتر در منجلاب از دست دادن تصویر کلی فرو می‌رویم؛ کما اینکه چنین هم شده است. منظور گرایش به عوام‌­گرایی و نفی تخصص­ نیست. اتفاقاً تخصص‌­گرایی مبتنی بر علم مدیریت در حال حاضر نوعی عوام‌­زدگی و پوپولیسم است. منظورم این است که این روزها ما شاهد گزارش‌­ها و ارائۀ آمار دقیقی در مورد همه چیز هستیم؛ از وضعیت اجتماعی گرفته تا میزان آلودگی دریا و هوا و خاک گرفته تا رقم دقیق اختلاس و ارتشاء. یک نمونه‌­اش را در ابتدا برشمردم. اما به‌رغم همۀ این‌ها هیچ کار بنیادینی صورت نمی‌­گیرد. همانطور که پیشتر اشاره کردم، انتشار این گزارش‌­ها و ارائۀ این آمارها خود گامی اساسی در راستای عادی‌­کردن وضعیت بحرانی دائمی‌اند؛ کاری که علوم اجتماعی حکومتی دست در دست علم مدیریت نولیبرال مشغول انجام آن‌ هستند. کاملاً روشن است وقتی قرار نیست گامی در راستای بحران برداشته شود، اگر هم راه حلی متصور باشد، در دل خود وضعیت قرار دارد و از دل خود آن بیرون می‌­آید؛ نه از بیرون. اما تنها زمانی به آن دست خواهیم یافت که عدۀ بیشتری از آدم­‌ها متوجه شوند که باید ادراک و عمل‌مان را تغییر دهیم.

بر همین مبنا، به نظر باید از دوگانه تخصص/تعهد فاصله گرفت و به مسأله از زاویه دیگر نگریست. این نقد را می‌توان به‌ دوگانه اصلاح/انقلاب و همچنین اصلاح/انسداد، نهادهای انتخابی/نهادهای انتصابی هم وارد کرد. این دوگانه­‌ها ضد یکدیگر نیستند، بلکه دو روی یک سکه­‌اند؛ دو قطب مکمل که بر مبنای آنها وضعیت بحرانی دائمی مستقر شده و پابرجا می‌­ماند. به همین منوال، امروز نهادهای انتصابی و انتخابی در برابر هم نیستند، مکمل هم هستند.

در واقع باید همین دوگانگی را زیر سؤال برد. از این رو امروز صحبت از اصلاح/ انقلاب، یا دوگانه­‌های دیگر نشانگر آن است که درک درستی از وضعیت نداریم. در حال حاضر سخن گفتن از انقلاب همان قدر در خدمت تداوم وضعیت فعلی است که سخن از اصلاح، تدبیر و مانند آنها. این پروژه از پیش شکست خورده است. به مصر بنگرید: به قول آصف بیات آنها اصلاح و انقلاب را ادغام کردند و نتیجه­‌اش شد السیسی؛ یعنی تداوم وضعیت اضطراری البته به نحوی به مراتب خشونت­‌بارتر. و اگر به وضع روسیه بنگرید، به عاقبت اصلاح‌گری بدون از کار انداختن سازوبرگ‌­های حاکمانه پی خواهید برد. در آنجا اصلاحات فقط باعث شد سیستم نواقص خود را رفع و ماشین سرکوب را قوی­‌تر کند.

صادقی: تخصص‌گرایی باعث می‌شود درۀ عمیقی میان معرفت و عمل ایجاد شود. برای تقریب به ذهن به نمونه فساد اشاره می‌کنم. می‌دانیم فساد سیستماتیک و دامنه‌دار است و بر روی کاغذ راه‌حل‌هایی همچون شفاف‌سازی، نهادسازی و… ارائه می‌شود اما، با وجود آگاهی از همه راه‌حل‌ها به‌نظر می‌آید برداشتن هرگامی در مبارزه با فساد غیرممکن به‌نظر می‌رسد. گویی به‌رغم همه راه‌حل‌ها قادر نیستیم در حیطه عمل گامی برداریم.

تخصص­‌گرایی باعث می­‌شود درۀ عمیقی میان معرفت و عمل ایجاد شود. برای تقریب به ذهن به نمونه فساد اشاره می‌کنم. می‌دانیم فساد سیستماتیک و دامنه‌دار است و بر روی کاغذ راه‌حل‌هایی همچون شفاف‌سازی، نهادسازی و… ارائه می‌شود اما، با وجود آگاهی از همه راه‌حل‌ها به‌نظر می‌­آید برداشتن هرگامی در مبارزه با فساد غیرممکن به‌نظر می‌رسد. گویی به‌رغم همه راه‌حل‌ها قادر نیستیم در حیطه عمل گامی برداریم. این وضعیت مانند موقعیتی است که لوئیس بونوئل در فیلم «ملک‌الموت» پیش روی بیننده قرار می‌دهد. در این فیلم عده‌ای برای شرکت در یک مهمانی در خانه‌ای جمع می‌شوند اما پس از پایان مهمانی، از طرفی هیچ‌کس حاضر به ترک خانه نیست، چون خواهد مرد و از طرف دیگر، از بیرون هم کسی نمی‌تواند به خانه وارد شود. وضعیت ما، شبیه وضعیت همان مهمانان است. یعنی افرادی که به‌رغم عاقل بودن‌ قادر به تغییر وضعیت‌شان نیستند و اصولاً راه‌ برون‌رفت نمی‌شناسند. این فیلم یک کلیت را نقد می‌کند؛ کلیتی شامل مناسبات اجتماعی (نزاکت تصنعی)، مناسبات طبقاتی (لباس‌ها و غذاها و تجملات) و افتادن به دام باورها؛ و نشان می‌دهد مجموعه این مناسبات وضعیت استیصالی را به‌وجود آورده که آدم‌ها قادر به خروج از آن نیستند و جملگی راه‌حل‌هایشان به بن‌بست می‌خورد. اگر این فیلم را به وضعیت امروز خودمان تعمیم دهیم، می‌توانیم چند فاکتور شامل عدم توانایی برای دیدن کلیت و عدم توانایی برای مواجهه با خشونت اسطوره‌ای را برجسته کنیم. به تعبیر دیگر، اساساً ما با مجموعه‌ای از مسائل روبرو نیستیم، بلکه با یک کلیت روبرو هستیم. پائولو ویرنو که بحث خواندنی درباره همان فیلم بونوئل هم دارد، در مورد این وضعیت، نوعی خروجِ (Exodus) الهیاتی را پیشنهاد می‌کند. چون تنها آنانی که خلق چیزی نو را به انجام  برسانند، می‌توانند رود نیل را بشکافند و سرزمین مصر را ترک کنند. مادامیکه مانند بردگان مصری اراده‌­ای برای خروج از این وضعیت نداشته باشیم، قادر به درک خشونت اسطوره‌­ای نخواهیم بود.

صورت‌بندی این وضعیت در دوگانه اصلاح/انسداد نشان‌دهنده بی‌ربطی و عدم درک ما از این خشونت فراگیر و وضعیت بحران دائمی است. زیرا این دو استراتژی تفاوتی با یکدیگر ندارند؛ همچنانکه در پرسش‌ها نیز اشاره شده است، اصلاحات فاقد نمایندگی و بدون تاکتیک و استراتژی است و از این جهت، شاید بتوان گفت رویکرد اصلاحات ما را به‌نوعی انسداد رهنمون می‌شود. بنابراین باید گفت، دو پروژه اصلاح و انسداد مقابل یکدیگر نیستند، بلکه مکمل هستند و عملاً یکی بازتاب دیگری است. وقتی از انسداد هم صحبت می‌کنیم هم دقیقاً با نوعی بی‌عملی و رها کردن مردم و تبلیغ ناامیدی مواجه می‌شویم. یعنی همان علائم و نشانه‌هایی که در پروژه اصلاح‌طلبی هم مشاهده می‌شود و تجربه دو انتخابات گذشته، مؤید آن است. بنابراین برخلاف آنچه در سؤالات تصویر شده است، دو راهی اصلاح و انسداد وجود ندارد و این دو در مقابل یکدیگر تعریف نمی‌شوند.

مشق نو: زیست در وضعیت «انسداد» چه مختصاتی دارد، چه کنش‌هایی در آن متصور است و وضعیت جامعه‌مدنی در زمانه غلبه انسداد چگونه خواهد بود؟

صادقی: در انسداد، زیستن ممکن نیست. و هر کدام از دو راه اصلاح/انسداد را که انتخاب کنیم با همان تصویر ناامیدکننده مواجه خواهیم بود. پس، شرایط امروز و فردا تفاوتی چندانی نخواهد کرد، هر چند ممکن است وضعیت به مراتب بدتر از امروز شود. بنابراین باز هم بحثی را که در اواسط آغاز کردم، با تأکید بر اینکه چه طور می‌توان از این شرایط خروج کرد، پی می‌گیرم. من فکر می‌کنم، شاید مهم‌ترین چیزی که ما در ادامه خروج از این وضعیت، یا به تعبیری خروج از مصر و گام گذاشتن به سرزمین موعود، به آن فراخوانده می‌شویم این است که رویکردمان را نه‌تنها در مورد پرسش از وضعیت بلکه حتی در مورد پاسخ دادن به وضعیت تغییر دهیم. با رویه‌ای که امروز داریم و سعی می‌کنیم مسائل را تجزیه و برای هریک پاسخی ارائه کنیم، چیزی جز تداوم وضع موجود برای ما به ارمغان نخواهد آمد. نتیجه‌­ای که می‌­خواهم بگیرم این است که نمی‌توان با تخصص و رویکرد اصلاحی به مصاف وضعیت اسطوره­‌ای فعلی رفت.

جامعه در این مورد از بسیاری از «نخبگان» جلوتر است. نه تنها چون خواسته‌­هایش دارد واقعی می­‌شود، بلکه به همین سبب کم کم خروج را خواهد یافت. این واقعی­ شدن خواسته­‌ها مسألۀ مهمی است که در بیشتر اعتراضات جمعی این روزها شاهد هستیم. یک نمونه از آن را در اعتصاب کُردها شاهد بودیم. نمونۀ بسیار جالب دیگر اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و اعتصاب معلمان است. اعتصاب کارگران نیشکر از این جهت مهم است که در آن، برای نخستین بار ابراز آشکار یک آگاهی در مورد خواسته­‌ها و مطالبات واقعی دیده می­‌شود: نان، کار، آزادی، ادارۀ شورایی. از به هم پیوستگی این اعتراضات زنجیرۀ گسترده‌­ای از اعتصاب تشکیل شد که می‌­تواند به برآورده شدن مطالبات ختم شود. پس از نگاه من خروج، یعنی از کار انداختن خود ماشین حکمرانی [به‌ معنایی که پیش‌تر اشاره کردم]؛ نه تعمیر و اصلاح جزئی آن و این کار می­‌تواند از چندین راه صورت گیرد. تنها در این صورت است که تخیل به چیزی دیگر ممکن می‌­شود. از کار انداختن این ماشین، اصلی‌­ترین معضل سیاسی و اجتماعی در تاریخِ اکنون ما است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *