ابوالفضل حاجیزادگان – پژوهشگر اجتماعی
اینستاگرام ایرانی در روایتی که توسط جریانهای سیاسی و فکری مختلف برساخته شده است، غالباً بهعنوان ابزاری برای سیاستزدایی از نگرشها و رفتارهای مردم ایران معرفی میشود؛ جایی که کاربرهایش سرگرم محتواهایی مبتذلاند، فریب اخبار و ادعاهای دروغین را میخورند، به چهرههای مشهور فحش میدهند و بهطور بیمارگونهای از بخشهای جذابتر زندگی روزمرهشان استوری منتشر میکنند. جریان محافظهکار (موسوم به اصولگرا) با همین صورتبندی بهدنبال تحقق سیاست «ساماندهی» و «صیانت» است و جریانهای سیاسی طرفدار تغییر نیز با همین صورتبندی، کاربرها را به پلتفرمهای ظاهراً سیاسیتری مثل توییتر و کلابهاوس فرا میخوانند. اما اگر چنین است، چرا در لحظهی مهسا، اینستاگرام به یکباره تبدیل به یکی از پلتفرمهای اصلیِ ابراز و حتی سازماندهی اعتراضات سیاسی میشود؟
آسانترین و کوتاهترین پاسخ به این پرسش این است که هرچه را در طی این دو-سه ماههی اخیر رخ داده است، به دشمنان نظام جمهوری اسلامی نسبت دهیم؛ یعنی همان پاسخی که این روزها بهتکرار از رسانههای رسمی داخلی شنیده میشود. گاهی نیز بعضی از رهبرانِ خودخواندهی اعتراضات مردمی در رسانههای خارج از ایران، همین پاسخ را با کلماتی دیگر بیان کرده و ادعا میکنند که این اتفاقات، نتیجهی زحمات و برنامهریزیهای بسیار دقیقی است که در طی این سالها انجام دادهاند. این نوع نگاه به کنشهای جمعی مردم، نهتنها روشنگر و راهگشا نیست، بلکه خودش بخش مهمی از بحرانی است که این روزها با آن مواجهیم.
اما راه دیگری که وجود دارد این است که سعی کنیم کلیشههای رایج درباره شبکههای اجتماعی آنلاین را لااقل بهطور موقت کنار بگذاریم و با رجوع به شواهد تجربی و با اتکا به روشهای علمی، پاسخهایی واقعیتر برای این پرسش را جستوجو کنیم. بخشی از پاسخ این پرسش را میتوان از دریچهی تحلیل روندهای تغییر در اینستاگرام ایرانی جستوجو کرد.
احتمالاً برخی از خوانندگان این سطور بهخاطر داشته باشند که من از سه سال پیش، پژوهشی طولی را دربارهی اینستاگرام ایرانی آغاز کردهام و گزارش تحلیلی این پژوهش را پیش از این در سه نوبت در اوایل پاییز سالهای ۹۸، ۹۹ و ۱۴۰۰ منتشر کردهام. امسال به لطف فیلترینگ و اختلالهای مداوم اینترنت، جمعآوری و تحلیل دادهها بیشتر از قبل طول کشید و باعث شد گزارش فاز چهارم این پژوهش با کمی تأخیر آماده شود.
با این توضیحات، در ادامهی این متن، یافتههای چهارمین سال متوالی این پژوهش، حول محور پرسشی که در ابتدا مطرح کردهام ارائه میشود. یافتههای این پژوهش بهوضوح نشان میدهد که تغییر یکبارهی فضای اینستاگرام ایرانی در لحظهی مهسا و تبدیل شدناش به بستری برای اعتراضهای آنلاین و سازماندهی اعتراضهای آفلاین را نمیتوان ناشی از پروژهای از پیش طراحی شده تلقی کرد؛ بلکه باید این پدیده را با در نظر گرفتن عاملیت کاربران و در پیوند با تغییرات تدریجیای که در طی سالهای اخیر در اینستاگرام ایرانی رقم زدهاند درک و تحلیل کنیم. همچنین علیرغم شدت یافتن محدودیتها در طی یک سال گذشته، اینستاگرام ایرانی هم بهلحاظ کمّی و هم بهلحاظ کیفی، در راستای تغییرات امیدوارکنندهی پیشین، به مسیر خود ادامه میدهد.
در شکل شماره ۱، فراوانی صفحههای ایرانیِ فعالِ پرمخاطب در اینستاگرام ایرانی از سال ۹۸ تا سال ۱۴۰۱ مشاهده میشود. علیرغم شدت یافتن محدودیتهای مختلف برعلیه فضای ایرانیِ اینستاگرام، در سال ۱۴۰۱ تعداد صفحههای ایرانیِ فعال با بیش از ۵۰۰ هزار دنبالکننده در اینستاگرام، با افزایش ۱۷ درصدی نسبت به سال گذشته، به عدد ۲۶۵۴ رسیده است.
همانطور که در جدول شماره ۱ مشاهده میشود، در طی یک سال گذشته، سهم صفحههای «طنز و سرگرمی»، «مد و زیبایی» و «پورنوگرافی» در بین صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی بهطور محسوسی کاهش پیدا کرده است. کاهش سهم صفحههای «مد و زیبایی» و «پورنوگرافی» در طی سه سال گذشته مشهود بوده است؛ اما کاهش سهم صفحههای «طنز و سرگرمی» اتفاق جدیدی است که در طی یک سال گذشته در اینستاگرام ایرانی رخ داده است. در سوی دیگر، افزایش سهم صفحههای «آموزشی» و «کسبوکارهای اینستاگرامی» در سال ۱۴۰۱ نیز کماکان ادامه پیدا کرده است.
یکی دیگر از تغییرات محسوس در صفحههای پرمخاطب ایرانی اینستاگرام در سال ۱۴۰۱، ظهور صفحههای «گردشگری» و «احساسی» است. در صفحههای گردشگری، محتواهای مربوط به گردشگری در نقاط مختلف ایران و جهان منتشر میشود و در صفحههای احساسی، متونی منتشر میشود که بازنماییکنندهی احساسات و عواطف انسانی است.
در شکل شماره ۲، روند تغییرات در شبکهی روابط بین صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی بر اساس شاخص Indegree قابل مشاهده است. وقتی روند تغییر شکل گرافها را از سال ۹۸ تا سال ۱۴۰۱ مقایسه میکنیم متوجه میشویم که صفحههای آموزشی (آبی پررنگ)، کسبوکار (رنگ قهوهای)، سبک زندگی (رنگ نارنجی) و مد و زیبایی (رنگ صورتی) بهمرور زمان در میدان خاص خودشان منسجمتر شدهاند و از سایر میدانها فاصله بیشتری گرفتهاند. اما از دیگر سو با حرکت از سال ۹۸ به سمت سال ۱۴۰۱، در بخش بالایی گرافها شاهد افزایش درهمتنیدگی صفحههای ورزشی (آبی کمرنگ)، سینمایی (رنگ سبز) و موسیقی (رنگ قرمز) هستیم. به بیان دیگر، این سه نوع صفحهی پرمخاطب که از آنها بهعنوان «سلبریتیها» نیز یاد میشود، بهصورت تدریجی میدانی را شکل دادهاند که به موضوعهایی فراتر از حرفهشان مربوط است. در این میدان متکثر، علاوه بر سلبریتیها، چند صفحهی طنز و سرگرمی (رنگ زرد)، سیاسی (رنگ سیاه) و اجتماعی (رنگ خاکستری) نیز مشاهده میشود.
در شکل شماره ۳، ده اینفلوئنسری که بر اساس شاخص Authority بیشترین میزان مرجعیت را در بین صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی دارند مشاهده میکنیم. همگی این اشخاص به یکی از سه گروه ورزشی، سینمایی یا موسیقی تعلق دارند، همگی در محل همپوشانی میدانهای سینما، ورزش و موسیقی قرار دارند، و به جز دو نفر، بقیهشان علاوه بر محتواهای مربوط به حرفه و تخصصشان، محتواهای دیگری نیز در صفحهی اینستاگرامیشان منتشر میکنند که مرتبط با دغدغهها و مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مخاطبانشان است. بیایید نام این نوع سلبریتیها را «سلبریتی-کنشگر» بگذاریم.
در این رتبهبندی، علی کریمی با فاصلهای چشمگیر بیشترین میزان مرجعیت را در بین صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی پیدا کرده است و بعد از او، بهترتیب علی دایی، گلشیفته فراهانی، جواد عزتی، امیر جعفری، بهرام افشاری، مهناز افشار، مجید صالحی، پرویز پرستویی و رضا صادقی قرار دارند.
با تأمل در جدول شماره ۲ و نیز نگاهی مجدد به جدول شماره ۱، میتوانیم فهم بهتری از دلایل مرجعیت یافتن سلبریتی-کنشگرها در اینستاگرام ایرانی پیدا کنیم. جدول شماره ۲ نشان میدهد که در طی یک سال گذشته، تعداد دنبالکنندگان صفحههای پرمخاطبِ برانداز، ۴۹ درصد افزایش پیدا کرده است. این شاخص برای تحولخواهان (مروجان ایدهی تغییرات اساسی، بدون دفاع صریح از ایدهی براندازی) ۴۳ درصد، برای غیرسیاسیها ۲۲ درصد، برای اصلاحطلبها ۱۸ درصد و برای محافظهکارها (اصولگرایان) ۱۶ درصد بوده است. مقایسهی این اعداد با سالهای قبل نشان میدهد که در طی یک سال گذشته، ایدهی اعتراض به شرایط سیاسی موجود بهطور چشمگیری فراگیر شده و بهنوعی تبدیل به یک کالای پرمتقاضی در اینستاگرام ایرانی شده است. از طرفی همانطور که در جدول شماره ۱ مشاهده کردیم، سهم صفحههای سیاسی (افراد یا گروهها یا سازمانهایی که بهطور حرفهای به فعالیت سیاسی مشغولاند) در بین صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی از سال ۹۸ تا سال ۱۴۰۱، تقریباً تغییر چندانی نداشته و در حدود ۲ درصد ثابت باقی مانده است. به بیان دیگر، حرفهایهای سیاست ایران -در گرایشهای سیاسی مختلف- توانایی و مقبولیت کافی برای نمایندگی کردن نگرشها و مطالبات سیاسی مردم ایران را ندارند. در چنین وضعیتی، کاربران ایرانی اینستاگرام بیش از پیش بر سایر صفحههای پرمخاطب ایرانی اینستاگرام فشار آورده و از آنها خواستهاند که در صفحههای پرمخاطبشان، اعتراضات سیاسی مردم ایران را بازتاب داده و حتی نمایندگی کنند. همانطور که بالاتر توضیح داده شد، صفحههای آموزشی، کسبوکارها، سبک زندگی و مد و زیبایی بنا بر ملاحظات حرفهایشان همراهی چندان مستقیمی با این مطالبهی کاربرها نداشتهاند؛ اما در دیگر سو، بخش قابل توجهی از صفحههای سینمایی، ورزشی و موسیقی -اتفاقاً آنها هم تا حدود زیادی بنا بر ملاحظات حرفهایشان- به مطالبهی دنبالکنندگانشان پاسخ مثبت دادهاند. در واقع، بحران نمایندگی سیاسی است که سلبریتیها را در جایگاه نمایندگی مطالبات سیاسی مردم ایران قرار داده و باعث ظهور پدیدهی «سلبریتی-کنشگر» شده است. به این معنا، این مردماند که عاملیت دارند و از کوچکترین روزنهها برای بیان اعتراضشان به وضع موجود استفاده کردهاند و در این مسیر، از فرصتهایی که سلبریتیها برایشان فراهم میکنند نیز استفاده میکنند. در چنین وضعیتی، حرفهایهای سیاست که از شکلگیری این روابط و مناسبات بین کاربرها و سلبریتیها ناخشنودند، واقعیت را قلب کرده و این روایت را ترویج میکنند که «این مردم جوگیر» فریب «سلبریتیهای بیسواد» را خوردهاند! تقریباً تمام جریانهای سیاسی در مقاطع زمانی مختلف، دست به چنین دشنامگوییای زدهاند. وقتی تحت تأثیر فضای جامعه، سلبریتیها از شرکت در انتخابات و رأی دادن به اصلاحطلبها دفاع میکردند و باعث بالاتر رفتن نرخ مشارکت در انتخابات میشدند، از نظر براندازها «مردم جوگیر» فریب «سلبریتیهای بیسواد» را خورده بودند و حالا که سلبریتیها تحت فشار کاربران فضای آنلاین با جنبش مهسا همسو شدهاند، از نظر محافظهکارها و بخش عمدهای از اصلاحطلبها «مردم جوگیر» فریب «سلبریتیهای بیسواد» را خوردهاند. در واقع، حرفهایهای سیاست بهجای اینکه گامهایی اساسی و اصولی برای مقابله با بحران فزایندهی نمایندگی سیاسی بردارند، ترجیح دادهاند به اقتضای منافع آنیشان، گاهی با «هنرمندان و ورزشکاران دغدغهمند» و «مردم فهیم» همراه شوند و گاهی نیز به «سلبریتیهای بیسواد» و «مردم جوگیر» دشنام دهند.
مرور چند نمونه از نتایج جدول شماره ۳ میتواند منطق نانوشتهای را که در طی این سالها بهطور تدریجی در رابطهی بین کاربرها و صفحههای پرمخاطب اینستاگرام شکل گرفته است، برایمان ملموستر کند. بهعنوان مثال، در فاصلهی سالهای ۹۸ تا ۹۹ که علاوه بر اعتراض سیاسی، تولید محتواهای طنز و سرگرمیِ مستقل از رسانههای رسمی نیز کالای پرمتقاضیای در اینستاگرام محسوب میشد، حسن ریوندی با بیش از ۶ میلیون افزایش تعداد دنبالکننده، از رتبه سوم در سال ۹۸، به رتبه نخست پرمخاطبترین اکانت ایرانیِ اینستاگرام در سال ۹۹ تبدیل شد. از سال ۹۹ تا ۱۴۰۰ نیز که هنوز محتوای طنزِ مستقل از رسانههای رسمی جذابیت نسبیای داشت، ریوندی با حفظ فاصلهی چشمگیری نسبت به سایر صفحههای پرمخاطب، جایگاهاش را حفظ کرد. اما در طی یک سال گذشته که کالای «اعتراض به شرایط سیاسی موجود» تبدیل به پرمتقاضیترین کالای اینستاگرام ایرانی شده است، جایگاه حسن ریوندی در صدر این رتبهبندی متزلزل شده و بسیار محتمل است که بهزودی به رتبههای پایین سقوط کند. این سقوط پیش از این برای رامبد جوان رخ داده است. او که در سال ۹۸ دارای دومین صفحهی پرمخاطب ایرانی اینستاگرام بود، بهمرور زمان بعد از اینکه پاسخ قابل قبولی به انتظارات ناراضیان سیاسی اینستاگرام نداد، امسال به رتبهی دهم سقوط کرده است. اما سقوط جایگاه بهطور شدیدتری برای بهنوش بختیاری رخ داده است. خانم بختیاری که در سال ۹۸، دارای چهارمین صفحهی ایرانیِ اینستاگرام بود، بعد از چند موضعگیری بحثبرانگیز از جمله انتشار یک پست اینستاگرامی بر علیه سه معترض آبان ۹۸ که به اعدام محکوم شده بودند، بهشدت مورد انتقاد بسیاری از کاربران اینستاگرام قرار گرفت؛ بهطوری که در فاصلهی سه سال، از رتبهی چهارم به رتبهی نوزدهم پرمخاطبترین صفحههای اینستاگرام ایرانی سقوط کرد. چنین شواهدی نشان میدهند که برخلاف نامِ فریبندهی «اینفلوئنسر»، برآیند ارادهی جمعی کاربرها، بهمراتب تأثیر مستقیمتر و جدیتری بر روی رفتار اینفلوئنسرها میگذارد، و نه برعکس!
در فاصلهی سالهای ۹۸ تا ۱۴۰۰، سهم زنان از افراد پرمخاطب اینستاگرام ایرانی، از ۳۲ درصد به ۴۲ درصد افزایش پیدا کرده بود. اما در طی یک سال گذشته، تغییر محسوسی در توزیع جنسیتی افراد پرمخاطب رقم نخورده است.
همچنین در حالی که در فاصلهی سالهای ۹۸ تا ۱۴۰۰، سهم صفحههای پرمخاطب داخل ایران از ۷۶ درصد به ۸۱ درصد رسیده بود، در طی یک سال گذشته، تغییر معناداری در این زمینه رخ نداده است.
در پایان بیایید نگاهی به شبکهی تأثیرپذیری صفحههای پرمخاطب ایرانی از صفحههای مرجع جهانی بیاندازیم. هیچکدام از صفحههای خارجیای که بر اساس شاخص Authority مرجعیت بالایی در بین صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی دارند، سیاسی نیستند. ناسا، نشنال جئوگرافیک، لئوناردو دیکاپریو و الن دیجنرس بیشترین مرجعیت را در بین صفحههای سینمایی دارند؛ کایلی جنر، کندال جنر و کیم کارداشیان بیشتر مرجعیت را در بین صفحههای مد و زیبایی دارند؛ جنیفر لوپز، سلنا گومز و آنجلینا جولی بیشتر مرجعیت را بهطور توأمان در بین صفحههای سینمایی و مد و زیبایی دارند؛ لیونل مسی و کریستیانو رونالدو بیشترین مرجعیت را در بین صفحههای ورزشی دارند؛ و خابی لیم، دوئین داگلاس جانسون، دیوید بکهام و صفحه رسمی اینستاگرام در بین بخشهای متنوعی از صفحههای پرمخاطب اینستاگرام ایرانی مرجعیت دارند.
جمعبندی
امروزه و بهطور مشخص در دورهی پسامهسا، اتفاقاتی که در بستر شبکههای اجتماعی آنلاین رخ میدهند بیش از پیش زیر ذرهبین جریانهای سیاسی مختلف است و تحلیلگران با گرایشهای سیاسی مختلف، بیشتر از همیشه دربارهی پیوند شبکههای اجتماعی آنلاین و کنشهای جمعی اعتراضآمیز مردم ایران صحبت میکنند. اما افزایش کمّیِ تحلیلها پیرامون شبکههای اجتماعی آنلاین، در صورتی میتواند اتفاق مثبتی قلمداد شود که این تحلیلها بهطور مداوم در پیوند با پژوهشهای این حوزه بازنگری شوند. در غیر این صورت، نهتنها روشنگر نخواهد بود، بلکه منجر به ترویج کلیشههای نادرست و متعاقباً تصمیمها و سیاستهای نادرست دربارهی این پدیدهی نسبتاً نوظهور خواهد شد.
یکی از روایتهای تکرارشونده دربارهی شبکههای اجتماعی آنلاین، روایت «کاربران جوگیر و زودباور» است. در این روایت، کاربرهای شبکههای اجتماعی آنلاین، افرادی کمسواد و سادهلوحاند که همواره از سوی افراد و گروهها و سازمانهای فریبکار و فرصتطلب مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. در طی سالهای گذشته و بهخصوص چند ماه اخیر، بسیاری از اظهارنظرها دربارهی اینستاگرام ایرانی، مبتنی بر همین روایت بوده است. از قضا بهطور تناقضآمیزی، این روایت چنان فریبنده است که طرفداراناش بهندرت دربارهی درستی آن تردید میکنند و ظاهراً نیازی هم به شواهد علمی برای بررسی صحتاش نمیبینند.
نتایج چهارمین فاز پژوهش طولیای که دربارهی اینستاگرام ایرانی انجام دادهام، بهوضوح نشان میدهد که این روایت از کاربران اینستاگرام ایرانی، بهشدت گمراهکننده است. البته همواره باید مواظب باشیم که در مسیر نقد یک کلیشهی نادرست، خودمان دچار کلیشهی نادرست دیگری نشویم. لذا امیدوارم احتیاطی که سعی کردهام در نگارش این گزارش پژوهشی رعایت کنم، مورد توجه خوانندگان گرامی قرار بگیرد و یافتههای پژوهش با همین احتیاط تفسیر شوند.
کنشهای کاربران شبکههای اجتماعی آنلاین ممکن است در مواردی از نظر ما درست باشند و در مواردی نیز نادرست. مهم این است که تمرین کنیم هروقت کنشهای کاربران بهزعم ما نادرست بودند، بهصورت چشمبسته همهچیز را به سرویسهای جاسوسی یا رسانهها یا اتاقهای فکر و یا افراد فرصتطلب و فریبکار نسبت ندهیم و بهجای این توطئهانگاریها، سعی کنیم با روشهای مختلف، از منطق موقعیتی که کاربرها در آن قرار گرفتهاند و نیز منطق کنشها و انتخابهای آنها فهم درستتری پیدا کنیم.
فراموش نکنیم که این خطای روششناختی و تحلیلی فقط مختص طرفداران حکومت نیست و اتفاقاً جریانهای سیاسی طرفدار تغییر نیز در بسیاری از مواقعی که با پدیدههای ناخوشایندی در شبکههای اجتماعی آنلاین مواجه میشوند، مرتکب این خطا میشوند. در نتیجهی چنین وضعیتی، در طی سالهای اخیر بسیاری از کنشگرها و تحلیلگرها و حتی بعضی از جامعهشناسها تمرکزشان را از روی لایههای پایینی سیاست از دست دادهاند و به مرور زمان تبدیل به کارشناسان مسائل امنیتی و افشاگران توطئههای رسانهها و اتاقهای فکر دشمنان شدهاند!
برای مطالعه بیشتر:
پیشرویهای آرام اینستاگرام ایرانی | گزارش شماره ۲ (سال ۱۴۰۰)
پیشرویهای آرام اینستاگرام ایرانی | گزارش شماره ۱ (سال ۱۳۹۹)